بریدههایی از کتاب برقلههای ناامیدی
۴٫۰
(۴۱)
آرامش، یعنی نبود هرگونه شدت
مریم
آنگاه در اوج زندگی، مرگ غافلگیرت میکند، اما بیوحشتی که معمولاً همنشین آن است. حسی است شبیه آنچه دلدادگان در اوج خوشبختی تجربه میکنند، آن زمان که عمیق، اما گذرا، بیمناکِ مرگ دیگری میشوند، یا دلشورۀ خیانتی قریب بر عشق نوپایشان چشم میدراند.
Sogol
آگاهی حیوان را انسان کرد و انسان را شیطان
hamidkashi92
بهتر نبود اشکهایم را، در انزوای مطلق، در شنهای ساحلی دفن میکردم؟ اما من هرگز نگریستم، چراکه اشکهایم همواره به اندیشه تبدیل شدهاند و اندیشههایم به تلخی اشکهایم است.
Saeid Ghorbani
مردن در گوشهای تنها و متروک هزار بار بهتر است، طوری که بتوان بدون اطوارهای احساساتی و دور از چشم دیگران جان سپرد. بیزارم از کسانی که در بستر مرگ بر خود مسلط میشوند و حالتی میگیرند که بر دیگران تأثیر بگذارند. اشک، مگر در تنهایی، سوزان نیست. تمایل انسانها به بودن در میان دوستانشان، در هنگام مرگ، از فرط ترس و ناتوانی از تنها زیستن در آخرین لحظات است. میخواهند مرگ را در لحظۀ مرگ هم فراموش کنند. آنها فاقد دلاوری بیپایاناند. چرا درها را بهروی خود نمیبندند و از آن احساسات دیوانهکننده، با هوشیاری و هراسی بیحد و مرز، رنج نمیکشند؟
Saeid Ghorbani
لازمۀ چنین فرازی ورطههای عمیق است، پرتگاههای هولناک ـ چراکه زندگی بر قلهها یعنی زیستن کنار پرتگاه. برای رسیدن به قله باید سقوط کرد.
نیک وایلد
تنها کسانی شادند که هرگز فکر نمیکنند یا بهعبارتی فقط به ضروریات محض زندگی فکر میکنند و فکرکردن به این چیزها عین فکرنکردن است. اندیشیدن واقعی به دیوی میماند که چشمۀ زندگی را گلآلود میکند یا بیماریای که باعث گندیدن ریشههای زندگی میشود. همواره اندیشیدن، پرسشگری، تردید به تقدیر خود، احساس ملال زندگی، خستگی از زندگی و اندیشیدن تا سرحد از نفس افتادن و از ماجرای زندگی خود ردی از دود و خون بهیادگار گذاشتن همه و همه یعنی آنقدر غمگیناید که تفکر و تأملتان همچون نفرینی نمایان میشود که به تنفر بیامان میانجامد. در این جهان، که نباید افسوس چیزی را خورد، چه بسیار چیزها مایۀ افسوساند؛ اما از خودم میپرسم آیا جهان به افسوسخوردن من میارزد؟
نیک وایلد
زندگی واقعاً ناممکن بود، اگر بیکرانگی رنجهای پنهان در سینهمان بهتمامی در خطوط چهرهمان نمایان میشد.
کاربر حسن ملائی شاعر
مردانی که خالصانه و با همۀ وجود عاشقاند از دوستداشتن همزمان چندین زن ناتواناند. هرچه عشق شدیدتر باشد، ابژۀ آن مهمتر است. مردی را تصور کنید با عشقی سرشار بدون معشوق، بدون زنی که عشقش را بر او متمرکز کند: چنین عشقی جز وفور عشق چه خواهد بود؟ آیا هستند انسانهایی با بالقوگی عظیم عشق ورزیدن که هرگز به این شیوۀ بنیادین و اصیل عشق نورزیده باشند؟ اشتیاق عشقی است بدون ابژۀ معین. عشق مشتاقانه، بهجای آنکه جلب دیگران شود، با نوعی پذیرش کیهانی، خود را بیشائبه صرف اعمال سخاوتمندانه میکند.
Javad Azar
شفقت نشان سطحی بودن است؛ سرنوشتهای درهمشکسته و سیهروزیهای نفسگیر شما را به فغان وامیدارد یا به سنگ تبدیلتان میکند. ترحم نهتنها بیثمر، توهینآمیز است. افزون بر آن، چگونه میتوانید به دیگری ترحم کنید، وقتی خودتان بهگونهای شرمآور رنج میکشید؟ شفقت ازاینرو چنین فراگیر است که به هیچچیز متعهدتان نمیکند! تا به حال کسی در این جهان از رنج دیگری نمرده است. آن کس که میگوید برای ما مرده، خودش نمرده؛ او را کشتهاند.
Javad Azar
اندکی دانش لذتبخش است، زیادی آن نفرتانگیز. هرچه بیشتر بدانید، کمتر خواهان دانستناید. آن که رنج دانستن را نچشیده، هیچگاه چیزی ندانسته.
niloufar.dh
ذهنیات، خیالات است و نیروهای افسارگسیختهای درونتان در جوش و خروشناند و بیهیچ ارتباطی با یک مرکز شخصی یا نظم منفرد معین در حال تکامل.
Alireza Sefidgari
آنکه میپنداشت فرزند خداست، فقط در آخرین لحظه دچار تردید شد. مسیح نه، بر فراز کوه، بلکه روی صلیب حقیقتاً تردید کرد. شک ندارم که عیسی بر صلیب به سرنوشت انسانهای بینام و نشان رشک برده و اگر میتوانست به پنهانترین گوشههای دنیا میگریخت، جایی که هیچکس از او طلب امید و رستگاری نکند.
خاک
فکرکردن به اینکه جهان بهخاطر بینهایت فاقد معناست لذتی اهریمنی به من میدهد.
yazdaan
مردم میگویند برای آنکه باورت کنیم باید از هر آنچه متعلق به توست چشم بپوشی، حتی از خودت.
yazdaan
مردم انزوا را خوار میشمارند! آنها محکوم میکنند سترونی هر آنچه را که حاصل انزواست و تنها ارزشهای اجتماعی را پاس میدارند، چراکه عاشق این توهماند که همگی در آفرینش این ارزشها سهم داشتهاند. همۀ آنها سودای دستاوردهای عظیم در سر دارند و امید دارند از طریق آنها به جاودانگی برسند. انگار قرار نیست چون غباری بر باد روند.
من از همهچیز ناخشنودم. اگر خدایم میکردند، در جا استعفا میکردم و اگر جهان فقط من بودم، خودم را پارهپاره میکردم، تکهتکه میشدم و ناپدید. چگونه گاهی خیال میکنم چهبسا همهچیز را میدانم؟
yazdaan
اخلاقیات فقط زندگی را به سلسلهای طولانی از فرصتهای سوخته تبدیل خواهند کرد.
yazdaan
نیستی برای همیشه شما را خواهد بلعید.
yazdaan
من مخوفترین موجود تاریخم، هیولای دجال آخرالزمان، سرشار از آتش و تاریکی، از شوق و یأس. من دیوی هستم با نیشخندی کجومعوج، منقبض میشوم به وهم و منبسط تا بینهایت. هم در حال رشدم و هم در حال مرگ، با لذت معلقم میان امید به هیچ و ناامیدی از همهچیز، بالیده میان عطر و زهر. سرشار از عشق و نفرت، مقتول نور و سایهها. نشانۀ من مرگ نور است و شعلۀ مرگ. شرارههایی در من خاموش میشوند فقط برای آنکه در هیئت تندر و آذرخش از نو زاده شوند. حتی خود تاریکی در من میدرخشد.
yazdaan
بگذار آنانکه در سکوت رنج میبرند و حتی آهی از سر شکایت برنمیآورند با تمام وجود فریاد بکشند و جنجالی غریب، هولانگیز و بدآهنگ بهپا کنند که جهان را بلرزاند
yazdaan
حجم
۱۶۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۲۸ صفحه
حجم
۱۶۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۲۸ صفحه
قیمت:
۷۳,۲۰۰
۳۶,۶۰۰۵۰%
تومان