بریدههایی از کتاب نیمه تاریک جویندگان نور
۴٫۱
(۱۴)
یونگ در جایی گفته است: "من ترجیح میدهم خوب باشم تا کامل! تا به حال چند نفر از ما خود را به قیمت کامل بودن، دوست داشته شدن، یا مورد قبول بودن فروختهاند؟"
یلدا 9898
"ما نیستیم که در جهانیم، جهان است که در ماست."
mehr❤ban
بخدا جمال خود را چو در آینه ببینی
بت خویش هم تو باشی به کسی گذر نداری
Pariya
همهی به اصطلاح اشتباهات تو، همهی چیزهایی که دربارهی خودت دوست نداری بزرگترین سرمایههای تو هستند. فقط کمی در آنها زیادهروی شده است و اغراقآمیز هستند. صدای آنها کمی بلند است. کافی است اندکی صدای آنها را کم کنی. به زودی هم خودت و هم دیگران ضعفهایت را نقطه قوت و نکات منفیات را ویژگی مثبت خواهند دید. آنها به ابزاری قوی برای رشد و پیشرفت کار تو تبدیل خواهند شد. تنها کاری که باید انجام دهی این است که یاد بگیری از این ویژگیهای شخصیتی به مقدار مناسب و در جای مناسب استفاده کنی. باید تشخیص دهی چه مقدار از این ویژگیهای فوقالعاده را به کار ببری و زیادهروی نکنی."
Pariya
باید خود را برای اینکه انسان هستیم و هیچ انسانی بیعیب و نقص نیست ببخشیم. زیرا هنگامیکه خود را قضاوت میکنیم ناخودآگاه دیگران را قضاوت کردهایم و آن چه با دیگران میکنیم با خود نیز خواهیم کرد.
کتاب 1984
سایههای ما آموزگار ما هستند، با ما هستند تا راه را نشانمان دهند و موهبت تجربه خود تمام عیارمان را به ما ارزانی دارند.
کتاب 1984
هنگامیکه ما بخشی از وجود خویش را انکار میکنیم آن را با زیادهروی کردن در نقطه مقابل آن جبران میکنیم.
Sajjad Nikmoradi
مردم آنچه را درون ماست به ما منعکس میکنند چرا که خودمان ناخودآگاه همان را از آنها میخواهیم
Sajjad Nikmoradi
برای آن که از گذشته رهایی یابید و بینشی جدید پیدا کنید باید برای هر آن چه در زندگیتان اتفاق افتاده است مسئولیت بپذیرید. مسئولیت پذیری یعنی بتوانید به خود بگویید "من آن کار را کردم." هنگامیکه مسئولیت وقایع زندگی و تعبیر خود از آن وقایع را بپذیرید، از دنیای یک کودک به دنیای یک بالغ قدم میگذارید.
Mandana
آن هنگام که از زخمهایتان برای رشد و آموزش استفاده میکنید دیگر مجبور نیستید قربانی بمانید.
Mandana
فراموش نکنید که اگر روی صفت ناخوشایند فردی دیگر خیلی تمرکز دارید به آن علت است که خودتان آن صفت را دارید.
Mandana
هیچ حرکتی در این جهان تصادفی نیست و هر انسانی انعکاسی از شماست پس هر چه میگویید به خودتان میگویید.
Mandana
اگر میدانستید فقط یک سال دیگر زنده هستید همین کارهایی را میکردید که اکنون میکنید؟ چه چیزهایی را تغییر میدادید؟ پاسخ خود را در سکوت قلب خویش نگه دارید و با خود عهد ببندید زندگیتان را به نحوی تغییر دهید که رویاهایتان تجلی یابد. عهد ببندید به صدای قلب خود گوش دهید. عهد ببندید از کائنات در راستای تحقق آرزوهای خود کمک بگیرید. فقط همین عهدهایی که با خود میبندید زندگیتان را تغییر خواهد داد و به محض آن که در جهت تحقق آنها قدم برمیدارید گویی به جهان و جهانیان اعلام میکنید "من سزاوار هر آن چه میخواهم هستم و برای رسیدن به آرزوهایم هر کاری لازم باشد انجام خواهم داد.
f6temeh
من با انسانهای خوب بسیاری کار کردهام که از ناراحتیهای مختلف مانند اعتیاد، افسردگی، بیخوابی و ارتباطهای ناموفق رنج میبرند. آنها مردمانی هستند که هرگز خشمگین نمیشوند، هرگز خودخواه نیستند و حتی هرگز برای خودشان دعا نمیکنند. بدن بعضی از آنها را سرطان گرفته است و نمیدانند چرا. تمام آرزوها، خشم، اندوه و رویاهایشان در اعماق ذهن و جسمشان مدفون شده است. آنها اینطور بزرگ شدهاند که خود را بعد از همه در نظر بگیرند چون انسانهای خوب این گونهاند. سختترین کار برای آنها آزاد شدن از این شرایط برای شناخت خود حقیقیشان است. چراکه آنها سزاوار عشق خویش، سزاوار بخشش و همدردی خویش هستند. ما درون خویش همهی صفات و نقطه مقابل آنها را داریم، همهی احساسات و حالات بشری. ما باید هر آن چه هستیم کشف کنیم، مالک شویم و در آغوش بگیریم، خوب و بد، تاریکی و روشنایی، قدرت و ضعف، صداقت و فریبکاری. اگر اعتقاد دارید ضعیف هستید باید دنبال نقطه مقابل آن بگردید و قدرت را در خود بیابید. اگر ترس بر شما مستولی گشته است باید درون خود را کنکاش کنید و شجاعت خود را بازیابید. اگر قربانی هستید باید ستمگر درون خویش را بیابید. این حق مسلم شماست که کامل باشید یعنی همه چیز را در خود داشته باشید.
mehran
از آنجا که سخت مشغول سرکوب کردن خودم بودم تحمل ناکاستیهای دیگران را نداشتم. بیگذشت شده بودم و همه را قضاوت میکردم. تا جایی که من میدانستم هیچکس خوب نبود، دنیا جای افتضاحی بود و هر کسی هم در دنیا بود مشکل داشت. اعتقاد داشتم مشکلاتم به من تحمیل شده است چون در خانواده بدی به دنیا آمده بودم، دوستان بدی داشتم، قیافهام بد بود، هیکلم بد بود، در شهر بدی زندگی میکردم و به مدرسه بدی میرفتم. عمیقاً اعتقاد داشتم این شرایط خارجی دلیل تنهایی، خشم و نارضایتی من هستند. با خودم فکر میکردم؛ "فقط اگر آنطور که لیاقتش را دارم در یک خانواده ثروتمند به دنیا میآمدم، در اروپا زندگی میکردم و به مدرسه خصوصی میرفتم، فقط اگر یک حساب بانکی بزرگ و یک کمد پر از لباس داشتم دنیا جای بهتری میشد و همهی مشکلاتم از بین میرفت."
من در دام آشنای "فقط اگر…" افتاده بودم. فقط اگر این اونطوری بود، همه چیز درست میشد؛ دیگر مشکلی نداشتم.
mehran
این "ویژگیهای بد" به سایه من تبدیل شدند. و هر چه بزرگتر میشدم آنها را عقبتر میراندم. تا زمانیکه به سن نوجوانی رسیدم آنقدر خودم را سرکوب کرده بودم که مانند یک بمب ساعتی راه میرفتم و هر آن ممکن بود منفجر شوم و هر کسی را که سر راهم قرار میگیرد ویران کنم. همراه با این خصوصیات به اصطلاح بد، خصوصیات خوب مقابل آنها را نیز پس زده بودم. هرگز نمیتوانستم زیباییهای خودم را تجربه کنم زیرا سخت مشغول پنهان کردن زشتیهایم بودم. هرگز نمیتوانستم درباره حس بخشندگی خود احساس خوبی داشته باشم چون نقابی بود بر حرص و زیاده خواهیام. به دیگران درباره آن که بودم دروغ میگفتم و به خودم درباره آن چه قادر به انجام آن بودم. دیگر به کلی ارتباطم با همهی آن چه بودم قطع شده بود.
mehran
خیلی زود فهمیدم بهترین راه محبوب بودن در نظر دیگران پنهان کردن قسمتهای بد وجودم است که گاهی مفهومش دروغ گفتن بود. آرزوی من این بود که بینقص باشم تا همه دوستم داشته باشند. بنابراین وقتی مسواک نمیزدم دروغ میگفتم، وقتی بیشتر از سهمم شیرینی میخوردم دروغ میگفتم، وقتی خواهرم را کتک میزدم دروغ میگفتم و تا زمانیکه سه یا چهار ساله شدم حتی نمیفهمیدم دروغ میگویم چون به خودم هم دروغ میگفتم.
به من گفته بودند عصبانی نباشم، خودخواه نباشم، بیادب نباشم، حریص نباشم و خیلی نباشمهای دیگر. "نباش" پیامی بود که آن را درونم نهادینه کرده بودم. به تدریج به این باور رسیدم که من آدم بدی هستم چون گاهی بیادبی میکردم، گاهی عصبانی میشدم و گاهی همه شیرینیها را برای خودم میخواستم. اعتقاد داشتم برای دوام آوردن در خانواده و در دنیا باید از شر این وسوسهها خلاص میشدم و خلاص شدم. بهآرامی تمامی این ویژگیها را به اعماق ناخودآگاهم سوق دادم تا آنجا که حتی فراموش کردم آنجا هستند.
این "ویژگیهای بد" به سایه من تبدیل شدند.
mehran
دیپاک چوپرا میگوید: "ما نیستیم که در جهانیم، جهان است که در ماست."
الهام راگا
یونگ در جایی گفته است: "من ترجیح میدهم خوب باشم تا کامل! تا به حال چند نفر از ما خود را به قیمت کامل بودن، دوست داشته شدن، یا مورد قبول بودن فروختهاند؟"
الهام راگا
هر انسانی با یک سیستم عاطفی سالم به دنیا میآید. ما هنگامیکه به دنیا میآییم عاشق خود هستیم و خود را میپذیریم. هرگز درباره این که کدام قسمتهای بدنمان خوب است و کدام یک بد قضاوت نمیکنیم. ما غرق در تمامیتِ بودن خویش میشویم، در لحظه زندگی میکنیم و آزادانه خود را ابراز میکنیم. همچنان که بزرگتر میشویم از آدمهای اطرافمان یاد میگیریم. آنها به ما میگویند چگونه رفتار کنیم، چه وقت بخوریم، چه وقت بخوابیم و ما شروع میکنیم به قضاوت کردن، به دیدن تفاوتها، یاد میگیریم با چه رفتارهایی پذیرفته و با چه رفتارهایی طرد میشویم
الهام راگا
حجم
۱۷۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۳۰ صفحه
حجم
۱۷۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۳۰ صفحه
قیمت:
۷۹,۹۰۰
۲۳,۹۷۰۷۰%
تومان