بریدههایی از کتاب برقلههای ناامیدی
۴٫۰
(۴۱)
آیا برای سنجش رنج معیاری عینی وجود دارد؟ چه کسی بهروشنی میتواند بگوید که رنج همسایۀ من بیش از من یا رنج مسیح بیش از همۀ ماست؟ هیچ معیار عینیای در کار نیست؛ چراکه رنج را نه در تناسب با محرکهای بیرونی یا آزردگیهای موضعی موجود زنده، بلکه فقط آنگونه که در آگاهی حس میشود یا بازتاب مییابد میتوان سنجید.
Hamid
زندگی واقعاً ناممکن بود، اگر بیکرانگی رنجهای پنهان در سینهمان بهتمامی در خطوط چهرهمان نمایان میشد.
nastar-esm
تنها کسانی شادند که هرگز فکر نمیکنند یا بهعبارتی فقط به ضروریات محض زندگی فکر میکنند و فکرکردن به این چیزها عین فکرنکردن است.
خاک
زندگی تنها مشقتی طولانی و کشدار است.
خاک
وقتی تیکتاک ساعتی سکوت ابدیت را میشکند و از تأملات سرشار از آرامش بیدارتان میکند، مگر میشود از پوچی زمان منزجر نشد؟ از پیشروی آن به سوی آینده و از اینهمه مهملات دربارۀ تکامل و توسعه؟ چرا باید پیش رفت، چرا باید در زمان زیست؟
پویا پانا
اندکی دانش لذتبخش است، زیادی آن نفرتانگیز. هرچه بیشتر بدانید، کمتر خواهان دانستناید. آن که رنج دانستن را نچشیده، هیچگاه چیزی ندانسته.
پویا پانا
بپرهیز از انسانهای نفوذناپذیر در برابر فساد، چراکه آنها بهسبب بیروحیشان کسالتبارند. چراکه آنها از چیزی حرف نخواهند زد، بهجز اخلاقیات.
پویا پانا
آگاهی، انسانها را به دو دسته تقسیم میکند، هر دو به یک اندازه نامتعادل و ناخشنود: آنها که قاطعانه در پی درونگرایی، خودآزاری و تراژدیاند، و آنها که به تسخیر محرک امپریالیستی اندوختن و مالکشدن در آمدهاند.
پویا پانا
هرچه انسان به شادمانی نزدیکتر میشود حساسیتش به زیبایی افزایش مییابد.
پویا پانا
چگونه میتوانیم با اندوه بجنگیم؟ با مبارزه با خود، چراکه غم از درون میآید، نه از بیرون.
پویا پانا
همهچیز ممکن است و با این حال هیچچیز. همهچیز مجاز است و باز هم هیچچیز. فرقی نمیکند چه راهی در پیش بگیریم، هیچکدام بر دیگری برتری ندارد. فرقی نمیکند به جایی برسیم یا نرسیم، ایمان داشته باشیم یا نداشته باشیم، همانگونه که بین فریادکشیدن و خاموشماندن تفاوتی نیست. برای هر چیز توضیحی است و با این حال نیست. همهچیز هم واقعی است و هم غیرواقعی، عادی و غیرعادی، باشکوه و بیروح. هیچچیز بیش از دیگر چیزها نمیارزد و نیز هیچ اندیشهای برتر از دیگری نیست. چرا از غصههایمان اندوهگین شویم و از شادیهایمان مشعوف؟ چه فرقی میکند اشکهایمان از سر لذت باشد یا درد؟ به اندوه خود عشق بورزید و از شادمانی خود بیزار باشید، همهچیز را درهم بریزید و با هم بیامیزید. برفدانهای باشید رقصان در باد، غنچهای شناور بر جویبار! شجاع باشید وقتی نیازی به آن ندارید و بزدل باشید آنجا که باید شجاعت بهخرج دهید! چه کسی میداند؟ شاید هنوز برنده شوید! اگر هم باختید، واقعاً مهم است؟ آیا در این جهان چیزی برای بردن هست؟ هر دستاوردی فقدانی است و هر فقدانی دستاوردی، چرا همواره منتظر مواضع قطعی، ایدههای روشن و واژههای بامعنا باشیم. حس میکنم در پاسخ به هر آنچه تا به حال از من پرسیدهاند یا نپرسیدهاند باید از دهانم آتش بیرون دهم.
پویا پانا
همۀ انسانها نقصی مشابه دارند: برای زندگی انتظار میکشند، چراکه جسارت تکتک لحظهها را ندارند. چرا اشتیاق کافی صرف هر لحظه نکنیم تا ابدیتی از آن بسازیم؟ همۀ ما فقط زمانی یاد میگیریم زندگی کنیم که دیگر چشمانتظار چیزی نیستیم، چراکه نه در اکنونِ زنده، بلکه در آیندهای دور و مبهم زندگی میکنیم. نباید برای چیزی جز ندای بیواسطۀ لحظه انتظار کشید. باید بدون آگاهی از زمان منتظر بمانیم. بدون «اکنون» رستگاریای در کار نیست. اما بشر موجودی است که دیگر «اکنون» را نمیشناسد.
پویا پانا
سعادتمان کی آغاز خواهد شد؟ آنگاه که خودمان را قانع کنیم حقیقتی در کار نیست. از آن پس، رستگاری بهتمامی از راه میرسد، حتی رستگاری از میان هیچ. برای آن که ناممکنی حقیقت را باور ندارد، یا از آن به وجد نمیآید تنها یک راه برای رستگاری باقی میماند که البته هرگز آن را نخواهد یافت.
پویا پانا
درونگرایی به فروپاشی درونی میانجامد، چراکه جهان در تو نفوذ و با سنگینی تحملناپذیرش مچالهات میکند. پس آیا مایۀ شگفتی است که بعضی برای فراموشکردن به هر چیزی ـ از ابتذال گرفته تا هنر ـ متوسل میشوند؟
من هیچ ایدهای ندارم، فقط دلمشغولم. هرکس میتواند ایده داشته باشد. ایدهها هرگز موجب انحطاط کسی نشدهاند.
پویا پانا
اگر کسانی در این جهان شادند، چرا بیرون نمیزنند تا از شادی فریاد بکشند و سعادتشان را در خیابان اعلام کنند؟ چرا اینهمه احتیاط و خویشتنداری؟ اگر من از شادی، آرامش و رضایتی مدام لبریز بودم، همهاش را درون خودم نگه نمیداشتم و با گشادهدستی با دیگران تقسیمش میکردم. خود را رها میکردم تا، با نیروی شناوری که به من زندگی بخشیده، از جا کنده شوم.
اگر سعادتی در کار باشد، باید آن را با دیگران سهیم شد و به آنان منتقل کرد. پس شاید انسانهای واقعاً شادمان از سعادت خودشان بیخبرند. شاید بتوانیم مقداری از آگاهیمان را در ازای جزئی از ناخودآگاهی بیپایانشان به آنها وام دهیم. چرا رنج سراسر اشک و فریاد است و لذت بهتمامی رعشه؟ اگر انسان به همان اندازه که از دردهایش آگاه است، از لذتهایش نیز آگاه بود، ناچار نبود لذتهایش را احیا کند. آنوقت آیا تقسیم شادی و اندوه در جهان عادلانهتر نمیبود؟
اینکه درد بهسادگی فراموش نمیشود دقیقاً به این علت است که جایگاهی مهم در آگاهی انسان اشغال کرده. فقط کسانی که بسیار رنج کشیدهاند باید بسیار فراموش کنند. انسانهای عادی تنها کسانیاند که چیزی برای فراموشکردن ندارند. دردها شخصیت دارند، اما شادیها، همچون اشکالی با خطوط مبهم، محو میشوند.
پویا پانا
برای حیوانات زندگی همین است که هست؛ برای انسان زندگی علامت سؤال است. علامت سؤالی همیشگی، چراکه انسان نه هیچگاه برایش پاسخی یافته و نه خواهد یافت. زندگی نهتنها معنایی ندارد؛ هرگز هم نخواهد داشت.
پویا پانا
ادامۀ حیات پس از طغیان لذت جنسی همان اندازه بیمعناست که در پی تجربۀ پوچی. نمیفهمم چرا مردم در لحظۀ ارگاسم خودکشی نمیکنند، چرا زندهماندن را مبتذل و پیشپاافتاده نمیدانند؟ چنین لرزۀ شدیدی، هر چند گذرا، باید در چشم برهمزدنی خاکسترمان کند.
پویا پانا
در من بیقراری غریبی است، چون افسوس رشد میکند و متورم میشود و چون اندوه ریشه میدواند. آیا ترس از آیندهای پیشبینیناپذیر است یا وحشت اضطراب درونیام؟ دلهرۀ میراییام بر من چیره شده.
پویا پانا
بیزارم از مسیح برای موعظههایش، اخلاقیاتش، عقایدش و ایمانش.
پویا پانا
رابطهای نزدیک است میان بیخوابی و ناامیدی. فقدان خواب فقدان امید را بههمراه میآورد.
پویا پانا
حجم
۱۶۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۲۸ صفحه
حجم
۱۶۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۲۸ صفحه
قیمت:
۷۳,۲۰۰
۳۶,۶۰۰۵۰%
تومان