بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب عشق هرگز فراموش نمی‌کند | صفحه ۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب عشق هرگز فراموش نمی‌کند

بریده‌هایی از کتاب عشق هرگز فراموش نمی‌کند

۴٫۲
(۸۴)
عشق مثل رودی دنبال جریان یافتن است و اگر یک مسیر مسدود باشد، مسیر دیگری می‌یابد.
kh.pashaee
«مهم نیست تو چیزی به یاد داشته باشی. اگر کسی حتی یک نفر نام تو را به یاد داشته باشد و آن را با عشق تکرار کند، یعنی تو در این دنیا حضور داری.»
kh.pashaee
شق مثل رودی دنبال جریان یافتن است و اگر یک مسیر مسدود باشد، مسیر دیگری می‌یابد.
farahani
. تا امروز هرگز نتوانسته‌ام جواب این سؤال مادرم را بدهم. او روزهای آخر عمرش از من پرسید: «اگر چیزی به‌خاطر نیاورم، می‌توانم بگویم که در این دنیا حضور دارم؟» سؤالش همیشه با من ماند. کاش امروز اینجا بود و به او می‌گفتم «مهم نیست تو چیزی به یاد داشته باشی. اگر کسی حتی یک نفر نام تو را به یاد داشته باشد و آن را با عشق تکرار کند، یعنی تو در این دنیا حضور داری.»
farahani
«مهم نیست تو چیزی به یاد داشته باشی. اگر کسی حتی یک نفر نام تو را به یاد داشته باشد و آن را با عشق تکرار کند، یعنی تو در این دنیا حضور داری.»
Aa
«اگر چیزی به‌خاطر نیاورم، می‌توانم بگویم که در این دنیا حضور دارم؟»
Aa
«به او بگو اگر با کسی که دوستش داری بمیری، زنی شاد خواهی بود. به او بگو که حتی اگر حق با او باشد، ترجیح می‌دهی یک سال با شادمانی زندگی کنی تا اینکه بعد از یک عمر، در حالی به گور بروی که معنای عشق و شادی را نفهمیده‌ای.»
sosoke
به این فکر می‌کنم که پس از رفتنم، آیا یادگاری‌ای از من در این صندلی می‌ماند. یک نشانه که به همه یادآور شود روزی اینجا بوده‌ام. من نشانه‌های زیادی ندارم
sosoke
می‌پرسم: «چرا خودکشی نمی‌کنی؟» «چون برای زندگی و زنده‌ماندن ارزش قائلم. تا زمانی که قلبم می‌زند می‌خواهم زنده بمانم.»
sosoke
هرگز نتوانسته‌ام جواب این سؤال مادرم را بدهم. او روزهای آخر عمرش از من پرسید: «اگر چیزی به‌خاطر نیاورم، می‌توانم بگویم که در این دنیا حضور دارم؟» سؤالش همیشه با من ماند. کاش امروز اینجا بود و به او می‌گفتم «مهم نیست تو چیزی به یاد داشته باشی. اگر کسی حتی یک نفر نام تو را به یاد داشته باشد و آن را با عشق تکرار کند، یعنی تو در این دنیا حضور داری.»
sosoke
آدم‌ها در طول زندگی ترمیم می‌شوند و با وجود مشکلات فراوان پیش می‌روند. حتی ممکن است فصلی جدید به رویشان باز شود که اگر آن رویدادهای بد برای‌شان پیش نمی‌آمد، هرگز قادر به دیدن این فصل زیبای جدید نبودند.
ملانی
ما می‌توانیم با گفتن حقیقت هر لحظه را برایش پر از تشویش و غم کنیم یا به او دروغ بگوییم و هر لحظه‌اش را سرشار از شادمانی کنیم. این انتخاب ماست و مسلماً اگر من جای او بودم، دومی را ترجیح می‌دادم.
ملانی
بقیه‌ی افراد مرا به یاد الوارهای کشتی ویران‌شده‌ای می‌اندازند که روی آب شناورند و هر لحظه ممکن است به قعر اقیانوس بروند
ملانی
«و آرزوی من این است که عشق سالیان دراز زندگی‌ام در آغوشم جان دهد و بعد از او هیچ عطری تنم را نلرزاند و هیچ صدایی مرا به وجد نیاورد...»
negar abaszade
زندگی به‌تدریج در مسیری یکنواخت پیش می‌رود. می‌توانم در کوچه‌ای با شیب کم از حرکت باز ایستم، آرام‌آرام با شیب جاده به پایین قِل بخورم و در طول مسیر، گردوغبار و تار عنکبوت‌ها را با خودم جمع کنم. دست‌آخر هم وقتی از حرکت ایستادم و متوقف شدم، آن‌قدر پوشیده از آشغال باشم که کسی مرا نشناسد.
faezehswifti
آدم‌ها در طول زندگی ترمیم می‌شوند و با وجود مشکلات فراوان پیش می‌روند. حتی ممکن است فصلی جدید به رویشان باز شود که اگر آن رویدادهای بد برای‌شان پیش نمی‌آمد، هرگز قادر به دیدن این فصل زیبای جدید نبودند.»
هستی
بیرون از در، داخل راهرو باریک و بلند، مرد جوان را می‌بینم. لاغرمردنی هم او را می‌بیند، چون سریع بازویم را می‌گیرد و مرا به سمت در پشتی می‌برد. وقتی از کنار مرد جوان می‌گذرم، پشت دست‌هایمان برای یک لحظه همدیگر را لمس می‌کند و من چشمانم را می‌بندم. وقتی آن‌ها را دوباره باز می‌کنم او رفته است.
زهرا۵۸
بهتر است در لحظه زندگی کنم. وقتی این تمام دارایی من است شوق و ذوقم بیشتر می‌شود
زهرا۵۸
او بوی چمن تازه می‌دهد. مرا کمی بلند می‌کند و این حس خوبی به من می‌دهد؛ زیرا پس از مدت‌ها احساس بی‌وزنی می‌کنم، مانند پری سبک که در گردبادی تند رها و آزاد می‌چرخد؛ احساسی عجیب و خوشایند.
زهرا۵۸
«آنگوس یادت هست به من گفتی که لوک همیشه مراقب آنا بود، چون آنا از سگ می‌ترسید؟» «خب، بله یادم است.» «این را هم گفتی که مطمئن نیستی افرادی که فراموشی دارند بتوانند احساساتی واقعی به دیگران داشته باشند.» آنگوس سرش را تکان می‌دهد و می‌گوید: «فکر کنم همین را گفتم.» به باغچه اشاره می‌کنم. لوک جلو آنا ایستاده و دستانش را از هم باز کرده است و طوری رفتار می‌کند که گویی آنا پشت دستان او در امنیت است. به آنگوس می‌گویم: «باز هم همان نظر را داری؟»
زهرا۵۸

حجم

۲۹۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۶۰ صفحه

حجم

۲۹۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۶۰ صفحه

قیمت:
۵۷,۵۰۰
۴۰,۲۵۰
۳۰%
تومان