بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پی یر و لوسی | صفحه ۲۳ | طاقچه
کتاب پی یر و لوسی اثر رومن رولان

بریده‌هایی از کتاب پی یر و لوسی

۴٫۰
(۴۰)
هردو، هم پدر و هم مادر، فرزندان‌شان را می‌پرستیدند و مانند فرانسویهای راستین، در حق آنها عشقی عمیق و ذاتی داشتند و حاضر بودند همه چیزشان را فدای آنها کنند؛ همچنان که حاضر بودند برای همرنگ بودن با جماعت، آنها را بی‌هیچ تردیدی فدا کنند. فدای که؟ فدای آفریدگار نادیده. در هر زمانه‌ای ابراهیم، اسحاق را به مسلَخ برده است. و این سرمشق هنوز هم برای بشریت باقی است.
javadazadi
هوا می‌توانست هرچه دلش می‌خواست باشد: سرد یا گرم، بارانی یا پُرباد، برفی یا آفتابی! همه‌شان خیلی خوب بود. هریک از دیگری بهتر. زیرا زمانی که خوشبختی رو به شکوفایی است، زیباترین روز همیشه همین امروز است.
کاربر ۱۴۴۹۷۹۴
بسیاری دست به انتشار نشریات کوچکی زده بودند که عمر کوتاهشان در همان شماره‌های اولیه پایان می‌گرفت، به‌خاطرِ نبودن هوای آزاد؛ سانسور خلأ می‌آفرید؛
Hamid
هنر هرگز چیزی بیش از فراموشی گذرای واقعیت نیست
elahe goudarzpour
رنج کشیدن مهم نیست، مردن مهم نیست اگر معنایی در آن باشد. فداکاری خوب است اگر توجیه‌پذیر باشد. اما مفهوم دنیا با این همه مصیبتهایش برای یک نوجوان چیست؟ و اگر صادق و سالم باشد چرا باید پلیدی کشورهای در حال جنگ، که چون قوچهای ابله بر لبه پرتگاهی ایستاده‌اند که همه به درونش سقوط خواهند کرد، برایش جالب باشد؟ برای همه که جای عبور بود. پس این جنون خودویرانگری چیست؟ پس این وطنهای مغرور، این کشورهای دزدان، این ملتهایی که آدمکشی را چون وظیفه می‌آموزند چیست؟ چرا همه‌جا این‌همه کشتار میان آدمها؟ چرا همه یکدیگر را می‌درند؟ از چیست این کابوس هولناک زنجیره‌ای و بی‌انتهای زندگی که هر حلقه آن نیش در گردن دیگری فرو می‌کند و از خوردن گوشتش لذت می‌برَد، از دردش لذت می‌برد و با مرگش زنده می‌ماند؟ نبرد برای چیست؟ درد برای چیست؟ مرگ چرا؟ زندگی چرا؟ چرا؟ چرا؟...
elahe goudarzpour
وانگهی، زمانه، زمانه درددل کردن نبود! در این روزگار اعتماد کردن گران تمام می‌شد! روزی نبود که عقاید یا حرفهای خصوصی این و آن توسط خبرچینی وطن‌پرست افشا نگردد و به تعصب دامن نزند. چنین بود که از صمیمیت این جوانها نسبت به یکدیگر کاسته می‌شد: به‌خاطر دلسردی، از روی تحقیر، از سر احتیاط، و به‌خاطر احساس انزوای روحی.
elahe goudarzpour
پی‌یر به‌سوی پنجره بازگشت و لبهایش را بر شیشه بسته فشرد. لبهاشان از پشت دیوار شیشه‌ای به‌هم بوسه زدند.
🍁paiiz
آنچه را نمی‌شود بیان داشت می‌توان احساس نمود.
🍁paiiz
ــ لوسی، پرتره مرا بکشید! ــ عجب! به‌به! حالا پرتره خودش را می‌خواهد! ــ البته، خیلی جدی می‌گویم. از این ابله‌ها که بهترم... لوسی نسنجیده و با هیجان بازوی پی‌یر را فشرد: ــ عزیزم! ــ چه گفتید؟ ــ چیزی نگفتم. ــ اما من خوب شنیدم. ــ پس پیش خودتان نگهش دارید! ــ نه، نگه نمی‌دارم. دو برابرش را به شما پس می‌دهم... عزیزم!... عزیزم!... پرتره مرا می‌کشید، مگر نه؟ قبول است؟
🍁paiiz
اهدای قلب به عشق، اهدای روح به عشق، یعنی باز شدن چشم به روشنایی: این دادن نیست، گرفتن است.
farnaz Pursmaily

حجم

۷۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۵ صفحه

حجم

۷۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۵ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان