بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب عروس بیستم (زندگی پرماجرای مهرالنساء ملکه ایرانی هندوستان) | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب عروس بیستم (زندگی پرماجرای مهرالنساء ملکه ایرانی هندوستان)

بریده‌هایی از کتاب عروس بیستم (زندگی پرماجرای مهرالنساء ملکه ایرانی هندوستان)

انتشارات:نشر روزگار
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۲۰۳ رأی
۳٫۹
(۲۰۳)
مهرالنسا برخاست و از بالا به او دیده‌ور شد. سنگین گفت: «آن زندگی من است که مهم است.
B-vafa
جهانگیر در زمینۀ شیدایی و شیفتگی، دل پابرجایی ندارد و هر دمی سودایی دیگر در سر دارد. غیاث در شگفتی فرو رفته بود که جهانگیر چگونه توانسته برای زمانی دراز، خواست دلش را نگه دارد و دست از آن نشوید، و بسیار به این جُستار اندیشیده بود که پادشاه شبستانی پر از زنان جوان دارد و همه همیشه در چنگش هستند، حتی اگر مهرالنسا زیباروی باشد و جوان‌تر از آنچه که هست بنماید، باز هم چرا باید جهانگیر او را در یاد خود نگاه دارد؟
elnaz
«من این را می‌نویسم تا نشان بدهم هیچ بدبختی از پسری که با کارهای ناپذیرفتنی و رفتار ناشایسته‌اش... خرد و شعور خود را فرو می‌گذارد و در برابر پدرش آشوب به پا می‌کند، ناگوارتر نیست...»
feri
پادشاه بیگم در آنجا روی چهارپایه‌ای نشسته بود و کنیزک‌های لاغر و بیجان داشتند همۀ گِل‌های قهوه‌ای جهان را به پوستش می‌مالیدند و گردن‌بندها و انگشترها و گوهرهایش را باز می‌کردند و درمی‌آوردند. کنارش خواجه‌ای ایستاده بود و سینی سیمینه‌ای در دست داشت که گوهرهای او در آن گذاشته می‌شد. در میان اتاق، حوضی هشت‌پهلو روی زمین ساخته شده بود. دورادور آن را نیمکت‌های چوبی گرفته بود.
~sahar~
آن زن بیچاره پس از گذشت چند سال زندگی زناشویی، تازه توانسته بود دختری ناتوان را بزاید. چه رسوایی‌ای!
B-vafa
و گویی زمین هم داشت لبخند می‌زد.
B-vafa
تنها چیزی که هیچ‌کسی به آن نگاه نمی‌افکند، چشم مهرالنسا بود.
B-vafa
نخستین شرف‌یابی پادشاه نو، آکنده از سورپرایز و هیجان شده بود.
سپیده
آرزوی چیزی را داشتن با کردار درست، همیشه یکی نیست.
ka'mya'b
مهرالنسا در زمانی که هیچ‌کسی نه آوای زن را می‌شنید و نه رخسارش را می‌دید، نقش چهرۀ خود را بر روی سکه‌ها زد
B-vafa
مردم شهر، دلشاد از این که بزودی بارانی زندگی‌بخش خواهد بارید، سر بر بالش نهادند.
B-vafa
نور جهان که اینک از این لقب تازه خوش بود، پیش خود می‌اندیشید که او توان نهفته در پشت تاج‌وتخت است، توانی که هیچ‌کس دست‌کمش نمی‌گیرد. او قدرتی در زیر چادر بود.
خیر کثیر
چون او زن بود.
خیر کثیر
«غیاث، ما باید هشیار باشیم که به این دختر بیش از اندازه چیز یاد ندهیم. اگر بیش از اندازه دانش‌آموخته باشد، چگونه می‌خواهد شوهر پیدا کند؟ هر چه کمتر بداند، به جهان بیرونی هم کمتر دلبستگی خواهد داشت. مهرالنسا دارد پافشاری می‌کند تا همراه تو بتواند بیرون برود.»
Qeziii
لیک دختر درست از همان دم که نافش را می‌برند، مال مردم است. ما برای زمانی گذرا نگهبان آنهاییم. بزرگ می‌شوند، شوهر می‌کنند و دنبال زندگی خودشان می‌روند، بچه‌های خودشان را می‌زایند.
فرشید
این را می‌نویسم تا نشان بدهم هیچ بدبختی از پسری که با کارهای ناپذیرفتنی و رفتار ناشایسته‌اش... خرد و شعور خود را فرو می‌گذارد و در برابر پدرش آشوب به پا می‌کند، ناگوارتر نیست...»
s&N
«مهرالنسا زن شکست‌ناپذیری بود... برای آن که نام و آوازۀ خود را در کاخ بیفرازد و بیشتر او و توانایی‌هایش را بپذیرند، از استعدادها و سلیقۀ خود بهره جست و چند قالی دیواری و چند سوزن‌دوزی شگرف بافت و ساخت، نگاره‌های بسیار هنرمندانه‌ای بر پارچۀ ابریشم کشید و زیورهای گوناگونی ساخت.» Alexander Dow, The History of Hindostan
feri
«مهرالنسا! درست گوش کن و یاد بگیر! یک زن نمی‌تواند مردی را صددرصد باور داشته باشد، چه در زمینۀ مسائل مالی، چه در زمینۀ عشق!»
helen
اینک چه به سرمان خواهد آمد؟
B-vafa
آنچه مایۀ شگفتی پادشاه شده بود این بود که او و تنها او، یگانه زنی بود که به دشواری‌های کشور و کشورداری دلبستگی داشت. از اینکه توانسته بود در این زمینه با یک زن گفتگو کند، بسیار شاد شده بود. مهرالنسا مانند وزیرهایش نبود، رایزنی مطمئن بود؛ هیچ آرمان و آرزوی شخصی در دل نداشت، چیزی جز خوبی خود پادشاه را نمی‌خواست.
nafiseh

حجم

۳۸۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۴۷۲ صفحه

حجم

۳۸۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۴۷۲ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
تومان