بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب قصه های من‌ و ننه آغا | صفحه ۷ | طاقچه
کتاب قصه های من‌ و ننه آغا اثر مظفر  سالاری

بریده‌هایی از کتاب قصه های من‌ و ننه آغا

۴٫۶
(۱۵۹)
«هر که دارد امانتی موجود بسپارد به من به وقت ورود نسپارد اگر شود مفقود بنده مسئول آن نخواهم بود»
zahra.n
زنگ تعطیلی که خورد و بچه‌ها رفتند، ترکمانی کمک کرد تا کتاب و دفترم را جمع کنم. تا در خانه همراهی‌ام کرد. حال خوشی نداشتم. نمی‌توانستم به چشم‌هایش نگاه کنم. آرزو کردم کاش صد تا شلاق خورده بودم؛ ولی به تراشه‌ها زبان نمی‌زدم تا برای همیشه از خودم و ترکمانی شرمنده نباشم!
عمه‌مَماخ
مردی سوار الاغش از بیابونی می‌گذشته. کوزه‌ی آبش توی خورجین الاغ بوده. می‌ایسته وضو بگیره و نماز بخونه که الاغه فرار می‌کنه و می‌ره. مَرده ناچار تیمم می‌کنه و می‌ایسته به نماز. وسط نماز، صدای عرعر الاغو از پشت سرش می‌شنوه. می‌فهمه الاغه برگشته. حالا که آب هست، نماز با تیمم باطله. باید وضو بگیره و نمازشو دوباره بخونه.
کاربر ۱۸۱۵۵۹۱
بابا پس از مدت‌ها یک دو ریالی، پول توجیبی به‌م داده بود که می‌توانستم با آن چهار تا از آن آب‌نبات‌های قلمی مارپیچ و یا دو تا آدامس سکه‌ای خروس‌نشان بخرم. هر کدام از آن آدامس‌ها آن‌قدر بزرگ بود که بچه‌ها به آن می‌گفتند چرخ گاری. می‌شد هر کدام را نصف کرد و هر نصفه را تا یک هفته جوید. بچه‌ها گاهی آدامس‌شان را به دوست‌شان قرض می‌دادند تا او هم ساعتی آن را بجود.
کاربر ۱۸۱۵۵۹۱
دیگه نمی‌تونم برم ملّا. قرآنم رو باد برد.
کاربر ۱۸۱۵۵۹۱
هر کس باید وظیفه‌ای رو که به عهده داره، درست انجام بده؛ وگرنه سنگ روی سنگ بند نمی‌شه.
n re
چه‌قدر آدم‌های به‌ظاهر ساده و معمولی می‌توانند به خاطر درست‌کاری‌شان قیمت داشته باشند.
n re
بنده‌شناس خداس. روی ظاهر نمی‌شه قضاوت کرد.
n re
بزرگ‌ترها شاید بتونن فقر و نداری رو تحمل کنن؛ اما برای بچه‌ها سخته.
n re
خنده‌ی او برای من، یک چیزی بود از آشتی بالاتر.
n re

حجم

۱۳۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

حجم

۱۳۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

قیمت:
۱۲,۰۰۰
۶,۰۰۰
۵۰%
تومان