بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مردی به نام اوه | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مردی به نام اوه

بریده‌هایی از کتاب مردی به نام اوه

۴٫۵
(۲۲۲)
آدم زمانی که عزیزی را از دست می‌دهد، دلش برای کوچک‌ترین و عجیب‌ترین چیزها هم تنگ می‌شود: لبخندش، حرکاتش هنگام خواب و یا حتی رنگ کردن دوباره‌ی اتاق برای او...
کاربر ۹۵۸۸۱۸
اووه به چشمان پروانه که همچنان دهانش باز مانده زل می‌زند و با حالتی پریشان به پدال‌های زیر پای او اشاره می‌کند و می‌گوید: «قرار نیست که جراحی مغز انجام بدی!...، قراره رانندگی کنی... این گازه، این ترمزه، اینم کلاچ!... رانندگی همینه، با این پدالا کار کنی یاد می‌گیری... این کاریه که کودن‌ترین آدمای دنیام یاد گرفتن!» و بعد پنج لغت به زبان آورد که هیچ وقت پروانه آن‌ها را فراموش نکرد... چون از نظر او، این بهترین تعریفی بود که اووه تا به حال از او کرده بود... _ «تو خیلی هم خنگ نیستی!»
محمدرضا
در شانزده سالگی بود که پدرش را از دست داد و مانند واگنی رها شده در ریل شد و تنها چیزی که برایش باقی مانده بود، یک ساب و یک خانه‌ی قراضه در حومه‌ی شهر و یک ساعت مچی بود. هیچ وقت نمی‌توانست احساسی که آن روز داشت را به خوبی توضیح دهد و فقط می‌دانست شادی‌اش به اتمام رسیده و تا سال‌ها بعد شاد نبود.
aref shirazi
این بار وقتی باز هم گربه با راحتی و بدون توجه به کارش ادامه می‌دهد،
.
آدم زمانی که عزیزی را از دست می‌دهد دلش برای کوچک‌ترین و عجیب‌ترین چیزهایش هم تنگ می‌شود: لبخندش، حرکاتش هنگام خواب و یا حتی رنگ کردن دوباره‌ی اتاق برای او...
فاطمه
پدرش از کارمندان محبوب راه آهن بود. همه می‌گفتند که خیلی مهربان است و کم‌حرفی و مهربانی از صفات اصلی پدر اووه بود. بعد از گذشت مدتی مادرش فوت کرد و بعد از این اتفاق پدر اووه باز هم کم‌حرف‌تر شد؛ انگار که مادر هنر حرف زدن پدر را با خود به گور برده است
نسیم🍁
گاهی وقتی مجبوریم با دستان خودمان عزیزترین شخصی را که ما را درک می‌کرده به خاک بسپاریم، چیزی در درون‌مان نابود می‌شود و زخمی عمیق در قلبمان ایجاد می‌شود.
کاربر ۲۸۸۸۳۱۱
«مردها به خاطر اعمالشان است که تبدیل به یک مرد بزرگ می‌شوند، نه به خاطر حرف‌هایشان!»
𝐒𝐚𝐧𝐚𝐳...♡
یک جایی در زندگی هر آدمی پیش می‌آید که تصمیم می‌گیرد چطور آدمی باشد؛ آدمی‌که اجازه‌ی هر سلطه‌گری‌ای را به مردم می‌دهد یا نه!
mahsa
یک جایی در زندگی هر آدمی پیش می‌آید که تصمیم می‌گیرد چطور آدمی باشد؛ آدمی‌که اجازه‌ی هر سلطه‌گری‌ای را به مردم می‌دهد یا نه!
S B
چند وقتی بود حتی دوست نداشت مردم هم با او حرف بزنند، چون فکر می‌کرد آن‌ها حواسش را پرت می‌کنند و نمی‌گذارند به سونیا فکر کند.
乙_みG
مدت زیادی را همان‌طور در آغوش هم سپری کردند تا بالاخره سونیا سرش را از سینه‌ی اووه جدا کرد و گفت: «حس می‌کنم توی مدت کوتاهی همه چیزم رو از دست دادم... چیزهای خیلی زیادی رو... حالا باید من رو از قبل بیش‌تر دوست داشته باشی!» این جا بود که اووه دومین دروغ و البته آخرین دروغ را به سونیا گفت و به او قول داد که این کار را بکند، اما در واقع بیش‌تر از این اندازه‌ای که اووه سونیا را دوست داشت، وجود نداشت!
FaTiMa
«همه‌ی مردا موقع سختی از اون فرار می‌کنن، اما اووه تنها کسیه که خودش به استقبال سختیا می‌ره!»
zara97
«اگر حرفی برای صحبت پیدا نکردیم، باید حداقل راجع به چیزی سوال کنیم!»
Ali Samouti
اووه طوری به سونیا نگاه می‌کرد و کنار او می‌نشست که گویی او تنها دختری است که روی زمین وجود دارد.
sadaf
از بدشانسی‌اش اووه همیشه به افراد بالای ۱۸۰ سانتی‌متر مشکوک است و معتقد است که خون‌رسانی به مغز این افراد مشکل دارد.
sadaf
«کسی که بد است، با کسی که می‌تواند بد باشد تفاوت زیادی دارد.»
لیلی
آدم زمانی که عزیزی را از دست می‌دهد، دلش برای کوچک‌ترین و عجیب‌ترین چیزها هم تنگ می‌شود: لبخندش، حرکاتش هنگام خواب و یا حتی رنگ کردن دوباره‌ی اتاق برای او...
MhrnA.z
تفنگ شکاری به ارث مانده از پدر سونیا را از آن جا بیرون آورد. با این که از تفنگ متنفر بود، اما در این مدت به این نتیجه رسیده بود که تحمل داغ گلوله‌ی اسلحه از تحمل تنهایی و جای خالی سونیا راحت‌تر است... و حالا دیگر وقتش فرا رسیده بود!
آیدا:)
_ «همه‌ی زن‌ها وقتی تغییری تو مدل موهاشون می‌دن و همسرشون متوجه نمی‌شه عصبانی می‌شن، من اما وقتی موهامو کوتاه می‌کنم یا تغییری در اون ایجاد می‌کنم، اووه عصبانی می‌شه که چرا دیگه ظاهرم مثل قبل نیست!» چیزی که اووه فقدانش را حس می‌کند همین است... نداشتن همه‌ی چیزها با همان شکل همیشگی...
آیدا:)

حجم

۳۲۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۵۶ صفحه

حجم

۳۲۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۵۶ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان