بریدههایی از کتاب برقلههای ناامیدی
۴٫۰
(۴۱)
یکی از عناصر اصلی بینهایت، انکار فرم است. بینهایت، که شدنی است مطلق، هر آنچه را که شکلیافته، تراشخورده یا تمام شده است ویران میکند. آیا موسیقی بهترین بیان هنری بینهایت نیست، چراکه تمامی فرمها را در سیالیتی فریبنده و وصفناپذیر زایل میکند؟ فرم همیشه به کاملکردن چیزهای تکهتکه گرایش دارد و با متمایزکردن محتوای آن، به محوکردن امر فراگیر و، بینهایت میپردازد. به اینترتیب، وجودش فقط به کار زدودن درونمایۀ زندگی از آشوب و هرجومرج میآید. فرمها واهیاند و در ورای میراییشان حقیقت ناب، چون تپشهایی شدید، خود را نمایان میکند. میل بیحد به فرم از عشق به کرانمندی ناشی میشود، فریب مرزهایی که هرگز به شهود متافیزیکی نمیانجامند.
متافیزیک، همچون موسیقی، از تجربۀ بینهایت سرچشمه میگیرد. هر دو در اوج میبالند و سرگیجه میآورند. همواره در شگفتم که چرا همۀ نوابغ موسیقی و متافیزیک دیوانه نشدهاند
Javad Azar
از آنجا که دنیا معنایی ندارد، بیایید زندگی کنیم! بدون هدف مشخص یا آرمانهایی دستیافتنی بیایید خودمان را در خروش گردباد بینهایت بیندازیم، راه پر پیچ و خم آن را در فضا دنبال کنیم، در شعلههای آن بسوزیم و به جنون کیهانی و هرجومرج مطلق آن عشق بورزیم. باید بذر این هرجومرج کیهانی را در درون خود بپرورانیم تا بهمعنای آن دست یابیم. بینهایت را زیستن و نیز تعمق طولانی دربارۀ آن، هولناکترین درس هرجومرج و طغیان است که میتوان آموخت. بینهایت تا ریشههای وجودتان را بهلرزه درمیآورد، نظمتان را مختل میکند، اما وادارتان میکند که امور پیش پا افتاده، تصادفی و بیاهمیت را فراموش کنید.
چه سعادتی که وقتی همۀ امیدها رنگ میبازد، هنوز میتوانیم خود را به بینهایت، به بیمرزی پرتاب کنیم و با آشوب فراگیر توفانی آن همراه شویم. چه شادمانه است از خود بیخودشدن با جنون این جنبش بیوقفه، اینکه، در محضر دیوانگی، مرگ از چشممان بیفتد و رویای بربریت عمومی و تعالی بیمرز محقق شود.
Javad Azar
رابطهای نزدیک است میان بیخوابی و ناامیدی. فقدان خواب فقدان امید را بههمراه میآورد.
تفاوت بین بهشت و جهنم است؛ در بهشت همیشه میتوان خوابید و در جهنم هرگز. خداوند بشر را با گرفتن خواب مجازات کرد و به جایش آگاهی به او داد. آیا محرومیت از خواب وحشیانهترین شکنجههای زندان نیست؟
Javad Azar
هر آن کس که گفته خوابیدن مترادف امید است، شهودی ژرف داشته، نه فقط از اهمیت هولناک خواب، بلکه از بیخوابی. اهمیت بیخوابی چنان عظیم است که وسوسه میشوم انسان را حیوانی ناتوان از خوابیدن تعریف کنم. چرا انسان را حیوان عاقل بدانیم در حالی که دیگر حیوانات نیز به همان اندازه معقولاند؟ اما در جهان خلقت حیوان دیگری نیست که بخواهد بخوابد و نتواند. خواب فراموشی است: ماجراهای زندگی، پیچیدگیها و دلمشغولیهای آن کاملاً رنگ میبازد و هر بیداری شروعی تازه است، امیدی نو. زندگی اینگونه ناپیوستگی خوشایندش را حفظ میکند، توهمی از نوزایی دائمی. از سوی دیگر، از بیخوابی احساس بازگشتناپذیری از اندوه، ناامیدی و رنج زاده میشود.
Javad Azar
چرا منفجر نشویم؟ آیا در من نیروی کافی برای بهلرزهدرآوردن جهان نیست، جنونی کافی برای خلاصی از نور؟ آیا آشوب تنها سرخوشی من نیست و بیقراریای که به زوالم میانجامد تنها لذتم؟ آیا پروازهای من سقوطم نیست و انفجار، عشق من؟ آیا تنها میتوانم با خود ویرانگری عشق بورزم؟ آیا ممکن است که آگاهی به حالات ناب را بهتمامی بر من حرام کرده باشند؟ اینهمه زهر در عشق من از کجا میآید؟ آیا به اندازۀ کافی با مرگ نجنگیدهام؟ آیا اروس هم باید دشمن من باشد؟ چرا چنین است که، وقتی عشق دگربار در من زاده میشود، چنان میترسم که حاضرم تمام دنیا را ببلعم تا جلو بالیدن آن را در خودم بگیرم. بدبختی این است که دلم میخواهد از عشق دلشکسته باشم تا بهانۀ بیشتری برای رنجکشیدن پیدا کنم. فقط عشق انحطاط واقعیتان را بر شما آشکار میکند. آیا آنکه چشم در چشم مرگ دوخته میتواند هنوز عشق بورزد؟ میتواند هنوز برای عشق بمیرد؟
Javad Azar
چرا نمیتوانیم در خود فروبسته بمانیم؟ چرا در تلاش برای ابراز مضمونها و معناهای ارزشمند درونمان، شکلها و بیانها را زیر و رو میکنیم؟
کاربر نیوشک
مکاشفۀ فردی و شاعرانگی شورانگیز
کاربر نیوشک
افسانۀ انجیلی معرفت بهمثابه گناه، عمیقترین افسانهای است که تا به امروز سرهم شده. سرخوشی مشتاقان ناشی از این حقیقت است که از تراژدی دانستن بیخبرند. چرا نباید این را گفت؟ دانش واقعی تیره و تارترین تاریکیهاست. از صمیم قلب آمادهام تمام مسائل آزارندۀ این جهان را با معصومیتی ناخودآگاه و شیرین تاخت بزنم. روح استعلا نمییابد، تنها دو پارهات میکند. در اشتیاق، همانند زیبایی و جادو، روح رودرروی زندگی قرار نمیگیرد. راز شادمانی در این افتراقناپذیری نخستین وحدتی نفوذناپذیر نهفته است. اگر از مشتاقان باشید، از زهر دوگانگی چیزی نمیدانید. زندگی معمولاً با تنشها و تقابلهای منازعات شکاندیشانه باروری و زایایی خود را حفظ میکند. اما اشتیاق بر این غلبه میکند و به زندگیِ بدون تراژدی و عشقی بدون جنسیت دست مییابد.
Javad Azar
اما بهنظر من شکل اصیل عشق میان زن و مرد درمیگیرد، نه فقط با میل جنسی، بلکه در شبکهای سرشار از حالات عاطفی. کسی را میشناسید که بهنام خدا، طبیعت یا هنر خودکشی کرده باشد؟ آنگاه که عشق معطوف به امر عینی است، بر شدت آن افزوده میشود. به زنی عشق میورزیم برای آنچه او را در جهان یگانه و متمایز میکند: در اوج تمنا هیچچیز جای او را نمیگیرد. هرچند دیگر اشکال عشق میل به استقلال دارند، همگی بخشی از این شکل اصیلاند. با اینهمه، معمولاً اشتیاق را در قلمرو عشق قرار نمیدهند، در حالی که، با وجود گرایشهای رهاییبخش آن ریشهای عمیق در جوهر عشق دارد. در انسان مشتاق پذیرشی کیهانی وجود دارد، توانایی گردآوردن همهچیز با نیرویی دوچندان که خود را فقط صرف لذت عملکردن میکند.
Javad Azar
من از همهچیز ناخشنودم. اگر خدایم میکردند، در جا استعفا میکردم و اگر جهان فقط من بودم، خودم را پارهپاره میکردم، تکهتکه میشدم و ناپدید. چگونه گاهی خیال میکنم چهبسا همهچیز را میدانم؟
Javad Azar
با پشتسرگذاشتن تاریخ میتوان به فراآگاهی، جزء مهم و برسازندۀ جاودانگی، دست یافت. فراآگاهی شما را به ساحتی میبرد که تضادها و تردیدها معنایشان را از دست میدهند، جایی که مرگ و زندگی را فراموش میکنید. ترس از مرگ است که انسانها را راهی جستوجو برای جاودانگی میکند که تنها دستاورد آن نسیان است. اما دربارۀ بازگشت از جاودانگی چه میتوان گفت؟
Javad Azar
آنها وانمود میکنند که در پایان مصیبتهای این دنیا نیکی و فضیلت پیروز خواهند شد، اما این نکته را از قلم میاندازند که اگر ابدیت خوشیهای ظاهری را از میان بردارد، با فضیلت، اعمال نیک و کنشهای اخلاقی هم همین کار را خواهد کرد. ابدیت به پیروزی خیر یا شر منجر نخواهد شد؛ بلکه همه را از میان برمیدارد. محکومکردن اپیکوریان شادخوار، بهنام ابدیت، احمقانه است. چگونه رنج بیش از خوشی مرا نامیرا خواهد کرد. آیا از منظری صرفاً عینی تفاوتی چشمگیر میان رنج یکی و خوشی دیگری وجود دارد؟ رنج بکشید یا نه، نیستی برای همیشه شما را خواهد بلعید. راهی عینی به جاودانگی وجود ندارد، فقط احساساتی ذهنی است که در لحظات نامتعارف زمان بهتجربه درمیآید. هیچیک از آفریدههای انسان پایدار نخواهند ماند
Javad Azar
واژۀ «خوب» حالم را بد میکند؛ این واژه چقدر بیات و بیمحتوا شده! اخلاقیات به شما میگوید که برای پیروزی نیکی تلاش کنید! و چگونه؟ با انجام وظیفه، احترام و ایثار. اینها فقط واژههایی توخالیاند: اصول اخلاقی در برابر واقعیت عریان بیاعتبارند، آنقدر که فرد شک میکند آیا زندگی بدون این اصول بهتر نبود. دنیایی رها از اشکال و اصول را دوست خواهم داشت، جهان تعینناپذیری محض. دوست دارم جهانی از فانتزی و رویا را تصور کنم که در آن گفتن از درست و غلط دیگر معنایی ندارد. از آنجا که واقعیت ذاتاً غیرعقلانی است، چرا قواعدی وضع کنیم، چرا بین امر درست و غلط تمایز قائل شویم؟
Javad Azar
زن رمز است: هرچه بیشتر دربارهاش بیندیشی کمتر میفهمی. فرد در برابر زن خاموش است، خاموش همچون کسی که در جوهر پنهانی جهان تأمل میکند. اما اگر این تأمل بینهایتی دستنیافتنی است، زن به سادگی راز است، به عبارت دیگر، خلأ. زن که چندان از زندگی منفک نیست، برای آنان که بر قلههای ناامیدیاند رستگاریای گذراست، چراکه از مسیر او بازگشت به لذتهای معصوم و ناخودآگاه زندگی هنوز امکانپذیر است. اگر وقار نجاتبخش نبوده، دستکم زنان را نجات داده است.
Javad Azar
چرا زنان از مردان شادترند؟ مگر نه اینکه وقار و معصومیت در آنها معمولتر است. آنها نیز به دام بیماری و نارضایتی میافتند، اما وقار بر آنها غالب است. وقار بیآلایش، حالتی از توازن ظاهری به آنها میبخشد که هرگز به تنشهای تراژیک و پرخطر نمیانجامد. زنان در ساحت معنوی ایمنترند، چراکه دوگانگی زندگی و روح در آنها شدتی کمتر از مردان دارد. احساس باوقار بودن به مکاشفات متافیزیکی، بصیرت حقیقت و ادراک فرجام، که تمام لحظههای زندگی را مسموم میکند، نمیانجامد.
Javad Azar
ناامیدی طغیان تفرد است، بهدرونبردنی دردناک و بیهمتا. در سوی دیگر، وقار به هارمونی و رضایتی بیآلایش میانجامد. موجود باوقار هرگز احساس تنهایی یا انزوا نمیکند. وقار حالتی از وهم است که در آن زندگی تضادهای خود را ابطال میکند و از دیالکتیک اهریمنیاش فرامیگذرد
Javad Azar
انسانهایی از جهان اشکال انتزاعی آغاز کردند و در پایان به سردرگمی مطلق رسیدند. همین است که تنها میتوانند شاعرانه فلسفهورزی کنند. در حالت سردرگمی مطلق، فقط لذتها و عذاب جنون هنوز اهمیت دارند.
Javad Azar
دوست دارم در جهان ذوب شوم و جهان نیز لذتآلود در من ذوب شود، و اینچنین در هذیانمان رویایی آخرالزمانی، غریب و عظیم، همچون تمام مکاشفههای سپیدهدمان، پدید آید. بگذار این رویا شکوهی رازآلود و سایههایی پیروزمند بهبار آورد، بگذار تا حریقی فراگیر جهان را ببلعد و شعلههایش شعفی سحرگاهی، به پیچیدگی مرگ و مسحورکنندگی نیستی، پدید آورد
Javad Azar
آنان که عقیده دارند خودکشی دفاع از زندگی است، بزدلاند. آنها برای سرپوشگذاشتن بر ناتوانی و بزدلی خود توجیه و بهانه میتراشند، چراکه درواقع هیچ تصمیم ارادی یا منطقی برای خودکشی ممکن نیست و تنها علتهای ذاتی و پنهانی است که آن را مقدر میکند.
آنان که دست به خودکشی میزنند تمایل بیمارگونهای به مرگ دارند که آگاهانه در برابرش مقاومت میکنند، اما توان سرکوب کامل آن را ندارند. زندگی در آنان چنان نامتعادل است که هیچ استدلال منطقی نمیتواند آن را سامان دهد. خودکشی معقول، در پی استدلال منطقی و تعمق در باب پوچی و بیهودگی زندگی، وجود ندارد.
Javad Azar
من هم امیدی دارم: امید به فراموشی مطلق. اما این امید است یا ناامیدی؟ آیا این انکار تمام امیدهای آینده نیست؟ نمیخواهم بدانم، حتی نمیخواهم بدانم که نمیدانم. این همه مسئله، استدلال و آزردگی به چه کار میآید؟ چرا آگاهی به مرگ؟ اینهمه اندیشیدن و فلسفهورزی تا کی ادامه دارد؟
Javad Azar
حجم
۱۶۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۲۸ صفحه
حجم
۱۶۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۲۸ صفحه
قیمت:
۷۳,۲۰۰
۳۶,۶۰۰۵۰%
تومان