بریده‌هایی از کتاب کنترل ذهن (تکنیک‌های رسیدن به سطح موفقیت ذهنی)

از آنجا كه هر باوری تنها به داده‌هایی اجازه‌ پذیرش می‌دهد كه با خود هماهنگ است و داده‌های ناهماهنگ را پس می‌زند، هرگونه تلاشی برای حفظ باورهایی که در اصل پیامد برنامه‌ریزی‌های دیگران روی ما هستند، اراده‌ آزاد ما را زیر سؤال می‌برد. اگر تنها داده‌هایی را بپذیریم كه با باورهای ما هماهنگ باشند و باورهای ما نیز به‌دست کسانی دیگر شكل گرفته باشند، آن‌گاه سخن گفتن از اراده آزاد بیهوده خواهد بود.

هرگاه كسی هدفی برای خود تعیین ‌كند و به آن دست یابد‌، خودباوری او بیشتر می‌شود؛ فرقی هم نمی‌کند هدف بلند‌مدت باشد یا میان‌مدت و كوتاه‌مدت. هر هدفی اگر به «رقابت کردن با خود» بینجامد، آسان‌تر به دست می‌‌آید، زیرا آن‌گاه ما همه تلاش خود را می‌کنیم تا كارها را بهتر یا زود‌تر از بار پیش انجام دهیم؛ این کامیابی، احساس خرسندی می‌آفریند و خودپنداری ما را بهبود می‌بخشد.

ترس یكی از غرایز طبیعی انسان است. اگر ترس ‌را از زندگی کسی بیرون برانیم به او ستم کرده‌ایم، زیرا ترس در دور نگه داشتن ما از خطرات و آسیب‌ها نقشی بسزا دارد. اما ترس‌های خیالی، ترس‌های غیرمنطقی و ترس‌هایی که گریختن یا جنگیدن جایی در آن‌ها ندارند، جلوی رشد و شکوفایی ما را می‌گیرند. پیش از هرکاری بهتر است ترس خود را شناسایی کنید.

شاید برخی بر این باور باشند كه قطب مخالف ترس، دلیری است نه ایمان و اطمینان. اما این‌گونه نیست، زیرا دلیری تنها در جایی می‌تواند باشد که ترسی برای چیره شدن وجود داشته باشد. بدون ترس، دلیری هم وجود نخواهد داشت. شما باید دست به عمل بزنید. اگر از خود بپرسید به چه دلیل دچار ترس هستید ره به جایی نخواهید برد چون ترس مفهومی انتزاعی است؛ اما اگر بپرسید چه انتظار مثبتی از این احساس منفی دارید، پاسخ را خواهید یافت.

اگر مغز در سطحی فراتر از فركانس بیست و یک دور در ثانیه (گستره‌ فعالیت هوشیارانه طبیعی) فعالیت کند، سازو‌کاری كه در انسان‌های طبیعی و سالم، دستگاه دفاع بیرونی را آماده رویارویی با یورش بیگانگان (میكروب‌ها و ویروس‌ها) به بدن می‌کند، ناکارآمد می‌شود. آن‌گاه انبوهی ازمیكروب‌ها و ویروس‌ها كه همواره پیرامون ما پراكنده‌اند به درون بدن نفوذ می‌کنند. هنگام نفوذ بیگانگان به درون بدن، اگر دستگاه دفاع درونی بدن کارکردی طبیعی داشته باشد، مهاجمان اشغالگر را نابود خواهد كرد؛ اما اگر این دستگاه نیز ناکارآمد باشد، شمار میكروب‌‌ها و ویروس‌ها چند برابر خواهد شد و یورش آن‌ها بر سلول‌های سالم، ما را بیمار و ناتوان خواهد کرد.

مغز امواجی سنجش‌پذیر را مرتعش می‌كند كه بسته به بیداری و خواب، تنش و آرامش، تمركز و آشفتگی و حتی بیماری و تندرستی ما تغییر پیدا می‌کنند. ‫ارتعاش امواج مغز تحت ‌تأثیر هیجان‌های گوناگونی چون دلهره‌ و انگیزش، تنش‌‌ و آرامش‌ یا به گفته بهتر، تحت ‌تأثیر حال و هوای روانی ما قرار دارد. شگفتی اینجاست كه انسان توانایی در ‌دست گرفتن كنترل امواج مغز خود را داراست و تکنیک‌های متد سیلوا این مهارت را به‌سادگی در ما پرورش می‌دهند.

هرگاه احساسات و هیجانات فرکانس امواج مغز را بالا ببرند و انرژی مغز را چند برابر کنند، نیروهایی پدید می‌‌آیند كه باید از هر ‌راهی شده آزاد شوند. از آنجا که ذهن چاره‌ای جز آزادسازی این نیروها از راه فعالیت‌های جسمانی ندارد، بدن زیر پای ذهن له و لورده می‌شود و آدمی دست به كارهایی می‌زند كه در آینده از انجام دادن آن‌ها پشیمان می‌شود. این گونه، بدنی كه كاركرد طبیعی و آگاهانه‌ خود را از دست داده و در برابر خواسته‌های ذهن سر تعظیم فرود آورده است، در برابر مسائل پیش رو از خود ناتوانی نشان می‌دهد.

هرگاه احساسات و هیجانات فرکانس امواج مغز را بالا ببرند و انرژی مغز را چند برابر کنند، نیروهایی پدید می‌‌آیند كه باید از هر ‌راهی شده آزاد شوند. از آنجا که ذهن چاره‌ای جز آزادسازی این نیروها از راه فعالیت‌های جسمانی ندارد، بدن زیر پای ذهن له و لورده می‌شود و آدمی دست به كارهایی می‌زند كه در آینده از انجام دادن آن‌ها پشیمان می‌شود. این گونه، بدنی كه كاركرد طبیعی و آگاهانه‌ خود را از دست داده و در برابر خواسته‌های ذهن سر تعظیم فرود آورده است، در برابر مسائل پیش رو از خود ناتوانی نشان می‌دهد.

دومین گونه ترس، یعنی ترس‌های خیالی، را هم بررسی کنیم. ترس‌های خیالی اگرچه به‌راستی احساس می‌شوند، برخاسته از درک نادرست و فرمان‌های اشتباهی هستند كه ذهن صادر می‌کند. خیلی‌ها به دلایلی ناشناخته پیوسته احساس دلهره می‌کنند. برخی هم دچار فوبیا یا ترس بزرگ‌نمایی شده از چیزی هستند كه آن‌ را خطرناك می‌پندارند. ترس‌های خیالی عرصه را بر کسانی که گرفتار ‌‌آن‌ها هستند بسی تنگ می‌کنند.

هفتمین اصل قدرت، اصل «جنسیت» است و می‌گوید: هر چیزی دارای بخش مذكر و بخش مؤنث است. جنسیت تنها به دنیای مادی محدود نیست، بلکه در دنیای ذهن و دنیای روح نیز دیده می‌شود. نیروی مذكر، برون‌افکن، مثبت و پویاست اما نیروی مؤنث، درون‌‌پذیر، منفی، پذیرا و خلاق است. نیروی مؤنث و مذكر ربطی به جنسیت آدمی ندارد و مرد و زن از هر دو نیرو برخوردارند. در واقع مرد و زن، نمود اصل جنسیت در دنیای مادی به شمار می‌روند.

ششمین اصل قدرت، اصل «علت و معلول» نام دارد. بر پایه این اصل، هر علتی معلول خود را دارد و هر معلولی علت خود را. همه رویدادهای زندگی قاعده و قانون دارند و حتی تصادف‌ها و حسن‌تصاد‌ف‌ها نیز دارای قوانینی هستند كه هنوز برای ما ناشناخته‌اند.

پنجمین اصل قدرت به اصل «نواخت» معروف است. بر پایه این اصل هر چیزی دارای آهنگ و نواخت است: نواختی بالا‌رونده و نواختی پایین‌رونده.

چهارمین اصل قدرت، به اصل «دو قطبی بودن» معروف است. بر پایه این اصل، همه چیز دو قطبی است؛ یعنی هر چیزی در جهان دارای قطب مخالف خود است ولی آن دو تنها از نظر درجه و كمیت با یکدیگر متفاوت هستند و ماهیتشان یکی است.

سومین اصل قدرت، «ارتعاش» نام دارد. بر پایه این اصل، همه چیز در جنبشی همیشگی و بی‌پایان است. هر گونه دگرگونی در ارتعاش عناصر، به دگرگونی در نمای بیرونی آن‌ها می‌انجامد.

دومین اصل قدرت «همگونی» نام دارد و بیانگر این است که: «هرچه در بالاست در پایین هم هست و هرچه در پایین است در بالا هم هست.» بر پایه این اصل، هرچه در دنیای مادی است، در دنیای ذهن هم هست و هر چه در دنیای ذهن است، در دنیای روح هم هست.

نخستین اصل هفت‌گانه قدرت، «ذهن‌گرایی» نام دارد. بر پایه این اصل، جهان آفریده ذهن خداوند است.

شما همان نگرشتان هستید. هر چیزی به نگرش کسی که آن را تجربه می‌کند وابسته است. هیچ چیزی مطلق نیست و خوب یا بدی وجود ندارد مگر از نگاه آدم‌ها. زندگی خوب یا بد نیست. زندگی تنها در جریان است. شما می‌توانید با تغییر دادن نگرشتان، هر چه را بخواهید تغییر دهید.

می‌توان گفت دارایی خودبه‌خود نمی‌تواند معیاری برای شادمانی ما باشد، زیرا دارایی‌ها اموری ذهنی هستند كه به دارنده و نگرش او وابسته‌اند.

اگر بدن بتواند خودش را از بند ذهن رها کند، شعور جسمانی آزادانه سرگرم انجام دادن کارهای خود می‌شود. مهم‌ترین وظیفه‌ شعور جسمانی، حفظ تعادل حیاتی سلول‌ها برای سالم و طبیعی نگه‌ داشتن آن‌هاست. بنابراین‌، بیشترین بهره‌‌ی مراقبه، کوتاه کردن دست ذهن از مداخله‌ در کار بدن است تا این که ذهن و بدن هر دو بتوانند وظایف ویژه‌ خود را انجام ‌دهند.

فركانس طبیعی امواج مغز هنگام بیداری بالاتر از ده و پایین‌تر از بیست دور در ثانیه است. توانایی شفابخشی بدن در فرکانس‌های پایین امواج مغز چند برابر می‌شود تا آنجا که هنگام بیماری فرکانس امواج مغز خود‌به‌خود و به‌گونه‌ای طبیعی كاهش پیدا می‌كند؛ از ‌همین روست كه هرگاه کسی بیمار می‌شود، احساس سستی و بی‌حالی می‌كند و ترجیح می‌دهد به‌جای انجام دادن کارهایی چون راه رفتن، رانندگی کردن و حتی خوردن و آشامیدن، استراحت کند و در حالتی قرار بگیرد که مغزش امواجی با فركانس پانزده دور در ثانیه تولید ‌كند. (مرز بین امواج آلفا و بتا.)