بریدههایی از کتاب بصیرت در روزگار سکوت
۳٫۷
(۹)
برخی مواقع این سخنان طنزگونه با واقعیات همراه بود؛ مثلاً، یک بار در آستانهی چهارم آبان (روز تاجگذاری و زمانی که شاه قصد جشنهای تاجگذاری را داشت) بر روی منبر قرار گرفته و گفتند: شرافت ماه رجب به خاطر این است که از اول این ماه هر روز یا ولادت یا شهادت ائمه است... اما روز بیست و یکم این ماه که با چهارم آبان امسال مصادف شده برابر است با جلوس یزید بر تخت خلافت!
با شنیدن این واقعهی تاریخی و مقایسهی خلافت یزید و تاجگذاری شاه، یکباره همهی جمعیت خندیدند.
نازبانو
شوخ طبعی
در مصاحبههایی که با دوستان و یاران شهید سعیدی داشتیم، همگی به یک نکتهی مهم دربارهی شخصیت ایشان تأکید میکردند و آن اینکه؛ هیچ کس از همنشینی و مجالست با آیتالله سعیدی خسته نمیشد.
در نگاه اول اینگونه برداشت میشود: کسی که مقتدای خود را از دست داده و سخت مشغول مبارزه است، با شوخطبعی و مزاح، رابطهای ندارد، اما وقتی به سراغ زندگی ایشان میرویم با انسان دیگری روبهرو میشویم!
ایشان در بیشتر منبرها، علاوه بر اینکه مردم را با واقعیات جامعه آشنا میکردند، اما با لبخندی که بر لبها مینشاندند، نفوذ خود را بر دلها بیشتر میکرد.
نازبانو
آقای مرتضی الویری که در آن دوران دانشجو بوده و همراه با آقای حسین شریعتمدار به خدمت ایشان میرسید، در این زمینه میگوید: منزل آقای سعیدی تحت نظر بود. من برای دریافت نوارهای بحث ولایت فقیه (و پیاده کردن و تکثیر آن) به مغازهای میرفتم که پسر آیتالله سعیدی در آن کار میکرد. در آنجا به بهانهی خرید لوازمالتحریر وارد شده و با اسم رمز خبردار میشدیم که نوارهای جدید آمده یا نه. بعد نوارها را گرفته و در دانشگاه پخش میکردیم.
ما نوارهای ولایت فقیه را گرفته و پیاده کرده و از روی آن با دستگاههای قدیمی کپی میگرفتیم و با هزار سختی پخش میکردیم.
این حرکت و آگاهی دادن به مردم در بحث ولایت فقیه توسط ایشان ادامه داشت. تا اینکه سالهای بعد کتاب ولایت فقیه به صورت تقریباً کامل در لبنان منتشر شد.
در سالهای نزدیک به انقلاب، این جزوات کامل گردید و در غالب کتاب حکومت اسلامی به دست انقلابیون رسید.
نازبانو
ساواک بار دیگر ایشان را احضار و تعهد میگیرد که برای آیتالله خمینی تبلیغ نکند. اما آیتالله سعیدی کار تکثیر جزوات را گستردهتر نموده و از طریق دانشجویانی که با ایشان در ارتباط بودند، در بسیاری از دانشگاهها توزیع نمود.
آقای مرتضی الویری که در آن دوران دانشجو بوده و همراه با آقای حسین شریعتمدار به خدمت ایشان میرسید، در این زمینه میگوید: منزل آقای سعیدی تحت نظر بود. من برای دریافت نوارهای بحث ولایت فقیه (و پیاده کردن و تکثیر آن) به مغازهای میرفتم که پسر آیتالله سعیدی در آن کار میکرد. در آنجا به بهانهی خرید لوازمالتحریر وارد شده و با اسم رمز خبردار میشدیم که نوارهای جدید آمده یا نه. بعد نوارها را گرفته و در دانشگاه پخش میکردیم.
نازبانو
رژیم شاه همیشه تبلیغ میکرد که روحانیون، هیچ برنامهای برای حکومت ندارند، فقط عدهای آشوبطلب هستند و در صورت رسیدن به قدرت، همه جا را هرج و مرج فرامیگیرد. در دوران بیداری اسلامی در سالهای اخیر هم شاهد بودیم که انقلاب برخی کشورهای اسلامی، به دلیل نداشتن برنامهای برای حکومت، خیلی سریع نابود گردید.
نازبانو
شخص سپهبد نصیری رئیس ساواک در نامهای به شهربانی کل کشور تأکید کرد: «... نامبردهی بالا (سعیدی)، کماکان به همان رویه ناصواب گذشته و بلکه حادتر ادامه داده و مرتباً در منابر خود سخنان تحریکآمیز و اغواکننده بیان میدارد.
علیهذا با توجه به فرارسیدن ماه مبارک رمضان و اینکه ادامهی چنین وضعی به مصلحت نمیباشد، خواهشمند است دستور فرمایید به نحو مقتضی از تحریکات مضرهی این شخص جلوگیری و نتیجه را به این سازمان اعلام دارند.»
پس از آن ادارهی شهربانی به استناد همین نامه، به طور رسمیآیتالله سعیدی را ممنوعالمنبر و به او اخطار کرد: اگر قدم روی منبر بگذارد، روانهی زندان خواهد شد. ایشان بعد از این اخطار تند شهربانی تصمیم گرفت به روی منبر نرود، اما در حال ایستاده به سخنرانی بپردازد! چون از ایشان تعهد گرفته بودند که روی منبر نرود!!
نازبانو
در سال ۱۳۴۶ سخنرانیهای آیتالله سعیدی در انتقاد از رژیم و ضرورت مبارزه با یهود و دولت اسرائیل شدت یافت. ایشان در دیماه ۱۳۴۶ اعلامیهای را به زبان عربی منتشر کرد که در آن هم به شدت به اسرائیل حمله کرد و هم رابطهی دوستانهی ایران با آن کشور را زیر سؤال برد.
این سخنان و همچنین تبلیغ امر به معروف و نهی از منکر باعث شد که پس از ایراد سخنرانی علیه اسرائیل ایشان ممنوعالمنبر شود.
ایشان با این ماجرا اینگونه برخورد میکند و میگوید: «در میان نماز از بعضی مقامات خبر رسید که من منبر نروم، بسیار خوب من هم ایستاده صحبت میکنم و منبر نمیروم!»
نازبانو
با نشانه گرفتن حساسیت ساواک میگفت:
«به هر نحوی که به اسرائیل کمک شود حرام است. معامله کردن با یهودی، کمک به اسرائیل است.
هرچند دولت ایران، خودش به اسرائیل کمک میکند و ادعای مسلمانی هم دارد!
برای مسلمانان شناخت خدا، دلیل لازم ندارد ... این روزها، اکثراً بهائیان برای وجود خدا دلیل و برهان میخواهند!
آقایان، بدانید که اعمال و هدف کثیف اینگونه اشخاص، فقط و فقط ایجاد دودستگی و جدایی در بین مسلمین میباشد.
آن هم از ضعف ما است که اینگونه افراد بیدین، میخواهند اسلام را بازیچهی خود قرار دهند...»
نازبانو
آیتالله سعیدی در یکی از سخنرانیهای خود واژهی «خمینیسم» را به کار برده و میگوید: «این چیست که دائماً میگویید مارکسیسم، لینیسم!؟ ما خمینیسم داریم. و بعد هم گفتند خمینیسم یعنی اسلام (ناب) که امروز در ایشان تجسم یافته.
منظور آیتالله سعیدی از این عبارت، توجه به اسلام راستین بود که امام خمینی مطرح کردند و نظر ایشان این بود که همه باید مطیع فرمایشات ایشان، به عنوان احیاکنندهی اسلام باشند.
در جای دیگری فرمودند: «ما باید برای مبارزه کردن تشکیلات داشته باشیم تا بتوانیم در مقابل دشمن مقاومت کنیم و با دولتی که علمای ما را زندانی و تبعید میکند مبارزه نماییم...»
اما این مسئله به میزان بالایی حساسیتبرانگیز شد، طوری که عوامل ساواک دربارهی آن گزارش مفصلی برای مقامات مسئول نوشتند و نام «حزب خمینیسم» را بر آن نهادند.
نازبانو
در بین ما، نوکران انگلیس فراوان هستند که توجهی به حفظ منافع مملکت و ملت ندارند...
نازبانو
آقایان، کسی که فرمایش و گفتهی آیتالله خمینی را رد کند کافر و نجس است. کسی که دنبال یزید و عمالش برود هواپرست است.»
نازبانو
پس از گذشت بیست روز معلوم شد که ایشان برای زیارتِ نجف و دیدارِ محبوب خود به کشور عراق رفته است.
این سفر، که به زعم مأموران ساواک غیر قانونی بود؛ ولی در ظاهر، متعرّض آن نشدند.
این سفر قریبِ دو ماه طول کشید و در روز سی و یکم خردادماه سال ۱۳۴۶ پایان پذیرفت و آیتالله سعیدی با روحیهای مضاعف، برای ادامهی راهِ مبارزه به سنگرِ مسجد موسی بن جعفر (ع) بازگشت.
ایشان بعدها دربارهی سفر خود و دیدار با یار خویش بر روی منبر مسجد میگوید: «ای جانها فدای تو ای آیتالله خمینی که به فکر مردم هستی. امسال که رفتم خدمت ایشان، خادمشان میگفت: آقا نه از کولر استفاده میکند و نه غذای خوب میخورد.
من به آقا (این مطلب) را گفتم... آقا فرمودند: من چطور میتوانم خوب زندگی کنم وقتی که میبینم مردم گرسنه هستند.
نازبانو
شناخت دشمن
امروزه بسیاری از کارشناسان، ریشهی اصلی مشکلات جهان اسلام را در صهیونیسم بینالمللی میدانند. حتی ظهور فرقههای تندرو و تکفیری را از کارهای صهیونیسم میدانند.
در میان شیعیان نیز فرقههایی که ایجاد گردید با حمایت و توطئهی صهیونیسم همراه بود.
فرقهی ضالهی بهائیت از ابتدا با حمایت سران این رژیم همراه بود و اکنون نیز پایگاه مهم آنان در سرزمینهای اشغالی است.
آنان به قصد نابودی و تفرقه در میان شیعیان و سایر گروههای اسلامی به وجود آمدند و بزرگترین خیانت رژیم پهلوی، آزاد گذاشتن این گروه و حتی سپردن بعضی وزارتخانههای مهم به عوامل بهائیت بود.
نازبانو
گفت: سعیدی فکر میکنی من خیال راحتی دارم درحالیکه مردم این همه به خاطر من رنج کشیده و مصیبت دیدهاند؟
با وجودی که عدهای به خاطر من در گوشهی زندانها به سر میبرند چگونه راضی شوم که در مکانی خنک استراحت کنم؟
آیتالله سعیدی ادامه دادند: آقایان این است نمونهی بزرگی از فرزندان زهرا (س) ... من افتخار میکنم که مداح ایشانم و تا جان در بدن دارم از آیتالله خمینی سخن خواهم گفت.
نازبانو
یک بار در بیان ویژگیهای حضرت امام فرمودند: حضرت آیتالله خمینی هم نمونهی بزرگی است که نظیری برای او نیست. در نجف چون هوا بسیار گرم است (علما معمولاً تابستان به مناطق خنک میروند) وقتی خدمت آیتالله العظمی خمینی در نجف رسیدم...، مشاهده کردم که هنوز در شهر هستند.
پرسیدم چرا آقا در این گرما به جای خنکی تشریف نبردهاند؟ آنها گفتند: همهی مراجع به ایشان توصیه کردهاند ولی آقا قبول نکرده است... اصرار بیفایده است. من خودم پیش ایشان رفتم و گفتم: آقا اینجا هوا گرم است و وجود شما در این هوا ناراحت میشود. خواهش میکنم به مکان خنکتری بروید. آقا قبول نکردند. بار دوم رفتم و خواهش کردم. در این موقع آیتالله خمینی نگاهی به من کرد و گفت: سعیدی فکر میکنی من خیال راحتی دارم درحالیکه مردم این همه به خاطر من رنج کشیده و مصیبت دیدهاند؟
نازبانو
یکی از یاران این مرد خدا میگوید: امر به معروف آیتالله سعیدی فقط به این موارد خلاصه نمیشد. ایشان شاهد بود که خیلی از جوانان محل به خاطر بیکاری و پر نکردن اوقات فراقت گرفتار فساد میشوند، برای همین کتابخانهای را در محل ایجاد کرد و خیلی از جوانان را به کتابخانه جذب کرد.
بسیاری از این جوانان آرامآرام جذب اخلاق خوش آیتالله سعیدی شدند و به جلسات مسجد راه یافتند.
من چند نفری را میشناختم که آیتالله سعیدی، اینها را از میان گروههای قمارباز به مسجد کشاند و مسیر زندگیشان را عوض کرد.
بعد از گذشت سالها وقتی به محلهی شهید سعیدی میروم، تصاویر این افراد و نامهایشان را بر روی کوچههای این محل میبینم. واقعاً آیتالله سعیدی انقلابی در درون اینها ایجاد کرد که زندگیشان ختم به شهادت شد.
نازبانو
یک روز با آیتالله سعیدی در حال عبور از خیابان بودیم. زنی دو سطل آب را در دست گرفته بود و به سمت خانه میرفت. به خاطر اینکه هر دو دست این خانم گرفتار بود، چادرش عقب رفته و موهایش ناخواسته پیدا بود.
آیتالله سعیدی بلافاصله عبایش را به من داد و دوید سمت این خانم، ظرفهای آب را گرفت و تا نزدیک خانه به این زن کمک کرد. وقتی این خانم تشکر میکرد، آیتالله سعیدی درحالیکه سرش پایین بود مؤدبانه امر به معروف کرد و دربارهی حجاب صحبت نمود. زن هم که گفتار و کردار مولا علی (ع) را در رفتار این فرزند مولا میدید، به راحتی قبول کرد.
ایشان دربارهی کودکان هم چنین رفتاری داشتند. بارها دیده بودم که با زبان دوستانه با بچهها صحبت میکرد و آنها نیز میپذیرفتند.
نازبانو
صاحب مغازه مکثی کرد و گفت: حاج آقا ترانه بود، خوب نبود جلوی شما. ایشان بلافاصله گفت: من میترسم از اینکه روز قیامت خدا به من بگوید تو چه کردهای که مردم از تو خجالت کشیدند و گناه نکردند، ولی از من خدا خجالت نکشیدند؟!
بعد هم از مغازه بیرون آمد و به راه خودمان ادامه دادیم. شک ندارم که این جمله تأثیر خودش را گذاشت چون دیگر چنین صدایی از آنجا شنیده نشد.
نازبانو
یک روز به همراه آیتالله سعیدی در حال عبور از خیابان برای رسیدن به مسجد بودیم. در راه صدای بلند آهنگ زن خواننده، از داخل یک مغازه به گوش رسید!
وقتی که ما به آن مغازه نزدیک شدیم، یکی از همسایهها به صاحب مغازه اشاره کرد و گفت: آیتالله سعیدی داره مییاد.
صاحب مغازه بلافاصله ضبط صوت را خاموش کرد. وقتی هم به جلوی مغازه رسیدیم به احترام ما از جا بلند شد و سلام کرد.
من منتظر بودم تا عکسالعمل آیتالله سعیدی را ببینم. آیا با این شخص برخورد میکند؟! آیا نصیحت میکند یا اینکه بیتفاوت از کنار این قضیه میگذرد. آیتالله سعیدی با رویی باز و لبخند بر لب جواب سلام او را داد و وارد مغازه شد. بعد بیمقدمه گفت: چرا ضبط رو خاموش کردی!؟
صاحب مغازه مکثی کرد و گفت:
نازبانو
در قضایای فدائیان اسلام، ایشان تلاش بسیاری نمود. یادم هست در منزل آیتالله مرعشی، مجلسی برای شهید بخارایی و بقیهی دوستانشان گرفته بودند و آقای سعیدی سخنرانی میکرد.
مأموران میریزند که ایشان را بگیرند، آیتالله مرعشی مانع میشوند. میگویند بگذارید اینها بروند و به آقای سعیدی هم میگویند احتیاط کنید.
چند بار دیگر هم مأموران میفهمند که آقای سعیدی سخنرانی دارند، برای همین هجوم میآورند برای دستگیری. این حسن آقای ما خیلی بچهی زرنگ و با هوشی بود، مأموران که میآیند به آنها میگوید: پدرم که سخنرانی نمیکند، دارد دعای کمیل میخواند! خلاصه آنها را رد کرده بود.
نازبانو
حجم
۴۰۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۵۸ صفحه
حجم
۴۰۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۵۸ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان