بریدههایی از کتاب مردی به نام اوه
۴٫۵
(۲۲۲)
از نظر مردم، اووه دنیا را سیاه و سفید میدید و همسرش رنگ زندگی او بود و همهی دنیای او را رنگی کرده بود...
فاطمه ناظریان
اووه زمانی که نمایندهی ساختمان بود پیشنهاد نصب دوربین مداربسته برای کنترل اتاق زباله را داده بود، اما پیشنهاد توسط ساکنان رد شده بود، چون آنها از این کار احساس راحتی نداشتند؛ مخصوصا وقتی میدیدند اووه هر بار تکرار میکند: «کسی که کاسه ای زیر نیم کاسه نداشته باشد نباید با این طرح مخالفت کند!»
خواندن و عمل با هم
«آهای... یادت باشه من باهات دوست نیستم... اینو بفهم که وقتی یه احمق بهت سنگ پرت میکنه و من از تو حمایت میکنم، به این معنی نیست که از تو خوشم میاد؛ معنیش اینه از تو کمتر از اون بدم میاد!»
zahra salehi
«کسی که بد است، با کسی که میتواند بد باشد تفاوت زیادی دارد.»
fatemeh
«مردها به خاطر اعمالشان است که تبدیل به یک مرد بزرگ میشوند، نه به خاطر حرفهایشان!»
fatemeh
البته نمیدانست که این غم هرگز پایانی ندارد...
shirin
«با خوندن کتابا مطالب زیادی یاد میگیرم، آدم انگار اینجوری راحت زبون یاد میگیره...»
اما اووه دوست داشت خودش فکر کند و به سونیا میگفت: «دلم میخواد خودم فکر کنم تا این که افکار یک عده آدم وراج رو بخونم!»
shirin
شش ماه است که همسر اووه فوت کرده اما او هنوز دو بار در روز شوفاژها را بررسی میکند تا همسرش درجهی آن را بیشتر نکرده باشد!
Akbar Aghaii
کلا آدمها به دو دسته تقسیم میشوند: دسته ی اول که از سیمهای سفید سر درمیآورند و دسته ی دوم که چیزی راجع به آن نمیدانند.
Nazanin :)
دستها را به کمر زد و چند ثانیهای خیره شد و به این فکر کرد که قرار نبود زندگیاش این طوری شود!
Nazanin :)
امروز اوضاع طوری شده بود که چیزی قبل از این که مد شود از مد میافتاد
Ali Ferdosi
یه کور بدون دست بهتر از تو میتونه این ماشین رو حرکت بده و پارک کنه!...
mesh
اینو بفهم که وقتی یه احمق بهت سنگ پرت میکنه و من از تو حمایت میکنم، به این معنی نیست که از تو خوشم میاد؛ معنیش اینه از تو کمتر از اون بدم میاد!»
FaTiMa
فعلا فرصت مردن ندارم!
zara97
مرگ اتفاق شگفت انگیزی است. با این که مرگ یکی از انگیزههای زندگی است، اما اکثر مردم طوری زندگی و رفتار میکنند که گویی مرگ هرگز وجود ندارد. برخی که بعد از گذشت سال ها نسبت به آن بیدار میشوند، به زندگی کردن علاقهمندتر میشوند. برخی دیگر دائما فکرشان درگیر آن است تا لحظهی مرگ فرا برسد؛ اما بیشتر ما از آن واهمه داریم. علت این ترس جدایی ما از عزیزانمان است...
mahdi ph
هر آدمی باید بداند برای چه هدفی مبارزه میکند و سونیا برای چیزی میجنگید که خیر بود؛ برای بچهای که هرگز دنیا نیامد و اووه... برای سونیا میجنگید... چون این تنها چیزی بود که در کل دنیا انجامش را بلد بود...
sadaf
آدم زمانی که عزیزی را از دست میدهد
دلش برای کوچکترین و عجیبترین چیزهایش هم تنگ میشود:
لبخندش، حرکاتش هنگام خواب و یا حتی
رنگ کردن دوبارهی اتاق برای او...
sadaf
هیچ کس نمیدانست اووه قبل از آشنایی با سونیا، طعم واقعی زندگی را نچشیده و بعد از مرگ هم اوضاع همین طور خواهد بود... و او دیگر زندگی نخواهد کرد!
Shirin Rassam
سختترین سن و سختترین روزها، روزهایی است که مجبور هستیم به جای نگاه به آینده بنشینیم و به گذشته فکر کنیم و وقتی دیگر زمان زیادی پیش روی خودمان نمیبینیم، برای ارزشهای دیگری زندگی میکنیم
لیلی
«هر آدمی باید بدونه چرا میجنگه...»
لیلی
حجم
۳۲۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۵۶ صفحه
حجم
۳۲۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۵۶ صفحه
قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان