بریدههایی از کتاب برقلههای ناامیدی
۴٫۰
(۴۱)
چگونه میتوان هنوز آرمانهایی داشت، وقتی در جهان انسانهای کور و کر و مجنون بسیارند؟
من
چقدر دوست داشتم روزی را ببینم که همۀ آدمها، پیر و جوان، غمگین یا شاد، زن و مرد، متأهل و مجرد، جدی و سطحی دست از خانه و محل کار بکشند، وظایف و مسئولیتهایشان را زمین بگذارند، در خیابان گرد هم آیند و دیگر از هر کاری سر باز زنند. باشد که، در آن هنگام، بردگان کارهای عبث، که با این گمراهی هولناک که خود را وقف سعادت بشر کردهاند برای نسلهای آینده جان میکنند، انتقام میانمایگی زندگی عقیم و بیاهمیت خود را بگیرند.
من
غمانگیز نیست انسان بودن؟ حیوانِ پیوسته ناراضیِ معلق میان مرگ و زندگی.
من
چرا در پی همآغوشی اندوه میآید؟ چرا پس از نوشخواری فراوان یا اوقات خوشگذرانی مفرط دچار اندوه میشویم؟ چرا شادیهای بزرگ برایمان اندوه بهبار میآورند؟ زیرا از این مازاد، تنها احساس فقدان و تکافتادگی محتومی میماند که بهشدت به احساسات منفی میانجامد. در چنین لحظاتی، انسان بهجای بهدستآوردن شدیداً احساس باختن میکند. رخدادهایی که در آن زندگی بهتمامی خود را مصرف میکند با اندوه توأم است. شدت آن برابر است با میزان فقدان نهفته در آن.
من
ارزش واقعی در آن چیزی نهفته است که از الهام درونی بجوشد، آنچه از اعماق غیرعقلانی وجودمان سرچشمه بگیرد، از کانون مکتوم سوژهگیمان.
من
کسانی که بیامان نفرت، ناامیدی، آشوب، پوچی یا عشق را تجربه میکنند، آنان که در آتش هر تمنا میسوزند و با هر یک بهتدریج میمیرند، آنان که فقط در قلهها نفس میکشند و همیشه تنهایند، مخصوصاً در کنار دیگران، چگونه میتوانند فقط بهگونهای تکبعدی ببالند و در چارچوب یک نظام شکل بگیرند؟
من
تنها انسان بیمار، سرخوش از زندگی است و چنان میستایدش که انگار فرو نخواهد پاشید. اما چه میتوان گفت از آنکه نه میتواند زندگی را بستاید و نه روح را؟
پروا
وقتی تمام دلایل متداول اخلاقی، زیباشناسی، مذهبی، اجتماعی و از این دست دیگر زندگی را راهبر نباشد، چگونه میتوان بدون مقهور پوچی شدن به زندگی ادامه داد؟ تنها با پیوند با پوچی، با عشق به بیهودگی مطلق، عشقورزیدن به چیزی فاقد مادیت که میتواند توهم زندگی را شبیهسازی کند.
sajii
نباید فراموش کرد که فلسفه، هنرِ نقاب گذاشتن بر شکنجههای درونی است.
lordartan
گروتسک تنها در حالات منفی پدیدار میشود. آنگاه که از فقدان زندگی تشویشی عظیم سر برمیآورد؛ گروتسک تعالی در منفیبافی است.
Chia.V
اما یگانهبودن رنج فایدههای بسیار دارد. چه میشد اگر چهرۀ آدمی بهاندازۀ کافی بیانگر رنجش بود؟ اگر تمام آشفتگی درونیاش در حالت چهرهاش عینیت مییافت؟ آیا باز هم میتوانستیم با او گفتوگو کنیم؟ آیا در این صورت هنگام گفتوگو صورتمان را با دست نمیپوشاندیم؟
زندگی واقعاً ناممکن بود، اگر بیکرانگی رنجهای پنهان در سینهمان بهتمامی در خطوط چهرهمان نمایان میشد.
اینگونه هیچکس را یارای آن نبود که در آینه به خود بنگرد، چراکه سیمایی گروتسک و تراژیک خطوط چهرهاش را با لکهها و آثار خون، زخمهای ناسور و سیل ناگزیر اشک درهم میآمیخت
lordartan
«چهبسا وجود تبعیدگاه و عدم وطن ما باشد.»
رهگذر
بدبینی وجه اشتراک تمام آثار اوست. با اینحال، این بدبینی (درواقع شکاندیشی یا حتی پوچگرایی) خستگیناپذیر و در نوع خود شادمانه است: «من صرفاً یک اتفاقم. چرا باید اینقدر جدیاش گرفت؟»
رهگذر
«هفت سال بیخوابی» «دیدگاه من به چیزها حاصل این سالهای بیخوابی طولانی است. من دیدم که فلسفه هیچ توانی برای تحملپذیرتر کردن زندگیام ندارد. پس باورم را به فلسفه از دست دادم.»
رهگذر
تمایل انسانها به بودن در میان دوستانشان، در هنگام مرگ، از فرط ترس و ناتوانی از تنها زیستن در آخرین لحظات است. میخواهند مرگ را در لحظۀ مرگ هم فراموش کنند. آنها فاقد دلاوری بیپایاناند. چرا درها را بهروی خود نمیبندند و از آن احساسات دیوانهکننده، با هوشیاری و هراسی بیحد و مرز، رنج نمیکشند؟
lordartan
درواقع، رنج جدال مرگ و زندگی است. از آنجا که مرگ در زندگی جاری است، تقریباً، سراسر زندگی رنج است.
Chia.V
از حقارت، کینتوزی، نمکنشناسی و ریاکاری انسان گلایهمندید؟ من برای خلاصی از اینهمه نقصان طریقۀ مشقت را پیش مینهم.
Chia.V
تغزلیبودن یعنی نتوانی در خود فروبسته بمانی
Chia.V
حس و حال تغزلی نمودی بیمحابا و درآمیخته با بربریت دارد و ارزش آن نیز در این کیفیت وحشی نهفته است که تغزل تنها خون است و خلوص و آتش.
Chia.V
تقریباً تمام بیماریها خصلتی تغزلی دارند.
Chia.V
حجم
۱۶۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۲۸ صفحه
حجم
۱۶۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۲۸ صفحه
قیمت:
۷۳,۲۰۰
۳۶,۶۰۰۵۰%
تومان