انگار برای هرکس دو مرحله در زندگی وجود داشت. حال آن شخص میخواهد پادشاه باشد یا یک مربی اسب. درحالیکه با گفتار و اعمال خودمان به مراتب بالا میرسیم، باز با گفتار و اعمالمان به پستی میرسیم.
sayna.s
«چرا باید از خدا بترسیم وقتی میتوانیم او را دوست بداریم؟»
sayna.s
میگفت: «انسان وقتی به مرتبهی بالایی از شناخت میرسد نه از حرام دم میزند نه از حلال، نه بهشت میخواهد نه از جهنم میهراسد. اصل خودِ ایمان است، نه شکل و شمایل و پوسته و لباس ظاهریاش.»
sayna.s
اگر انسانها هم مثل حیوانها میتوانستند بیآنکه به آینده یا گذشته بیاندیشند، بیآنکه زیر پای یکدیگر را خالی کنند، با ماندن در زمان حال، با چشیدن طعم جرعهای آب در کنار هم زندگی کنند، دنیا جای شادابتری برای زیستن میشد.
میمی
«من هم همین سؤال را از او پرسیدم. گفت پس از مردنم مرا دفن خواهند کرد. حشرات در خاکم فرو خواهند رفت. از خاکم گُلها خواهند رویید. زنبورها عسل خواهند ساخت. من چمن خواهم شد. تو بر رویم قدم خواهی زد. میگفت قطرهای خواهم شد و به آسمان خواهم رفت. ابرها را در آغوش خواهم کشید و منتظر خواهم ماند. باران خواهم شد و بر روی بینیات خواهم بارید.
Marie Rostami
هرچهقدر که میبخشی بیشتر میخواهند.
Marie Rostami
سینان میگفت: «آرزو میکنم دنیا مثل آب، روان باشد.»
sayna.s
حالا فهمیدهام که صورتها ما را فریب میدهند. بسیاری از چیزها را که نعمت فرض میکنیم در اصل رنج و عذاب است...
sayna.s
دیگر از جنهایی که در جاهای تاریک پناه میگرفتند نمیترسیدم. قبول کرده بودم که انسانها از آنها ترسناکترند.
sayna.s
اندوه همیشه با تأخیر بر دل انسان مینشیند.
sayna.s