بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بصیرت در روزگار سکوت | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب بصیرت در روزگار سکوت

بریده‌هایی از کتاب بصیرت در روزگار سکوت

۳٫۷
(۹)
امام امت در یکی از نامه‌های خود خطاب به ایشان عباراتی را می‌گویند که شاید برای هیچ کس تکرار نشده باشد: «من از افرادی مثل شما آن‌قدر خوشم می‌آید که شاید نتوانم عواطف درونی‌ام را آن‌طور که هست ابراز کنم... اما خداوند قادر است.»
نازبانو
می‌گویند برخی انسان‌ها سیمای زیبایی دارند، اما از آن ملاحت و جاذبه‌ی خدایی در وجودشان خبری نیست. برخی نیز هستند که جاذبه‌ی خدایی، صورت‌هایشان را به یک دریا نور تبدیل ساخته و حضرت امام اینگونه بود. شهر قم در نگاه آیت‌الله سعیدی با همه‌ی جاذبه‌های معنوی‌اش به حالتی دیگر تبدیل شد. او که به خاطر کسب معنویت، و پیدا نمودن استاد راه، سختی بسیار کشیده و از مشهدالرضا به قم آمد، حالا خدا را شکر می‌کرد که گم‌شده‌اش را یافته. از آن روز بود که به یکی از شاگردان نزدیک حضرت امام تبدیل شد. او هر روز دروس حضرت امام را می‌نوشت و آن‌ها را کامل می‌کرد. کم‌کم به یکی از نزدیک‌ترین یاران حضرت روح الله تبدیل گردید. البته این رابطه دو طرفه بود. حضرت امام نیز بسیار به آیت‌الله سعیدی علاقه داشت.
نازبانو
آن موقع که اوایل زندگی ما بود آیت‌الله بروجردی زنده بودند و اوضاع آن‌قدر خراب نبود. بعد از رحلت ایشان بود که اوضاع مملکت خیلی خراب شد. سال‌های اول زندگی مشترک ما که حدود بیست سال داشتم آقای سعیدی توی خط مبارزه و همراهی با امام (ره) افتاد. من هم وقتی می‌دیدم که ایشان این‌قدر پا برجاست، سعی می‌کردم با ایشان همراهی کنم.
نازبانو
ایشان خواهرشان را فرستادند به خانه‌ی ما. چون سید بودند و روحانی، حاج آقا خیلی دوستشان می‌داشتند. مادرم که خیلی شناخت از ایشان نداشتند، مخالفت می‌کردند. دو ماهی طول کشید تا راضی شدند. بالاخره ما را عقد کردند. آقای سعیدی چیزی نداشتند، ما هم نداشتیم، ولی کمی وضعمان بهتر بود. بعضی چیزها را خود حاج آقا برایمان تهیه کردند. ما ابتدا در خانه‌ی پدرم زندگی می‌کردیم. پدرم می‌گفتند: «همین‌جا بمانید، خیال می‌کنم یک پسر دیگر هم دارم.» خلاصه همه چیز به عهده‌ی حاج آقا بود تا اینکه بعداً آمدیم قم. در این فاصله هم صاحب یک دختر شدیم. در قم هم فرزندان ما به دنیا آمدند و سال ۱۳۴۴ راهی تهران شدیم. خدا به ما پنج پسر و چهار دختر عطا نمود.
نازبانو
یک بار از پدرم درباره‌ی نحوه‌ی ازدواجشان سؤال کردیم. ایشان یاد خاطره‌ای افتادند و فرمودند:‌ من در مدرسه‌ی علمیه‌ی نواب مشهد مشغول تحصیل بودم، اول ماه شهریه‌ها را پخش کردند. من پول خردها را دستم گرفتم و گفتم: خدایا یعنی می‌شود با همین مختصر پول تشکیل زندگی داد و ازدواج کرد؟ حاج آقای طباطبایی که از اساتید بودند در همان نزدیکی حضور داشتند. ایشان گفتند: از عنایات خدا و کرامات امام رضا (ع) هیچ هم بعید نیست که بتوان با همین مبلغ تشکیل خانواده داد. یکی از دوستان هم به من گفت: حاج آقای طباطبایی دختر دارد، با خود ایشان صحبت کن. پدر ادامه داد: خلاصه ما خواهرمان را فرستادیم منزل حاج آقا طباطبایی و خواستگاری انجام شد. حاج آقای طباطبایی خیلی به این وصلت راضی بودند و دو ماه بعد همسر ایشان هم راضی شد و برنامه‌ی ازدواج ما صورت گرفت.
نازبانو

حجم

۴۰۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۸ صفحه

حجم

۴۰۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۸ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
...
۳
۴
صفحه بعد