بریدههایی از کتاب من و استادم
۳٫۵
(۳۱)
انگار برای هرکس دو مرحله در زندگی وجود داشت. حال آن شخص میخواهد پادشاه باشد یا یک مربی اسب. درحالیکه با گفتار و اعمال خودمان به مراتب بالا میرسیم، باز با گفتار و اعمالمان به پستی میرسیم.
sayna.s
«چرا باید از خدا بترسیم وقتی میتوانیم او را دوست بداریم؟»
sayna.s
میگفت: «انسان وقتی به مرتبهی بالایی از شناخت میرسد نه از حرام دم میزند نه از حلال، نه بهشت میخواهد نه از جهنم میهراسد. اصل خودِ ایمان است، نه شکل و شمایل و پوسته و لباس ظاهریاش.»
sayna.s
اگر انسانها هم مثل حیوانها میتوانستند بیآنکه به آینده یا گذشته بیاندیشند، بیآنکه زیر پای یکدیگر را خالی کنند، با ماندن در زمان حال، با چشیدن طعم جرعهای آب در کنار هم زندگی کنند، دنیا جای شادابتری برای زیستن میشد.
میمی
«من هم همین سؤال را از او پرسیدم. گفت پس از مردنم مرا دفن خواهند کرد. حشرات در خاکم فرو خواهند رفت. از خاکم گُلها خواهند رویید. زنبورها عسل خواهند ساخت. من چمن خواهم شد. تو بر رویم قدم خواهی زد. میگفت قطرهای خواهم شد و به آسمان خواهم رفت. ابرها را در آغوش خواهم کشید و منتظر خواهم ماند. باران خواهم شد و بر روی بینیات خواهم بارید.
Marie Rostami
هرچهقدر که میبخشی بیشتر میخواهند.
Marie Rostami
صورتت را بپوشان، بر قلبت مُهر بزن پسر. وگرنه هر دویشان را از دست میدهی، گفته باشم.
سَعَیِدہِ
سینان میگفت: «آرزو میکنم دنیا مثل آب، روان باشد.»
sayna.s
حالا فهمیدهام که صورتها ما را فریب میدهند. بسیاری از چیزها را که نعمت فرض میکنیم در اصل رنج و عذاب است...
sayna.s
دیگر از جنهایی که در جاهای تاریک پناه میگرفتند نمیترسیدم. قبول کرده بودم که انسانها از آنها ترسناکترند.
sayna.s
اندوه همیشه با تأخیر بر دل انسان مینشیند.
sayna.s
هرکسی در این دنیا نمایش خود را به اجرا میگذارد. روی صحنه برخی کوتاهاند و بعضیها بلندتر دیده میشوند. اما درنهایت هر انسانی با حس مشترک سیریناپذیری و نقصان، آرام از در پشتی خارج میشود.
sayna.s
«اینکه همهی کسانی را که دوست داری به خاک بسپاری و به زندگیات ادامه بدهی خودش نفرین است.»
sayna.s
تکتک انسانها معمایی بزرگ هستند.
sayna.s
کسی مجبور نبود دیگری را دوست بدارد، اما همه مجبور بودند به یکدیگر احترام بگذاردند.
sayna.s
چه کسی در جنگ بیگناه میماند
Marie Rostami
«انسان وقتی به مرتبهی بالایی از شناخت میرسد نه از حرام دم میزند نه از حلال، نه بهشت میخواهد نه از جهنم میهراسد. اصل خودِ ایمان است، نه شکل و شمایل و پوسته و لباس ظاهریاش.»
Ali Reza
گذشته تمام شد. آینده کی خواهد آمد معلوم نیست. نه میدانم آسمان در کدام نقطه از حرکت خواهد ایستاد، نه اینکه زمین از کدام نقطه به حرکت خواهد افتاد، نه میدانم شرق در کدام سمت است و نه میدانم غرب در کدام سمت است. تنها چیزی که میدانم این است:
زندگیمان به عشق آموختن تمام شد. حتی اگر عشق را نیاموخته باشیم...
sayna.s
تو آدم سادهای هستی. چه زود انسانها را باور میکنی.
sayna.s
هرچهقدر به چیزی نزدیک میشود، همانقدر آن را کمتر میبیند. برای کشف حقایق زندگی مثل ستارهها باید کمی دور بود.
sayna.s
حجم
۴۸۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۰۴ صفحه
حجم
۴۸۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۰۴ صفحه
قیمت:
۸۰,۰۰۰
۲۴,۰۰۰۷۰%
تومان