بریدههایی از کتاب یادداشتهایی از خانه مردگان
۴٫۴
(۱۱)
چیدن میوهٔ ممنوعه شیرینیاش دوچندان است!
پویا پانا
پول برابر است با استقلالِ تضمینشده. برای زندانیای که آزادیاش کاملاً سلب شده، این پول قطعاً ده برابر بیشتر میارزد.
پویا پانا
بعدها فهمیدم که علاوه بر محرومیت از آزادی و وجودِ کارِ اجباری و زندگی در حبس، شکنجه و عذاب دیگری هم هست که اگر سختتر از اینها نباشد، آسانتر هم نیست، و آن زندگیِ جمعیِ اجباری است. البته زندگیِ جمعی همهجا هست، اما در زندان افرادی هستند که هیچکس نمیخواهد با آنها باشد و من مطمئنم که هر زندانی این عذاب را احساس میکند، هرچند که اکثریت از علت آن آگاه نیستند.
ali73
یک بار از ذهنم گذشت که اگر بخواهند کسی را کاملاً درهم بکوبند و نابود کنند، کافی است او را به بدترین و وحشتناکترین مجازاتها محکوم کنند، مجازاتی که پشت خطرناکترینِ قاتلان را بلرزاند و او را وادارد پیشاپیش ماستها را کیسه کند، یعنی کافی است که او را به انجام دادنِ کاری کاملاً بیهوده و عبث محکوم کنند.
ali73
محکوم تا حد مشخصی مطیع و سربهزیر است و هرگز نباید از این حد فراتر رفت. ضمناً هیچچیزی عجیبتر از این فورانهای ناگهانیِ خشم و تمرّد نیست. در بیشترِ موارد، فرد سالها تحمل میکند، تسلیم میشود، مجازاتهای بیرحمانه را میپذیرد، و ناگهان سر موضوعی بیاهمیت و جزئی و تقریباً سرِ هیچ و پوچ درهم میشکند.
ali73
هیچوقت نمیتوانستم تصور کنم که وحشتناکترین و دردآورترین مسئله در آنجا این باشد که در تمام ده سال حضورم در زندان حتی یک دقیقه نتوانم تنها باشم! هنگام کار همیشه نگهبانها مراقبمان بودند و در بند هم دویست رفیق کنارم بودند و هرگز و هرگز تنها نبودم.
ali73
انسان موجودی پُرطاقت است! به همهچیز عادت میکند، و من گمان میکنم که این بهترین ویژگیِ اوست.
ali73
مجریانِ کجفهمِ قانون قطعاً نه درک میکنند و نه در وضعیتی هستند که بتوانند درک کنند که اجرای کلمهبهکلمهٔ قانون، بدون تأمل و بدون درک روح قانون، خود منجر به نافرمانی میشود و هرگز به نتیجهٔ دیگری نمیرسد. این افراد میگویند: «بالاتر از آنچه قانون مشخص کرده مگر چیز دیگری هم وجود دارد؟» و وقتی از آنها بخواهند که عقل سلیم و تفکر منطقی را هم چاشنیِ قانون کنند، آشکارا شگفتزده میشوند. بهنظر آنها عقل سلیم در اجرای قانون نوعی زرقوبرق زاید و نفرتانگیز و نوعی محدودیت و عجز محسوب میشود.
وحید
زندانی خود میداند که زندانی است و طرد شده، و به جایگاه خود در برابر رؤسا واقف است، اما هیچ حصار و غل و زنجیری نمیتواند او را وادارد که فراموش کند انسان است. او حقیقتاً انسان است و باید با او انسانی برخورد شود. خدای من! برخورد انسانی حتی ممکن است کسانی را هم که وجه انسانیشان مدتهاست رنگ باخته انسان کند. با این ”بینوایان“ باید انسانیتر از دیگران رفتار کرد. این رفتار مایهٔ شادی و نجات آنها میشود.
وحید
هیچ انسان زندهای بی هدف و امید نمیتواند زندگی کند. انسانی که امید و هدفش را در زندگی از دست میدهد غالباً به هیولایی بدل میشود ...
fada
حالا اینجا در زندانم! پس از آنهمه سال، حالا اینجا مأمن و گوشهٔ دنجی است که با اینهمه بدگمانی و تشویش به آن قدم گذاشتهام ... کسی چه میداند؟ شاید، چند سال دیگر که اینجا را ترک کنم، دلم برایش تنگ شود! ...» این جملهٔ آخر با شعف بیمارگونهای در ذهنم جان گرفت، شعفی که هنگام باز کردنِ یک زخم و درد کشیدن از این کار، به انسان دست میدهد؛ چون در دلِ هر مصیبت بزرگی حقیقتاً شعف و شادی نهفته است. این فکر که با گذر زمان، حسرتِ از دست دادنِ این گوشهٔ دنج را خواهم خورد، سخت بر من تأثیر گذاشت و آن زمان بود که فهمیدم انسان تا چه حد میتواند به هر چیزی خو بگیرد.
javadazadi
این افراد همواره لاابالی و یکلاقبا هستند و همیشه لگدمالشده و افسرده بهنظر میرسند و تا ابد تحت حمایت یا تحت فرمان اشخاص دیگری هستند که معمولاً یا خوشگذران و عیاشاند یا یکشبه به پول و مقامی رسیدهاند. هر اقدام و هر شروعی در نظر این افرادِ تنبل سنگین و آزاردهنده است. گویا به این شرط بهدنیا آمدهاند که خودشان چیزی را شروع نکنند و فقط در ملازمت دیگری باشند، بهارادهٔ خود زندگی نکنند و بهسازِ دیگری برقصند؛ یگانه فایدهٔ آنها این است که بازیچهٔ دست دیگران باشند. بهنتیجه رسیدنِ هیچ پیشرفت و هیچ تغییری نمیتواند آنها را ثروتمند کند. آنها همیشه گدا باقی میمانند. میدانم که چنین اشخاصی، نه در یک ملت خاص، بلکه در همهٔ جوامع و انجمنها و احزاب و گروهها وجود دارند.
javadazadi
نمیدارد. در زندان، علاوه بر دغدغهٔ حفظ پول از شر دزدان، دغدغهٔ دیگری هم وجود دارد؛ زندانی ذاتاً همیشه به آزادی فکر میکند و بهدلیل جایگاه اجتماعیاش گاهی آنقدر بیفکر و بیملاحظه میشود که ناگهان هوس میکند ”زیرِ همهچیز بزند“، تمام سرمایهاش را خرجِ بدمستی و ساز و آواز کند تا برای دقایقی هم که شده غم خود را فراموش کند. شاید حتی عجیب بهنظر برسد، اما برخی از زندانیها بدون لحظهای استراحت ماهها کار میکردند فقط برای اینکه یک روز همهٔ اندوختهٔ خود را تا آخرین کوپک خرج کنند، و بعد، تا یک خوشگذارنیِ دیگر، دوباره ماهها عرق میریختند.
javadazadi
برای مثال، هیچوقت نمیتوانستم تصور کنم که وحشتناکترین و دردآورترین مسئله در آنجا این باشد که در تمام ده سال حضورم در زندان حتی یک دقیقه نتوانم تنها باشم! هنگام کار همیشه نگهبانها مراقبمان بودند و در بند هم دویست رفیق کنارم بودند و هرگز و هرگز تنها نبودم. بااینحال، باید به این وضعیت عادت میکردم!
javadazadi
برای مثال، هیچوقت نمیتوانستم تصور کنم که وحشتناکترین و دردآورترین مسئله در آنجا این باشد که در تمام ده سال حضورم در زندان حتی یک دقیقه نتوانم تنها باشم! هنگام کار همیشه نگهبانها مراقبمان بودند و در بند هم دویست رفیق کنارم بودند و هرگز و هرگز تنها نبودم. بااینحال، باید به این وضعیت عادت میکردم!
javadazadi
این مرد در اُنیفورم باابهت بهنظر میرسید و برای خودش خدایی بود، اما حالا، در آن فراک، ناگهان هیچ شده بود و به نوکرها میمانست. جالب است، گویا شالودهٔ اصلیِ وجودِ این قبیل آدمها را اُنیفورمشان تشکیل میدهد.
Ailin_y
«و مرا که به آوارگان میمانم دریاب!» تقریباً همهمان بهخاک میافتادیم و صدای زنجیرهامان فضا را پُر میکرد؛ انگار هر کدام از ما این کلمات را بهحسابِ وضعیت خود میگذاشت.
Ailin_y
چهچیزی برای زندانی از پولْ بهتر و بالاتر است؟ آزادی یا دستکم خیال و تصور آزادی، و زندانیان بزرگترین خیالپردازان جهاناند.
Ailin_y
اگر بخواهند کسی را کاملاً درهم بکوبند و نابود کنند، کافی است او را به بدترین و وحشتناکترین مجازاتها محکوم کنند، مجازاتی که پشت خطرناکترینِ قاتلان را بلرزاند و او را وادارد پیشاپیش ماستها را کیسه کند، یعنی کافی است که او را به انجام دادنِ کاری کاملاً بیهوده و عبث محکوم کنند.
Ailin_y
دریافتم سختی و طاقتفرساییِ اعمال شاقه، نه در میزان و زمان آن، بلکه در اجباری و قهری بودنِ آن و در فشاری است که برای انجام دادنش وجود دارد.
Ailin_y
حجم
۵۳۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۴۰۹ صفحه
حجم
۵۳۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۴۰۹ صفحه
قیمت:
۱۴۵,۰۰۰
۱۰۱,۵۰۰۳۰%
تومان