بریدههایی از کتاب زمین بر پشت لاکپشت ها
۳٫۹
(۱۰۶)
ولی تو زبان انگلیسی به عاشقبودن میگن "درعشقبودن" که عجیبه و یهجورایی احساس میکنی عشق یه دریاست که توش غرق میشی یا یه شهره که توش زندگی میکنی
Fatemeh a.m.
زندگیت، داستانی در مورد توئه، نه داستانی که خودت تعریف کنی.
lily
«مهم نیست چطور میمیرید، مهم این است که وقتی میمیرید چه کسی هستید.»
فریبا
«نه. حرف من اصلاً ارزشگذاری سلیقهای نیست. نمیگم تو فوقالعاده زیبایی یا مهربونی یا هرچی. میگم بهیادموندنی هستی.»
Yasaman
«یعنی، من فکرم رو کنترل نمیکنم، پس واقعاً مالِ من نیست. من تصمیم نمیگیرم که عرق کنم یا سرطان یا سیدیف بگیرم یا هرچی... پس بدن من واقعاً مال من نیست. من مسئول هیچکدوم از اینها نیستم و نیرویی خارج از من انجامشون میده. من داستانی هستم که اون نیرو تعریف میکنه. من مجموعهی شرایطم.»
Jafar Rastgoo
اگه به اندازهی کافی به آسمونها نگاه کنین، میفهمین که چقدر کوچیک هستین.
SaraKu
بهنظرم یکی از مهمترین بخشهای تعریف کلمهی والد این بود که برای دوستداشتنت بهش حقوق نمیدن.
lily
قطعاً جذب بعضیها میشم و ایدهی بودن تو رابطه هم قشنگه، ولی مکانیسم واقعیِ رابطه با تواناییهای من همخونی نداره.
HeLeN
گفت: «من نمیدونم باید چی بگم. خیلی اهل گپوگفت نیستم.»
گفتم: «میتونی چیزی رو که تو فکرت هست، بگی. کاری که خودم هیچوقتِ هیچوقت نمیکنم.»
نــےآیش🐋
«آره. خُب دبیرستانهای امریکایی از این لحاظ و از خیلی جهاتِ دیگه شبیه زندانن.»
نگار
چه فرقی بین کسی که هستی و چیزیکه داری هست؟ شاید هیچی.
fahime
همه بلدن به چشم آدم نگاه کنن، اما کم پیش میآد کسی پیدا شه که دنیا رو دقیقاً همونجوری ببینه که تو میبینی.
Fatemeh a.m.
آدم میتونه زندگی خوبی داشته باشه و هیچوقت هم عشقی مثل اون چیزیکه تو نامهی قُرِنتیان نوشته شده رو تجربه نکنه، اما من اینقدر خوششانس بودم که این عشق رو با هارولد تجربه کنم.
HeLeN
بعضیوقتها از خودم میپرسیدم که چرا از من خوشش میآد یا چرا تحملم میکنه. اصلاً چرا آدمها تحملم میکنن؟ از نظر خودمم آدم اعصابخردکنیام.
aram0_0
کسی باهات خداحافظی نمیکنه مگه اینکه بخواد دوباره تو رو ببینه.
Mary gholami
همه بلدن به چشم آدم نگاه کنن، اما کم پیش میآد کسی پیدا شه که دنیا رو دقیقاً همونجوری ببینه که تو میبینی.
Parinaz
«برگها رفتهاند، تو هم باید رفته باشی، اگر جای تو بودم میرفتم، ولی حالا اینجایم، تنها قدم برمیدارم، در غروبی سرد.»
نگار
عشق اولت رو بهخاطر میآری، چون بهت نشون داده و اثبات کرده که میتونی دوست داشته باشی و دوست داشته بشی، که هیچچیِ این دنیا ارزش عشق رو نداره و عشق جواب چرا و چگونه انسانشدن ماست.
نگار
«در زندگی به جایی میرسید که دیدن زیبایی جهان برایتان کافیست. نیازی نیست عکسش را بگیری یا نقاشیاش کنی یا حتا به بیادش بیاوری. خودش کافی است.»
تونی مورسیون
نگار
مشکل پایان خوش اینه که اونها یا واقعاً خوش نیستن یا واقعاً پایان نیستن. میدونی؟ تو زندگی واقعی بعضی چیزها بهتر میشه و بعضی چیزها هم بدتر. آخرش هم میمیری.
fahime
حجم
۲۰۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۳۰ صفحه
حجم
۲۰۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۳۰ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰۷۰%
تومان