بریدههایی از کتاب درون آب
۳٫۵
(۹۹)
«چرا؛ همینطوره. مثلاً وقتی یکی با یکی دیگه رابطه داره، چرا همیشه زنش، از اون زن دیگه متنفر میشه؟ چرا از شوهر خودش متنفر نمیشه؟ شوهرش بهش خیانت کرده؛ اون کسیه که روز ازدواج قسم خورده که دوستش داشته باشه و برای همیشه و همهجا کنارش باشه. چرا اون مرد نباید خودش رو از یه صخرهی لعنتی پرت کنه؟»
Emma
همیشه وحشتی که در ذهن ریشه میکند خیلی بدتر از چیزی است که به چشم دیده میشود
Marie Rostami
. به این فکر میکردم که عجیب است که والدین فکر میکند بچههایشان را میشناسند و آنها را درک میکنند. آیا هجده سالگی خودشان را یادشان نمیآید، یا پانزده سالگی و دوازده سالگیشان را؟ احتمالاً بچهدار شدن این چیزها را از یاد آدم میبرد؛ اینکه روزی خودت در همین سن وسال بودهای. من هفده سالگی تو و سیزده سالگی خودم یادم میآید، و مطمئنم که آن زمان پدر و مادرمان چیزی درباره ما نمیدانستند.
sama
وقتی یکی با یکی دیگه رابطه داره، چرا همیشه زنش، از اون زن دیگه متنفر میشه؟ چرا از شوهر خودش متنفر نمیشه؟ شوهرش بهش خیانت کرده؛ اون کسیه که روز ازدواج قسم خورده که دوستش داشته باشه و برای همیشه و همهجا کنارش باشه. چرا اون مرد نباید خودش رو از یه صخرهی لعنتی پرت کنه؟»
معصوم
بعضی چیزها را باید رها کنی، بعضیها را نه،
دیدگاه آدمها با هم فرق دارد.
atefe
حالا میدانیم که خاطرات نه ثابت هستند و نه بیحرکت،
ولی مثل شیشههای مربای پروست، در گنجه حفظ میشوند؛
تبدیل میشوند، تفکیک میشوند، بازآفرینی و طبقهبندی میشوند، و با کوچکترین تلاشی از نو به خاطر میآیند.
توهمات. اولیور ساکس
zahra🌿
مرد هجده ساله بود که جنگ شروع شد و نوزده ساله بود که رفت به جنگ، و هر بار که برمیگشت بزرگتر شده بود؛ نه چند ماه، بلکه سالها، دههها و قرنها.
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
نگاه کردن به کسی که در تلاطم غمواندوه دستوپا میزند چیز وحشتناکی است. خودِ عمل نگاه کردن، حکم خشونت و مزاحمت و تعدی به دیگران را دارد
sama
کمسنوسالتر که بودم شکافته شدم.
بعضی چیزها را باید رها کنی، بعضیها را نه،
دیدگاه آدمها با هم فرق دارد.
realarezu
وقتش را برای دیدن برنامههای تلویزیون و خواندن رمان تلف نمیکرد
cuttlas
مشتش را طوری روی میز کوبید که قوطی قرص را به هوا بلند کرد.
«میبینی. اون به دخترم دارو میداده. اون هم داروهای خطرناک، و تو گذاشتی نل با این داروها ول بگرده.»
cuttlas
وقتی مچم را گرفت، عصبانی بهنظر نمیرسید؛ فقط در چهرهاش یکجورهایی غم میدیدم.
به او گفتم: «حق نداری بهم چیزی بگی و توبیخم کنی. داشتم توی اتاقت دنبال مواد میگشتم. حق نداری عصبانی بشی؛ چون این کار فقط میتونه از تو یه آدم دورو و ریاکار بسازه.»
گفت: «نه، این از من یه آدم بزرگسال میسازه.»
گفتم: «بازم همونه.» و او خندید.
masomeh
وقتی یکی با یکی دیگه رابطه داره، چرا همیشه زنش، از اون زن دیگه متنفر میشه؟ چرا از شوهر خودش متنفر نمیشه؟ شوهرش بهش خیانت کرده؛ اون کسیه که روز ازدواج قسم خورده که دوستش داشته باشه و برای همیشه و همهجا کنارش باشه. چرا اون مرد نباید خودش رو از یه صخرهی لعنتی پرت کنه؟
faezehswifti
کاری را که بقیه انتظار دارند بکنی، انجام نده؛ این کار آنها را عقب نگه میدارد و به تو زمان میدهد
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
اینکه بخواهی دلخوریات را به یک نفر نشان بدهی بدترین کار ممکن است؛ اینطور نیست؟ نمیخواستم ضعیف دیده شوم یا محتاج؛ چون هیچکس دلش نمیخواهد با این وضع دور و بر یکی باشد.
faezehswifti
لیبی سیتون زنی بیگناه بود؛ زن بیگناهی که به حُکم مردانی که از زنها متنفر بودند به آب رودخانه سپرده شد؛ زنی که بار گناهی را که خودشان مرتکب شده بودند گردن گرفت
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
آدمها میتوانند از سقوط جان سالم بهدر ببرند، اما به این معنی نیست که خودشان خواستهاند.
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
لوئیز با غیض سر تکان داد
دایه مکفی
آدمهایی هستند که وقتی داخل آب میافتند، حسی غریزی جریان و سمت و سوی آب را نشانشان میدهد. من معتقدم که خودم یکی از این آدمها هستم. وقتی نزدیک آبم، نزدیک این آب، زندگی در من جریان پیدا میکند. اینجا جایی است که شنا کردن را یاد گرفتم؛ جایی که توانستم با شادترین و لذتبخشترین راهِ ممکن با طبیعت و بدنم کنار بیایم.
ghazl
بهنظرش خیلی طولانی آمد؛ این روزها همهچیز خیلی طول میکشید. وقتی آدم جوانتر است هیچکسی این چیزها را به آدم هشدار نمیدهد، کسی به تو نمیگوید که چقدر کُند خواهی شد و این کُندشدن چقدر خستهات میکند. فکر کرد، خودش باید اینها را پیشبینی میکرد
sama
حجم
۳۲۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۲۰ صفحه
حجم
۳۲۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۲۰ صفحه
قیمت:
۹۵,۰۰۰
۶۶,۵۰۰۳۰%
تومان