بریدههایی از کتاب نوجوان پنجاهساله
۴٫۹
(۲۴)
بسیج دانشآموزی شهید حمید هاشمی رفتم، سخن زیبای تو را دیدم که گفته بودی: آمریکا کیست؟ اسرائیل کیست؟ ابرقدرتها کیستند؟ ابرقدرت فقط خداست
مریم
تیربارچی بالای تانک حمید دید و او را به رگبار بست. او درست کنار همان خاکریز از ناحیهی پیشانی گلوله خورد و به شهادت رسید. من آنجا بودم اما نتوانستم به سمت پیکر حمید بروم. فقط توانستم یک مجروح را با خودم به عقب بیاورم.
ساکت شدم. همهی خاطرات زیبای حمید، آن لبخند ملیح و زیبا، شوخیها، اشکهایی که در نیمهشب میریخت، همهی اینها از مقابل چشمانم عبور کرد.
Aysan
تن در مقابل تانک
Aysan
بچهها دیگر غواصی را یاد گرفته بودند، یک روز حمید رفت بالای سکو. میخواست بپرد توی آب و غسل جمعه بکند.
آنقدر آنجا پشه داشت که به شوخی گفت: نیت میکنم غسل پشه، میخواد بشه میخواد نشه... همه خندیدیم و حمید پرید توی آب و آمد بیرون. بعد گفت: انشاءالله که غسل ما قبوله...
Aysan
بچهها دیگر غواصی را یاد گرفته بودند، یک روز حمید رفت بالای سکو. میخواست بپرد توی آب و غسل جمعه بکند.
آنقدر آنجا پشه داشت که به شوخی گفت: نیت میکنم غسل پشه، میخواد بشه میخواد نشه... همه خندیدیم و حمید پرید توی آب و آمد بیرون. بعد گفت: انشاءالله که غسل ما قبوله...
Aysan
در آن شرایط با هم عهد کردیم که نفری هزار صلوات بفرستیم تا حمید شهید نشود. در آن لحظهی خطرناک و دشوار از ته دل از خدا این را میخواستیم. ولی قدرت دعای حمید از ما بیشتر بود.
Aysan
حنایی درست کردند و هر کسی کف دستش حنا میگذاشت. شهید عباس نیازی، روابط عمومی گردان بود و او تنها کسی بود که حنا نگذاشت.
گفتیم: عباس چرا حنا نمیگذاری؟ گفت: شب عاشورا هم دقیقاً همین قضیه اتفاق افتاد و یکی از اصحاب امام حسین (ع) حنا نمیگذارد و میگوید: اگر قرار است حنا بگذارم، دوست دارم حنا همان خون سُرخ بدنم باشد
صلوات
همیشه با من در رابطه با این قضیه اختلاف داشت؛ چون ما در بسیج نگهبانی میدادیم و کار نظامی داشتیم. اما حمید همهی غمش این شده بود که میگفت: آیندهی مملکت دست این بچههای حزب اللّهی است، پس باید بچههای مذهبی درس بخوانند و کشور را بچرخانند
فاطمه رئیس زاده
حجم
۳۴۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
حجم
۳۴۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان