بریدههایی از کتاب نوجوان پنجاهساله
۴٫۹
(۲۴)
گاهی با او شوخی میکردم. میگفتم شما با کدام نهاد همکاری داری؟ یعنی آنقدر نفوذ داری که به شما پول میدهند و شما هم به کار مردم رسیدگی میکنی!
خیلی آرام و ملیح میخندید و میگفت خدا... خدا کمک میکند!!
Aysan
میگفتند: «تنها پسر ما در جبهه شهید شد، روزی حمید به خانهی ما آمد و گفت: میخواهم پسر شما باشم، مرتب به ما سر میزد. کمک میکرد و کارهای خانه را انجام میداد و میگفت: مادر، هر کاری داشتی به من بگو. به پسرت بگو. درست مثل پسر خودت.
مدتی بود از او خبری نداشتیم و بعد از پیگیری حالا با خبر شدیم که شهید شده. حالا انگار پسرمان شهید شده. حمید پسر ما هم بود.»
Aysan
روزی قصد داشتم چیزی روی کاغذی بنویسم، فوری آن را از دستم گرفت و گفت: نه مادر، این کاغذ بیتالمال است!
حمید در قسمتی از نوشتههایش برای همهی دوستان مینویسد: «باید همیشه مواظب اموال بیتالمال مسلمین باشیم».
Aysan
یک روز از کوچهای رد میشدم. یک پیرمرد فقیر و تنها را دیدم که کسی را در دنیا نداشت، بیماری عفونی سختی گرفته بود و متأسفانه برای درمان بیماریاش پولی نداشت.
فوراً قضیه را با حمید در میان گذاشتم. حمید گفت: این بندهی خدا را هر طوری شده خوب میکنیم، حتی اگر شده از همدان میبریمش شهری دیگر.
با ارتباطی که با مسئولان شهر داشت او را برد بیمارستان و بستری کرد.
Aysan
آنچه من در وجود حمید یافتم، قدرت بالای مدیریت بود، درحالیکه او نوجوان بود و من علت آن را، قدرت ایمان و تقوای حمید میدانستم.
Aysan
او انسانها را به بد و خوب تقسیم نمیکرد. اعتقاد داشت که ضعف و کمکاری ما باعث شده که برخیها خوب نباشند.
برای همین تلاش میکرد تا بتواند در هدایت افراد مفید باشد و اینگونه هم بود.
صلوات
حمید در یتیمنوازی و رسیدگی به مردم، به مولایش امام علی (ع) اقتدا کرده بود که چطور به مردم رسیدگی میکرد.
Aysan
ما برای پیروزی نیامدهایم، ما برای شکست نیامدهایم، ما برای شهادت نیامدهایم، ما فقط برای رضای خدا آمدهایم، ما فریادمان رضای خدا بوده است
Aysan
هر کاری که انجام میداد معیار و ملاکش فقط و فقط رضای خدا بود.
Aysan
نالهای آشنا مرتب میگفت: الهی و ربی من لی غیرک.
خالصانه و از سر صدق میگفت. نزدیکتر شدم. صدای آشنا حمید بود. قبر خالی کنار مزار یک شهید شده بود سجادهی مناجاتش. اشک میریخت و با خدا نجوا میکرد. به حالش غبطه خوردم. اشکهایم جاری شد و بیصدا تنهایش گذاشتم تا خلوتش را به هم نزنم.
حمید موتور معنوی رفقا شده بود.
Aysan
گفتم: حمید، کجا رفتی!؟ خیلی دیر کردی، موتور کجاست؟
حمید گفت: این موتور مال من نیست، برای بیتالمال است. رفتم موتور را تحویل دادم و بعد رفتم سراغ خرید. قرار نیست همهی کارهایم را با موتور متعلق به بیتالمال انجام بدهم.
Aysan
تلاش میکرد از لحظهلحظههای زندگی استفاده کند
Aysan
یک مقالهی خود را اختصاص داده است به انبوهی از سؤالات، خود را زیر تیغ خیلی از سؤالات کشیده، یعنی اقدام به (حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا) نموده.
Aysan
از دیگر خصوصیات او محبت حتی به مخالفان بود.
Aysan
هیچ وقت ندیدم که حمید مستقیماً کسی را امر و نهی کند. آنقدر با بچهها رفیق بود که همه را با رفاقتش مجبور به کار مورد نظرش میکرد.
Aysan
از دیگر اوصاف حمید بیتکلفی او در زندگی بود. زندگی را سخت نمیگرفت. به کمترینها قانع بود.
Aysan
حمید اکثراً با کسانی رفاقت میکرد که وضع خوبی از لحاظ اخلاق و رفتار و کردار و... نداشتند و با آنها دوست میشد و سعی میکرد که آنها را به راه راست هدایت کند.
Aysan
امروزه هم مرسوم شده بسیاری از شاگردان معنوی حمید، کسانی که بعد از او به دنیا آمدند، در حاجات دنیایی خود حمید را در خانهی خدا واسطه قرار میدهند. بسیار کسانی را میشناسم که حاجت ازدواج خود را از شهید هاشمی گرفتهاند و زندگی آنان پابرجاست.
سارا
حمید با وجود اینکه خیلی خوشرو و خوشبرخورد و شوخطبع بود، در عین حال مقید به انجام واجبات و ترک مُحَرَمات و انجام بسیاری از مستحبات بود.
باب الجواد
هر چه میگفت عمل میکرد، قبل از اینکه به کسی چیزی بگوید، ابتدا خود عمل میکرد، در قسمتی از نوشتههایش چنین آورده: «آنچه را میخواهیم به دیگران بیاموزیم، قبلاً خود بیاموزیم و در خود بگنجانیم تا دیگران از ما درس بگیرند که هر فرد از ما الگوی جامعهمان نیز هست.»
Aysan
حجم
۳۴۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
حجم
۳۴۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان