بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هندوانه به شرط عشق | صفحه ۵ | طاقچه
کتاب هندوانه به شرط عشق اثر فرهاد حسن‌زاده

بریده‌هایی از کتاب هندوانه به شرط عشق

امتیاز:
۴.۰از ۴۴ رأی
۴٫۰
(۴۴)
بابا که بدجوری اوضاع را خیط می‌بیند، وسط بازی‌اش از جا بلند می‌شود و می‌گوید: «پاشیم، پاشیم بریم که تیمسار بدجوری با نگاهش داره ما رو چوب می‌زنه!» و زمزمه می‌کند: «با نگاهت این روزها... داری منو چوب می‌زنی... بزن بزن... که داری خوب می‌زنی...»
کتابخوان🤓
بابا پوزخند می‌زند و می‌گوید: «آخیش، بهتر که سوخت، تو رو چه به شاعری! من نمی‌دونم خدا بیکار بود این زن‌ها رو آفرید!»
نازبانو
مامان خیلی جلو خودش را می‌گیرد که نگوید: «یعنی شکم ما و سطل آشغال یکیه؟!»
نازبانو
بابا که بدجوری اوضاع را خیط می‌بیند، وسط بازی‌اش از جا بلند می‌شود و می‌گوید: «پاشیم، پاشیم بریم که تیمسار بدجوری با نگاهش داره ما رو چوب می‌زنه!» و زمزمه می‌کند: «با نگاهت این روزها... داری منو چوب می‌زنی... بزن بزن... که داری خوب می‌زنی...» چشم‌غره‌ی مامان شدیدتر می‌شود. هم به‌خاطر آن شعر و هم به‌خاطر این‌که بدش می‌آید بابا «تیمسار» صدایش کند، آن‌هم توی جمع.
نازبانو
می‌گوید: «به‌به! خوش‌تیپ هم که هست ماشالله. اسمت چیه گل‌پسر؟» از این سئوال هم متنفرم. انگار از مهد کودک آمده‌ام.
Book
بابا می‌زند پشتم و می‌گوید: «غلام شماست!» چه‌قدر از این تعارف بیزارم. چرا از خودش مایه نمی‌گذارد؟ «غلام شماست.» انگار می‌گوید: الاغ شماست!
Book
بالاخره هر چه‌قدر هم که بد بخونیم، از خواننده‌های امروزی بهتر می‌خونیم. صدا ندارن که، فقط بلدن جیغ بکشن و یه جمله رو تکرار کنن.
Book
کله‌ی بابا، هی می‌چرخد طرف آقا چراغعلی و برمی‌گردد سر جایش. هی پوست صاف و بی‌موی سرش را می‌خاراند. معلوم است که عذاب وجدان گرفته. معلوم است از این سکوت بدش آمده که سرش به خارش افتاده. می‌گوید: «چراغ جون، تو می‌دونستی که حافظ و سعدی با هم پسرخاله بودن؟»
anne...
سنبل که بیدار شده، می‌گوید: «بابا، دیشب مگه نمی‌گفتی آقا چراغعلی آدم بی‌مرامیه...!»
anne...
منظورش جناب آقای باباست که با زیرشلواری‌اش، مثل فَشن‌ها ایستاده وسط اتاق
anne...

حجم

۶۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

حجم

۶۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

قیمت:
۳۹,۰۰۰
۲۷,۳۰۰
۳۰%
تومان