بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب تاوان | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب تاوان

بریده‌هایی از کتاب تاوان

۴٫۰
(۲۲۲)
دیگر آن قاتل وجود ندارد و من کنار تو هستم و از تو محافظت می‌کنم ولی قاتل هنوز هم آن بیرون بود.
alcapon
همه‌چیز تمام می‌شود...، شاید اصلاً این شهر هم با همه‌ی چیزهایش تمام شد و اثری از آن نماند.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
از خودم پرسیدم که معنای زندگی من چه بوده است؟
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
«آیا عهدی که من و تو بستیم ابدی نبود؟ چرا به‌یک‌باره قلب تو چرخید، چرا با من صحبت نمی‌کنی؟ با اینکه می‌دانم به من خیانت کردی، اما شبی نیست که به تو فکر نکنم.»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
هر روزم پشیمانی بود و حسرت می‌خوردم
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
به این خاطر که خرس بلد است چطور مثل خرس زندگی کند. من تنها خرسی بودم که بلد نبودم.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
انسان موجودی است که روحیه و افکاری بی‌نهایت خودخواهانه دارد.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
«امیلی، ما را ببخش.» برای اولین بار این را در دلم گفتم. هم‌زمان با این فکر، احساس کردم که نمی‌توانم بزرگسالان و آدم‌های منحرفی را که بچه‌هایی را که از خودشان به مراتب ضعیف‌تر هستند هدف قرار می‌دهند، ببخشم. نباید بچه‌های دیگر هم مثل ما آینده‌شان به‌خاطربزرگ‌ترهای احمق به هم بریزد.
umiumi
ـ آدمی که در گذشته آن‌قدر در حق دیگران جفا کرده باشد، قاعدتاً بعد از چنان اتفاقی از خودش نمی‌پرسد که شاید تقصیر من باشد؟ -این شیوه‌ی زندگی آن شخص نیست که از خودش نپرسد؟ اگر آدمی بود که از خودش چنین سؤالاتی می‌پرسید، احتمالاً در گذشته‌اش هم هیچ‌کدام از آن اتفاق‌ها رخ نمی‌داد.
Shaghayegh
به تاکاهیرو گفتم که نیازی نیست عذرخواهی کند. به این خاطر که دوست داشتن یک نفر نیازی به اجازه‌ی نفر سوم ندارد.
Shaghayegh
خانم یاماگاتا و خانم کاوانو با هر کسی که ازدواج کنند می‌توانند خوشبخت بشوند. ولی در تمام دنیا کسی به غیر از من نیست که بتواندهاروکا را خوشبخت کند
سایه
آخر خرس که به بیمارستان نمی‌رود؟ آهان درست است، بیمارستان حیوانات داریم، مگر نه؟
سایه
داداشم همیشه فکر می‌کرد که شهرستانی‌ها یک سری اصل و قانون برای خودشان دارند و آن‌ها را برای من هم می‌گفت، یکی از آن‌ها این بود که «اگر چیزی باشد که ببینند وبدانند اگر دست‌شان را دراز کنند به آن می‌رسد، دل‌شان آن را می‌خواهد، ولی اگر دست‌شان نرسد، اصلاً به روی خودشان نمی‌آورند.»
سایه
چرا مرد مهاجم را مورد جمله قرار نمی‌دهید حضار گرامی؟ به این خاطر که مرد بیکار سی‌وپنج‌ساله، سابقه‌ی رفتن به بخش قلب بیمارستان را دارد؟ و یا شاید یه این خاطر که آقازاده‌ی قدرتمندترین آدم این منطقه و پسر سناتور مجلس اعیان است؟ شاید تنها به این خاطر باشد که مورد حمله قرار دادن آقای تانابه ساده‌تر است.
سایه
من فکر می‌کنم که انسان موجودی است که روحیه و افکاری بی‌نهایت خودخواهانه دارد. مثلاً حضاری که فیلم تایتانیک را دیده‌اند، هنگام تماشای فیلم، خودشان را در آن کشتی لوکس و گران‌قیمت که غرق می‌شود تصور نکرده‌اند؟ به اینکه چطور در آن لحظه فقط خودشان را نجات بدهند فکر نکرده‌اند؟ اینکه با خونسردی یک تکه تخته را پیدا کرده، خودشان را صحیح و سالم به آن رسانده و تا زمان رسیدن امداد بر روی آن صبر کنند را در ذهن خود تصور نکرده‌اند؟
سایه
وقتی صدای دعوای پدر و مادرم از اتاق بغلی به هوا بلند می‌شد، عروسک را به‌خاطر می‌آوردم. وقتی هم‌کلاسی‌هایم مرا مسخره می‌کردند که بازی گل‌کوچک با قوطی نوشابه را بلد نیستم عروسک را به‌خاطر می‌آوردم
سایه
مانند همان لباس، و به رنگ آبی آسمانی بود. با حالتی بهت‌زده به سمت تاکاهیرو چرخیدم. همان خنده‌ی هنگام مراسم عروسی دوباره بر روی صورتش نقش بسته بود و مرا تماشا می‌کرد. بعد گفت: «عروسک باارزش من.»
سایه
فکر می‌کنم آدم‌هایی که چنین فکرهای خودخواهانه‌ای می‌کنند که در واقعیت می‌توانندواقعاً آن کار را انجام دهند، در عمل قادر به انجام هیچ کاری نیستند.
کاربر ۳۳۰۵۸۹۹
هم‌زمان با این فکر، احساس کردم که نمی‌توانم بزرگسالان و آدم‌های منحرفی را که بچه‌هایی را که از خودشان به مراتب ضعیف‌تر هستند هدف قرار می‌دهند، ببخشم. نباید بچه‌های دیگر هم مثل ما آینده‌شان به‌خاطربزرگ‌ترهای احمق به هم بریزد.
Moonlight🌕
تا ابد که نمی‌توانم غمباد بگیرم. به جای آن تصمیم گرفتم مسیری که جلویم بود را ببینم، و سعی کردم که خوشبخت بشوم. این‌طور با موضوع کنار آمده و با این عزم به زندگی ادامه دادم.
"nda"

حجم

۲۳۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

حجم

۲۳۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

قیمت:
۴۷,۵۰۰
۳۳,۲۵۰
۳۰%
تومان