بریدههایی از کتاب فلسفه خلقت
۳٫۹
(۱۳)
اینان فقط به حیات طبیعی نگریسته و میخواهند فلسفه حیات را از همین حیات به دست آورند. و چون برای این حیات نمیتوانند فلسفهای به دست آورند، لذا به نفی زندگی و معناداری حیات میپردازند.
plato
ماندهام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بودست مراد وی از این ساختنم
از کجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
plato
انِّما اَمْرُه اذا اَرادَ شَیئاً اَن یقُول لَه کن فَیکون؛
هرگاه خداوند اراده آفرینش چیزی را بنماید، همین که بگوید باش ایجاد میشود.
plato
برای آن که بتوان به فلسفه زندگی و هدف آفرینش دست یافت، باید خود را از زندگی طبیعی کنار کشید و از افقی بالاتر به آن نگریست.
تو کز سرای طبیعت نمیروی بیرون
کجا به کوی حقیقت گذر توانی کرد
plato
کودکان سازند در بازی دکان
سود نبود جز که تعطیل زمان
شب شود در خانه آید گرسنه
کودکان رفته بماند یک تنه
این جهان بازیگه است و مرگ شب
باز گردی کیسه خالی پر تعب
سوی خانه گور تنها ماندهای
با فغان واحسرتا برخواندهای
شد برهنه وقت بازی طفل خرد
دزد ناگاهش کلاه وکفش برد
شب شد و بازی او شد بیمدد
رو ندارد که سوی خانه رود
نیشنیدی انما الدنیا لعـب
باد دادی رخت و کشتی مُرتَعب
پیش از آن که شب شود جامه بجو
روز را ضایع مکن در گفتوگو
plato
دکتر هشترودی از جمله کسانی بود که چون معمای آفرینش را در نیافته بود به نومیدی و پوچی کشانده شده بود. به طوری که در اواخر عمر ناتوانی از حل معمای آفرینش، در رفتار و کردار او تأثیر بسزا گذارده بود چنان که همسر وی مینویسد:
همین نتوانستن و سر درنیاوردن دکتر را به تب و تاب میانداخت. بازتاب این ناتوانی در برابر معمای وجود، به پرخاشها، تنگ خلقیها و خروشیدنها بدل میشد. روزهای آخر عمر، به همین خاطر انزوا گزید و از همه برید.
plato
و چه بسیار دانشمندانی که سالیان دراز به مشاهده و مطالعه جهان هستی میپردازند، اما از آنجا که نمیکوشند تا قیافه آیهای بودن عالم را درک کنند به غایتداری هستی توجه نمیکنند. در واقع اگر کسی به مشاهده جهان هستی بپردازد، نظم و قانون حاکم بر همه اجزاء و عناصر آن را درمییابد و پس از تفکر در این زمینه است که آدمی پی میبرد که این نظم حاکم بر عالم نمیتواند به خود اجزای جهان مستند باشد، بلکه باید به نیروی فوق عالم ماده و طبیعت متصل باشد، که هر آن فیض وجودی او کاروان هستی را به سر منزل مقصود میکشاند.
رهگذر
وَ ما خَلَقْنا السِّموات وَ الاَرْض وَ ما بَینَهُما لاعبین
plato
وَ مَا لحَیوةُ الدُّنیا الاّ لَعب و لَهوٌ ولَدّارالاخرَةُ خَیرٌ للِّذین یتَقّوُن
plato
لهو: بعد دیگر حیات دنیوی، سرگرمی است. یعنی کاری که اشتغال به آن، انسان را از کارهای مهم دیگر باز میدارد. در فرق میان لهو و لعب گفتهاند که لعب نتیجهاش تنها فوت وقت است، اما لهو علاوه بر اتلاف، مستلزم بازماندن از کار مهم نیز هست.
plato
حجم
۷۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۷۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان