بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب برقله‌های ناامیدی | صفحه ۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب برقله‌های ناامیدی

بریده‌هایی از کتاب برقله‌های ناامیدی

نویسنده:امیل چوران
انتشارات:نشر پیدایش
امتیاز:
۴.۰از ۴۱ رأی
۴٫۰
(۴۱)
جالب‌ترین جنبۀ رنج باور رنج‌دیدگان به قطعیت آن است. آنان انحصار رنج را از آن خود می‌دانند. فکر می‌کنم فقط من رنج می‌کشم، فقط من حق رنج‌کشیدن دارم، اگرچه این را می‌دانم که صورت‌هایی از رنج، به‌مراتب هولناک‌تر از رنج من، نیز وجود دارد. تکه‌های گوشت آویخته از استخوان، بدنی که در برابر چشمان خودِ آدم تکه‌تکه می‌شود، رنج‌هایی تکان‌دهنده، جنایتکارانه و شرم‌آور. آدم از خود می‌پرسد چطور ممکن است؟ و اگر ممکن است، چطور می‌توان از آخر و عاقبت و خرافه‌هایی از این دست سخن به‌میان آورد؟ رنج چنان برای من تکان‌دهنده است که همۀ شجاعتم را در برابرش از دست می‌دهم. مأیوس می‌شوم، زیرا نمی‌فهمم چرا در جهان رنج وجود دارد. سرچشمه‌گرفتن رنج از درندگی، نامعقولی و شیطان‌صفتی زندگی، حضور آن را در جهان توضیح می‌دهد اما توجیه نمی‌کند. یا شاید رنج توجیهی جز زندگی ندارد. آیا زندگی ضروری بوده؟ یا آیا مبنای منطقی آن مطلقاً درونی است؟
نازنین بنایی
آگاهی حیوان را انسان کرد و انسان را شیطان. اما هرگز کسی را خدا نکرده است، فارغ از اینکه دنیا به خودش ببالد که یکی‌شان را به‌صلیب کشید.
خاک
فقط زمانی که زندگی بارها در مقابله با افسردگی شکست خورده باشد، به انسانی منفی‌باف تبدیل می‌شوید ـ بدبینی اهریمنی، بدوی و درنده‌خو ـ. آن‌گاه تقدیر، در قالب امری اصلاح‌ناپذیر، در آگاهی انسان ظهور می‌کند.
خاک
هیچ‌کس از سر عشق روان‌شناسی نمی‌کند؛ این‌کار بیشتر شکلی از سادیسم است، میل به نیست‌کردن دیگران با تسخیر وجود خصوصی‌شان، با محروم‌کردن آنان از هالۀ رازآمیزشان. روان‌شناس، که آدم‌ها و ذخایر محدودشان را به‌سرعت مصرف می‌کند، آسان دل‌زده می‌شود.
خاک
آن‌که می‌پنداشت فرزند خداست، فقط در آخرین لحظه دچار تردید شد. مسیح نه، بر فراز کوه، بلکه روی صلیب حقیقتاً تردید کرد. شک ندارم که عیسی بر صلیب به سرنوشت انسان‌های بی‌نام و نشان رشک برده و اگر می‌توانست به پنهان‌ترین گوشه‌های دنیا می‌گریخت، جایی که هیچ‌کس از او طلب امید و رستگاری نکند.
خاک
فرد نمی‌تواند روان‌شناس خوبی باشد، مگر با تبدیل خویش به ابژۀ مطالعه و توجه مدام به پیچیدگی‌های پروندۀ خودش. برای راه‌یافتن به اسرار دیگری نخست باید به اسرار خود راه یافت.
من
در پی تقلای دیوانه‌وار برای حل تمام مسئله‌ها، در پی رنج‌کشیدن برقله‌های ناامیدی، در ساعت متعالی مکاشفه درمی‌یابید که تنها پاسخ، تنها حقیقت، سکوت است.
من
فقر در زندگی اجتماعی فقط بازتابی رنگ‌باخته از فقر درونی بی‌پایان بشر است.
من
نمی‌دانم چه‌چیز درست است و چه‌چیز غلط؛ چه‌چیز مُجاز است و چه‌چیز ممنوع. من نه می‌توانم داوری کنم و نه ستایش. جهان هیچ ملاک معتبر اصول پایداری ندارد. در شگفتم از مردمی که هنوز درگیر نظریه‌های شناخت‌اند.
من
بحث دربارۀ سلسله‌مراتب رنج بی‌معناست. هرکس با رنج خود، که آن را مطلق و نامحدود می‌پندارد، تنهاست. با مقایسۀ رنج شخصی‌مان با مصائب همۀ جهانیان تا به امروز، هولناک‌ترین عذاب‌ها و سخت‌ترین شکنجه‌ها، ظالمانه‌ترین مرگ‌ها و دردناک‌ترین خیانت‌ها، همۀ مطرودین، همۀ آنان که زنده‌زنده در آتش سوختند یا از گرسنگی مردند، چقدر می‌توانیم از عذاب خویش بکاهیم؟
lordartan
مردن در گوشه‌ای تنها و متروک هزار بار بهتر است، طوری که بتوان بدون اطوارهای احساساتی و دور از چشم دیگران جان سپرد. بیزارم از کسانی که در بستر مرگ بر خود مسلط می‌شوند و حالتی می‌گیرند که بر دیگران تأثیر بگذارند.
Chia.V
از آنجا که نه در وجود و نه در عدم رستگاری نیست، بگذار این جهان با قوانین لایزالش تکه‌تکه شود.
ali73
زمان جز شکل‌دادن به روند دراماتیک ویرانی به کار دیگری نمی‌آید
ali73
شعله‌های زندگی در کوره‌ای بسته، که راه گریزی ندارد، زبانه می‌کشند
ali73
هرگز گمان نمی‌کنید در درون شما و جهان چه چیزها در کمین نشسته‌اند، در حاشیۀ اوضاع، آسوده‌خاطر زندگی می‌گذرانید و ناگاه احساس رنجی، که کم از مرگ ندارد، بر شما چیره می‌شود و به سرزمین دشواری‌های بی‌پایان می‌بردتان؛ جایی که ذهنیات شما با امواجی مهیب به این‌سو و آن‌سو پرتاب می‌شوند. تغزلی‌بودنِ ناشی از رنج یعنی دستیابی به آن خلوص درونی که در آن زخم‌ها دیگر نشانه‌هایی بیرونی و فاقد عوارض عمیق نباشند و در جوهر وجودتان رخنه کنند. تغزل رنج، نغمۀ خون و گوشت و اعصاب است.
ali73
اگر تجربۀ مخوف مرگ در آگاهی محفوظ بماند، نیرویی ویرانگر می‌شود.
ali73
وقتی تمام گذشتۀ معنوی‌ات با اضطرابی متعالی بر درونت لرزه می‌افکند، وقتی احساس حضوری محض تجربه‌های مدفون را به رستاخیز فرامی‌خواند و توازن طبیعی زندگی را گم می‌کنی، آن‌گاه در اوج زندگی، مرگ غافلگیرت می‌کند، اما بی‌وحشتی که معمولاً همنشین آن است. حسی است شبیه آنچه دل‌دادگان در اوج خوشبختی تجربه می‌کنند، آن زمان که عمیق، اما گذرا، بیمناکِ مرگ دیگری می‌شوند، یا دلشورۀ خیانتی قریب بر عشق نوپایشان چشم می‌دراند.
ali73
تنها کسانی شادند که هرگز فکر نمی‌کنند یا به‌عبارتی فقط به ضروریات محض زندگی فکر می‌کنند و فکرکردن به این چیزها عین فکرنکردن است. اندیشیدن واقعی به دیوی می‌ماند که چشمۀ زندگی را گل‌آلود می‌کند یا بیماری‌ای که باعث گندیدن ریشه‌های زندگی می‌شود. همواره اندیشیدن، پرسش‌گری، تردید به تقدیر خود، احساس ملال زندگی، خستگی از زندگی و اندیشیدن تا سرحد از نفس افتادن و از ماجرای زندگی خود ردی از دود و خون به‌یادگار گذاشتن همه و همه یعنی آن‌قدر غمگین‌اید که تفکر و تأملتان همچون نفرینی نمایان می‌شود که به تنفر بی‌امان می‌انجامد. در این جهان، که نباید افسوس چیزی را خورد، چه بسیار چیزها مایۀ افسوس‌اند؛ اما از خودم می‌پرسم آیا جهان به افسوس‌خوردن من می‌ارزد؟
مریم
این جهان ارزش قربانی‌شدن به‌نام یک ایده یا عقیده را ندارد. امروز چقدر خوشبخت‌تریم ازآن‌رو که دیگران در راه سعادت و روشنگری ما مرده‌اند؟ سعادت؟ روشنگری؟ اگر کسی برای خوشبختی من مرده باشد، من حتی بیش از پیش ناخشنودم، چراکه نمی‌خواهم زندگی خود را بر گورستانی بنا کنم. گاهی حس می‌کنم در برابر همۀ رنج‌های تاریخ مسئولم، زیرا درک نمی‌کنم چرا کسانی برای ما خون ریخته‌اند.
مریم
من کاملاً متقاعد شده‌ام که در این عالم هیچ نیستم، با این همه، وجودِ خود را تنها وجود واقعی می‌دانم. اگر ناچار به انتخاب میان خود و دنیا بودم، دنیا را با همۀ روشنایی و قواعدش وامی‌نهادم، بی‌ترسی از به تنهایی خزیدن در پوچی مطلق. اگرچه زندگی برایم شکنجه است، نمی‌توانم از آن بگذرم؛
مریم

حجم

۱۶۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۲۸ صفحه

حجم

۱۶۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۲۸ صفحه

قیمت:
۷۳,۲۰۰
۳۶,۶۰۰
۵۰%
تومان