بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مثنوی معنوی | صفحه ۳۸ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مثنوی معنوی

بریده‌هایی از کتاب مثنوی معنوی

انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۴۲۰ رأی
۴٫۵
(۴۲۰)
صبر تلخ آمد، ولیکن عاقبت میوۀ شیرین دهد، پر منفعت
Hamed
جمله معشوق است و، عاشق پرده ای زنده معشوق است و، عاشق مُرده ای
Hamed
چونکه ُگل رفت و گلستان شد خراب بوی ُگل را از که جوئیم؟ از ُگلاب
nima nikrabar
چون که اسرارت نهان در دل شود آن مرادت زودتر حاصل شود
Martha'e Dark
گفت: خامش، چون تو مجنون نیستی
سید ایمان امامیان
نقد حال خویش را گر پی بریم هم زدنیا، هم ز عقبی، بر خوریم
stare.m
گر هزاران دام باشد هر قدم چون تو با مایی نباشد هیچ غم
سکوت
چون نباشد عشق را پروای او او چو مرغی ماند بی پر، وای، او
m kazemi
ای لقای تو جواب هر سؤال مشکل از تو حل شود بی قیل و قال
negargar
پس بدان این اصل را، ای اصل جو هر که را درد است، او بردست بو ۲۹.۳۵ هر که او بیدارتر، پُر دردتر هر که او آگاه تر، رخ زردتر ۲۹.۳۶ گر ز جبرش آگهی، زاریت کو؟ جنبش زنجیر جباریت کو؟ ۲۹.۳۷ * بسته در زنجیر، شادی چون کند؟ چوب اشکسته، عمادی چون کند؟
sogol
تا چه عالمهاست، در سودای عقل تا چه با پهناست، این دریای عقل ۶۴.۴ * بحر بی پایان بود عقل بشر بحر را غواص باید، ای پسر
aryan
بشنوید ای دوستان این داستان خود حقیقت نقد حال ماست آن ۲.۲ * نقد حال خویش را گر پی بریم هم زدنیا، هم ز عقبی، بر خوریم
sogol
الحذر، ای گل پرستان، از شرش تیغ لا حولی زنید اندر سرش
Zohreh
چون بسی ابلیس آدم روی هست پس به هر دستی نشاید داد دست
azn
* خوان او سرتاسر ِ عالم گرفت بر سر خوانش خلایق در شگفت ۹۷.۲۶ * میخورند و هیچ کم ناید از آن کیست بی روزی؟ بگو اندر جهان ۹۷.۲۷ * باش راضی گر توئی دل زنده ای کاو رساند روزی هر بنده ای ۹۷.۲۸ غیر حق، جمله عدو و، دوست اوست با عدو از دوست شکوه کی نکوست؟ ۹۷.۲۹ تا دهد دوغم، نخواهم انگبین زانکه هر نعمت غمی دارد قرین ۹۷.۳۰ * شکر کن تا نایدت از بَد بَتر ورنه مانی ناگهان در گِل چو خر ۹۷.۳۱ * گنج ِ بی مار و، ُگل ِ بی خار نیست شادی بی غم در این بازار نیست
کاربر ۱۵۵۹۶۴۹
لیک داند، هر که او را منظر است کاین دهان این سری هم، زآن سَر است
zahra_biniyaz
پس چرا ایمن شوی بر رای دل عهد بندی تا شوی آخر خجل ۷۴.۱۸ این هم از تاثیر حکم است و قدر چاه می بینی و، نتوانی حذر
Zohreh
خویشتن را آدمی ارزان فروخت بود اطلس، خویش بر دلق دوخت ۴۱.۳۰ صد هزاران مار و ُکه حیران اوست او چرا حیران شدست و مار دوست؟
Zohreh
آنچه در فرعون بود، آن، در تو هست لیک اژدرهات محبوس چَه است ۴۰.۱۵ ای دریغ، این جمله احوال تو هست تو بر آن فرعون بر خواهیش بست
Zohreh
* راستی را پیشۀ خود کن مدام تا شوی در هر دو عالم نیک نام
Zohreh

حجم

۱٫۷ مگابایت

تعداد صفحه‌ها

۲۳۰۱ صفحه

حجم

۱٫۷ مگابایت

تعداد صفحه‌ها

۲۳۰۱ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان