بریدههایی از کتاب در خانه اگر کس است... (۲ مجموعه داستان)
۴٫۴
(۳۹)
تا شنیدم سفر کربلایم جور شده، اول از همه خدمت آقا رسیدم و خبر را دادم.
آقا پرسیدند: «از اطرافیانت حلالیت طلبیدهای؟»
خشکم زد.
آقا سکوت را شکستند: «آن نگاههای تندی که به این و آن کردی، نمیگذارد زمانی که احتیاج به نگاه اهل بیت (ع) داری، به تو نگاه کنند.»
ZaZa
ماه رمضان که تمام شد، برگشتم قم.
رفتم خدمت آقا.
ایشان از تبلیغم در ماه رمضان پرسید.
گفتم: «فقط شبها منبر میروم، نه روزها.»
آقا پرسیدند: «چرا؟»
با حالت حقبهجانبی گفتم: «به صحت بسیاری از روایات و مطالبی که میگویم یقین ندارم، میترسم دروغ باشد و روزهام خراب شود.»
آقا نگاهش را به من دوختند: «عجب! شبها یقین پیدا میکنید راست است و میگویید؟!»
با این حرف کوه تقدسم فرو ریخت.
ولنسی پارسی
«سکوت کن؛ با سکوت به مقامات عالیه میرسی.»
F.Amini
«آن نگاههای تندی که به این و آن کردی، نمیگذارد زمانی که احتیاج به نگاه اهل بیت (ع) داری، به تو نگاه کنند.»
F.Amini
رو به من کرد و گفت: «اگر کسی باشد و دلش را بهراه بدهد و گوش کند، میدانم چه برایش بکنم.»
وحید
همانطورکه کیسه را در دستش جابهجا میکرد، به آقا سلام داد.
آقا بعد از جواب سلام، به کیسهٔ پلاستیکی اشاره کرد و پرسید: «این چیه؟»
مرد لبخند زد: «گندم بو دادهست؛ برای مراسم جشن عبدالزهرا(س)!»
آقا چند قدم جلو رفتند، بعد دوباره برگشتند و با نرمی گفتند: «بهجای این مراسمها، بگردیم یک دلیلی پیدا کنیم بر اثبات خلافت امیرالمومنین (ع) که اگر این دلیل را به دیوار بگوییم، دیوار به حرف بیاید و بگوید: حق با شماست!»
بر اساس خاطرهٔ یکی از همراهان
نرگس
«اگر چنانچه حاجتی دارید، باید برای دیگران بخواهید.
مثلاً اگر شما خانه ندارید و از خدا خانه میخواهید، دعا کنید برای بیخانهها.
الهه
توی جلسه، آقا بین صحبتهایشان فرمودند: «کتابی هست که همهٔ دعاها در آن موجود است.»
گوشم را تیز کردم تا اسم کتاب را بشنوم، اما بحث عوض شد و حرف دیگری از آن کتاب زده نشد.
بعد از جلسه یک تکه کاغذ برداشتم و رفتم خدمت آقا.
همانطورکه خودکار را برای نوشتن آماده کرده بودم، پرسیدم: «آقا! اسم اون کتابی که فرمودید رو میخواستم.»
آقا لبخندی زدند و گفتند: «قرآن»
اذا ماتوا انتبهوا
تا شنیدم سفر کربلایم جور شده، اول از همه خدمت آقا رسیدم و خبر را دادم.
آقا پرسیدند: «از اطرافیانت حلالیت طلبیدهای؟»
خشکم زد.
آقا سکوت را شکستند: «آن نگاههای تندی که به این و آن کردی، نمیگذارد زمانی که احتیاج به نگاه اهل بیت (ع) داری، به تو نگاه کنند.»
اذا ماتوا انتبهوا
ما کنار آقا ایستاده بودیم تا یکوقت ازدحام جمعیت اذیتشان نکند.
هر کدام از افرادی که دور آقا جمع شده بودند، خواستهای داشتند.
یکی التماس دعا میگفت
و دیگری تبرکی میخواست.
دوستم چندبار به یک نفر تذکر داد؛
اما آن مرد توجه نمیکرد. چسبیده بود به آقا و کنار نمیرفت.
آخر سر دوستم رو به مرد گفت: «من با دیوار که حرف نمیزنم! با شما هستم...»
به خانهٔ آقا که رسیدیم، آقا دوستم را صدا زدند و گفتند: «این چه حرفی بود که شما به آن آقا گفتید؟ مگر ما به حرف بزرگانمان گوش میکنیم که دیگران به حرف ما گوش کنند؟»
اذا ماتوا انتبهوا
«اگر چنانچه حاجتی دارید، باید برای دیگران بخواهید.
مثلاً اگر شما خانه ندارید و از خدا خانه میخواهید، دعا کنید برای بیخانهها.
فرشتهها برای شما دعا میکنند و آن فرشتهها چون معصومند، دعایشان به استجابت نزدیکتر است...»
میرزا ابراهیم
نمیرفت.
آخر سر دوستم رو به مرد گفت: «من با دیوار که حرف نمیزنم! با شما هستم...»
به خانهٔ آقا که رسیدیم، آقا دوستم را صدا زدند و گفتند: «این چه حرفی بود که شما به آن آقا گفتید؟ مگر ما به حرف بزرگانمان گوش میکنیم که دیگران به حرف ما گوش کنند؟»
کاربر ۳۹۳۲۹۵۳
با تعجب سر میچرخانم سمت خدّام.
چشمم میخورد به تابلوی دست یکیشان که رویش نوشته شده:
«توصیهٔ حضرت آیتاللهالعظمی بهجت».
آقا چهرهاش در هم رفته است. درست مثل سالها قبل که روی جلد کتابی قبل از نامش کلمهٔ «آیتالله» را دیده بود.
Alla
به برادرم و بقیهٔ حرفشان را ادامه دادند: «اگر چنانچه حاجتی دارید، باید برای دیگران بخواهید.
مثلاً اگر شما خانه ندارید و از خدا خانه میخواهید، دعا کنید برای بیخانهها.
فرشتهها برای شما دعا میکنند و آن فرشتهها چون معصومند، دعایشان به استجابت نزدیکتر است...»
من و برادرم، هاجوواج به هم نگاه کردیم.
برادرم بهتازگی ازدواج کرده بود؛ و مشکل تأمین مسکن داشت
کاربر ۳۷۳۷۹۴۸
گفتند: «چشم آدم باید مواظب باشه. اگر کسی میخواد آقا امام زمان؟ عج؟ رو ببینه، باید مواظب چشمش باشه که گناه نکنه.»
sara.kh
«من چه کارهام؟!
من گدا هستم! گدایی میکنم! از خدا، از حضرت معصومه (س) گدایی میکنم! برای خودم، برای شما، برای مردم، برای همهٔ مؤمنین و مؤمنات.
به من چه؟!
خدا میگوید: مومنین دعا کنند، مستجاب میشود.
به من چه؟!»
soltani
با هیجان خواب را تعریف کردم.
تأملی کردند و جواب دادند: «خواب که خواب است. ما اگر ساخته شویم، این را در بیداری میبینیم.»
ولنسی پارسی
«چطور میشود امام زمان؟ عج؟ را درک کرد؟»
گفتند: «زیاد قرآن بخوانید و به قرآن زیاد نگاه کنید.»
F.Amini
چند وقت پیش از آقا پرسیدم: «چطور میشود امام زمان؟ عج؟ را درک کرد؟»
گفتند: «زیاد قرآن بخوانید و به قرآن زیاد نگاه کنید.»
از وقتی این حرف را زدند، قرآنخواندن روزانهام ترک نشده بود؛ اما امروز خیلی دلم گرفت.
با خودم گفتم: «توی این مدت، چرا نباید یک حس نزدیکی به امام زمان؟ عج؟ داشته باشم؟»
بعد از جلسه، بدون اینکه حرفی بزنم، آقا برگشتند به من گفتند: «چشم آدم باید مواظب باشه. اگر کسی میخواد آقا امام زمان؟ عج؟ رو ببینه، باید مواظب چشمش باشه که گناه نکنه.»
سرم را انداختم پایین.
حساب و کتاب چشمهایم خیلی وقت بود از دستم در رفته بود.
کاربر ۵۱۱۲۴۸۰
چند وقت پیش از آقا پرسیدم: «چطور میشود امام زمان؟ عج؟ را درک کرد؟»
گفتند: «زیاد قرآن بخوانید و به قرآن زیاد نگاه کنید.»
از وقتی این حرف را زدند، قرآنخواندن روزانهام ترک نشده بود؛ اما امروز خیلی دلم گرفت.
با خودم گفتم: «توی این مدت، چرا نباید یک حس نزدیکی به امام زمان؟ عج؟ داشته باشم؟»
بعد از جلسه، بدون اینکه حرفی بزنم، آقا برگشتند به من گفتند: «چشم آدم باید مواظب باشه. اگر کسی میخواد آقا امام زمان؟ عج؟ رو ببینه، باید مواظب چشمش باشه که گناه نکنه.»
سرم را انداختم پایین.
حساب و کتاب چشمهایم خیلی وقت بود از دستم در رفته بود.
کاربر ۵۱۱۲۴۸۰
حجم
۵۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۵۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
قیمت:
۵,۰۰۰
تومان