اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به دستش میدهم کاری که بار آخرش باشد
[بله. بههرحال ما هم دست روی دست نمیگذاریم.]
Aysan
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
ما با هزار زحمت یکجور از آن گذشتیم
ریحانه باقریه
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
لیلی آمد دم در، گفت: «بیا، برق آمد»
سیّد جواد
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
تا خاطرم شود جمع عقل تو نیست کامل
♡sana.m♡
از رهگذر خاک سر کوی شما بود
هر خاک که شد بر سرم، این «کوی» ه تو داری!؟
هانیه سادات
میان عاشق و معشوق فرق بسیار است
یکی همین که به عاشق سبیل میآید
[همه فرقها را خب نمیتوان ذکر کرد. مخصوصاً وقتی خانواده اینجا نشسته باشد.]
PARSA
گل در بر و می در کف و معشوق بهکام است
من ماندهام اینجا که حلال است؟ حرام است؟
[این «بهکام» هیچ ربطی به آن «بکام» ندارد. منظور «دیوید» خودمان است.]
PARSA
در دلم بود که با دوست نباشم هرگز
چه کنم دختر همسایه ما خوشگل بود
[اگر بجای «همسایه ما»، «زندایی من» بود، چهبسا مشکل شرعی هم نداشت.]
سیّد جواد
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
چند کفش خوب حتماً با خودت آنجا ببر
[چیز خاصی نیست. چون بین راه مسجد فراوان است، کفش لازم میشود.]
PARSA
مشکل خویش برِ پیر مغان بردم دوش
گفت: «دنیا شده از مشکل پر، این هم روش»
[من از جوانی مشکلاتم را با پیر مغان مطرح میکردم.]
Aysan