بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب برقله‌های ناامیدی | صفحه ۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب برقله‌های ناامیدی

بریده‌هایی از کتاب برقله‌های ناامیدی

نویسنده:امیل چوران
انتشارات:نشر پیدایش
امتیاز:
۴.۰از ۴۱ رأی
۴٫۰
(۴۱)
ابرانسان شدن هم به نظر حماقتی است تمام‌عیار و مضحک. آیا می‌شود در نوعی فراآگاهی، چاره‌ای، هرچند تقریبی جست؟ آیا نمی‌شود در ماورا زیست (نه فقط به‌سوی حیوان شدن) ورای تمام اشکال پیچیدۀ آگاهی، هیجان و اضطراب در عالمی از حیات که جاودانگی دیگر افسانۀ محض نباشد؟
yazdaan
زندگی معنوی پربار باید با آشوب و طغیان جوشان بیماری آشنا باشد، چراکه در آن حالات الهام برای آفرینش ضروری می‌نماید و تضادها به بیانی از تب‌وتاب درونی تبدیل می‌شوند. هر که عاشق آشوب نیست آفریننده نیست و هر که بیماری را خوار می‌شمارد نباید از روح و روان حرفی بزند.
yazdaan
هرچه آگاهی ما به بی‌پایانی جهان واضح‌تر شود، به باوری هوشمندانه‌تر از فناپذیری خویش دست می‌یابیم.
yazdaan
آیا نیستی رستگاری نیست؟
yazdaan
آیا ایده‌آلیسم یا خردگرایی می‌تواند در برابر مرگ بایستد؟ به‌هیچ وجه. با این حال، سایر مکاتب و فلسفه‌ها تقریباً هیچ‌چیز دربارۀ مرگ نمی‌گویند. تنها رویکرد معتبر، سکوت محض یا فریادی از سر ناامیدی است.
yazdaan
همۀ بیماری‌ها دلاورانه‌اند، اما دلاوری توأم با مقاومت و نه فاتحانه. دلاوری بیماری از سنگرهای ازدست‌رفتۀ زندگی دفاع می‌کند.
yazdaan
وحشت از لحظه‌های بازگشت و دوباره پیوستن به زندگی، آن‌گاه که شهود فاجعه چنان دردناک است که تقریباً به جنونی عظیم‌تر می‌انجامد.
yazdaan
رنج به‌مثابه مبارزه؟ اما با چه کسی و بر سر چه چیزی؟
yazdaan
بی‌صدا پایه‌های زندگی را به آتش می‌کشیدم، نه برای ویرانی، بلکه برای آنکه آن را نیرو و حرارتی تازه و دگرگون بخشم. آتشی که بر جهان می‌افروختم، نه ویرانی، که دگردیسی‌ای کیهانی به‌همراه می‌آورد. این‌گونه زندگی، خود را با حرارت‌های بالاتر سازگار می‌کرد و دیگر محیطی مطبوع برای میان‌مایگان نبود. شاید در این رویا، مرگ هم دیگر ذاتی زندگی نباشد.
yazdaan
من هستم: پس جهان بی‌معنی است.
yazdaan
در میان حیوانات فقر نیست، چراکه آنها، ناآگاه از سلسله مراتب و بهره‌کشی، متکی به خود زندگی می‌کنند. فقر پدیده‌ای منحصر به انسان است، چون تنها اوست که همنوعانش را به بردگی می‌گیرد. تنها انسان تا این حد قادر به خود ـ بیزاری است.
پویا پانا
در من همه‌چیز هست؛ بجویید تا دریابید.
پویا پانا
هر لذت فروخورده‌ای هدردادن زندگی است. هرگز آن کسی نخواهم بود که، به‌نام رنج، علیه خوشی، شادخواری و افراط موعظه کنم. گفتن از عواقب لذت را به میان‌مایگان واگذار می‌کنم: مگر نه آنکه عواقب رنج به‌مراتب بزرگ‌تر است؟ تنها میان‌مایگان می‌خواهند از کهولت بمیرند. رنج بکشید، سپس، لذت را تا ته دُردش بنوشید، بخندید یا بگریید، از سر ناامیدی یا شعف فریاد بکشید، نغمۀ مرگ یا عشق سر دهید، چراکه هیچ‌چیز پایدار نخواهد ماند! اخلاقیات فقط زندگی را به سلسله‌ای طولانی از فرصت‌های سوخته تبدیل خواهند کرد.
پویا پانا
زن رمز است: هرچه بیشتر درباره‌اش بیندیشی کمتر می‌فهمی. فرد در برابر زن خاموش است، خاموش همچون کسی که در جوهر پنهانی جهان تأمل می‌کند. اما اگر این تأمل بی‌نهایتی دست‌نیافتنی است، زن به سادگی راز است، به عبارت دیگر، خلأ. زن که چندان از زندگی منفک نیست، برای آنان که بر قله‌های ناامیدی‌اند رستگاری‌ای گذراست، چراکه از مسیر او بازگشت به لذت‌های معصوم و ناخودآگاه زندگی هنوز امکان‌پذیر است. اگر وقار نجات‌بخش نبوده، دست‌کم زنان را نجات داده است.
پویا پانا
علت خودکشی تنها تزلزل درونی است، نه دلیل بیرونی.
پویا پانا
غم‌انگیز نیست انسان بودن؟ حیوانِ پیوسته ناراضیِ معلق میان مرگ و زندگی. از انسان بودن جان‌به‌لب شده‌ام. اگر می‌توانستم درجا از این مقام انصراف می‌دادم، اما در پی آن تبدیل به چه می‌شدم؟ حیوان؟ نمی‌توانم ردپای خود را بگیرم و برگردم به جدایی که بودم. وانگهی حالا هم چه‌بسا حیوانی شده‌ام که تاریخ فلسفه می‌داند. ابرانسان شدن هم به نظر حماقتی است تمام‌عیار و مضحک. آیا می‌شود در نوعی فراآگاهی، چاره‌ای، هرچند تقریبی جست؟ آیا نمی‌شود در ماورا زیست (نه فقط به‌سوی حیوان شدن) ورای تمام اشکال پیچیدۀ آگاهی، هیجان و اضطراب در عالمی از حیات که جاودانگی دیگر افسانۀ محض نباشد؟
پویا پانا
آیا برای سنجش رنج معیاری عینی وجود دارد؟ چه کسی به‌روشنی می‌تواند بگوید که رنج همسایۀ من بیش از من یا رنج مسیح بیش از همۀ ماست؟ هیچ معیار عینی‌ای در کار نیست؛ چراکه رنج را نه در تناسب با محرک‌های بیرونی یا آزردگی‌های موضعی موجود زنده، بلکه فقط آن‌گونه که در آگاهی حس می‌شود یا بازتاب می‌یابد می‌توان سنجید.
erfan khanaki
ترس از مرگ، که چیزی جز ترس از نیستی‌ای که مرگ ما را به آن پرتاب می‌کند نیست، ثابت می‌کند که پیش‌انگارۀ مرگ نیستی است. درون‌بودگی مرگ در زندگی نشان پیروزی نهایی نیستی بر حیات است و به این ترتیب، آشکار می‌کند که حضور مرگ معنایی ندارد جز راه‌گشودن تدریجی به‌سوی نیستی. اگرچه باور به جاودانگی یگانه تسلای خاطر انسان تاریخی است، پایان فاجعه‌بار این تراژدی حیات و به‌ویژه تراژدیِ انسان، توهم نهفته در این ایمان کودکانه را اثبات می‌کند.
erfan khanaki
ویژگی شک‌اندیشی، در مقایسه با ناامیدی، تفننی‌بودن و سطحی‌بودن آن است. می‌توانم به همه‌چیز شک کنم، می‌توانم به دنیا پوزخندی تحقیرآمیز بزنم، اما اینها مرا از خوردن، خواب آسوده و ازدواج باز نمی‌دارد.
erfan khanaki
مردم می‌گویند برای آنکه باورت کنیم باید از هر آنچه متعلق به توست چشم بپوشی، حتی از خودت. آنها برای تضمین اعتبار باورهایت مرگت را می‌طلبند. چرا مردم آنچه را که با خون نوشته شده تحسین می‌کنند؟ زیرا چنین آثاری، همزمان با حفظ توهم رنج‌کشیدن، آنها را از هر رنجی معاف می‌کند. مردم دوست دارند رد خون و اشک را در پس خطوط نوشته‌هایتان ببینند. تحسین توده سادیستی است.
نازنین بنایی

حجم

۱۶۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۲۸ صفحه

حجم

۱۶۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۲۸ صفحه

قیمت:
۷۳,۲۰۰
۳۶,۶۰۰
۵۰%
تومان