بریدههایی از کتاب یادداشتهایی از خانه مردگان
۴٫۴
(۱۱)
بدیهی بود که اگر رفتارِ موردنظرشان را در پیش میگرفتم، اگر حتی در ظاهر به من ناسزا میگفتند، در باطن برایم احترام قایل میشدند. بااینحال، توان ایفای چنین نقشی در وجود من نبود و با در نظر گرفتنِ عقیدهٔ آنها دربارهٔ نجیبزادهها من بههیچوجه نجیبزاده محسوب نمیشدم؛ پس با خودم عهد کردم که در برابر آنها هیچیک از امتیازات علمی و رفتاری و هوشیام را نادیده نگیرم. اگر برای خشنودیشان بهسازشان میرقصیدم و با آنها موافقت میکردم و از درِ دوستی وارد میشدم و خودم را در امور مختلف تا سطح آنها تنزل میدادم، فوراً میفهمیدند که همهٔ اینها از روی ترس و بُزدلی است و با من اهانتآمیز رفتار میکردند.
faezehaa
آنچه در واقعیت است تأثیرش بهمراتب شدیدتر از چیزی است که بهسادگی تعریف میشود.
سپیده اسکندری
بعدها فهمیدم که علاوه بر محرومیت از آزادی و وجودِ کارِ اجباری و زندگی در حبس، شکنجه و عذاب دیگری هم هست که اگر سختتر از اینها نباشد، آسانتر هم نیست، و آن زندگیِ جمعیِ اجباری است. البته زندگیِ جمعی همهجا هست، اما در زندان افرادی هستند که هیچکس نمیخواهد با آنها باشد و من مطمئنم که هر زندانی این عذاب را احساس میکند، هرچند که اکثریت از علت آن آگاه نیستند.
سپیده اسکندری
بیهودگی و پوچی و تحقیر و توهین، را در هر کار اجباریای میتوان سراغ گرفت
سپیده اسکندری
چه میشود کرد؟ آدمهای عجیبوغریب هنر را فقط بهخاطر هنر دوست دارند!
سپیده اسکندری
پول برابر است با استقلالِ تضمینشده.
سپیده اسکندری
زندان و حتی شاقترین بیگاریها چیزی جز نفرت و شوقِ پرداختن به لذتهای ممنوع و بیفکریهای دهشتناک را در وجود مجرم پرورش نمیدهد و کاملاً مطمئنم که این سیستم رایج فقط به نتیجهای نادرست و فریبنده و ظاهری منجر خواهد شد. این نظام شیرهٔ جانِ زندانی را میمکد، روحش را میآزارد، تضعیفش میکند، به وحشت میاندازدش و سپس کالبدِ اخلاقاً مومیایی و زنگارگرفته و نیمهدیوانهٔ او را بهعنوان نمادی از تأدیب و پشیمانی به جامعه تحویل میدهد
سپیده اسکندری
توجهتان را به این نکته جلب میکنم که این آدمها، نه بهمعنای تلویحی، که بهمعنای واقعیِ کلمه باسواد بودند. قطعاً بیش از نیمی از آنها سواد خواندن و نوشتن داشتند. آیا در هیچ مکان بزرگ دیگری سراغ دارید که مردم روسیه در آن گرد هم آمده باشند و بتوانید از میانشان دویست و پنجاه نفر را برگزینید که نیمیشان باسواد باشند؟ بعدها شنیدم کسی، با استفاده از اطلاعات مشابه، اظهار میکرد که سوادْ مردم را به تباهی میکشاند. این اشتباه است، این تباهی علل دیگری دارد. هرچند نمیشود از تأیید این نکته گذشت که سواد گستاخی و پُرمدعایی را در میان مردم بیشتر میکند، اما این گستاخی بههیچوجه مصداق تباهی نیست.
سپیده اسکندری
هیچوقت نمیتوانستم تصور کنم که وحشتناکترین و دردآورترین مسئله در آنجا این باشد که در تمام ده سال حضورم در زندان حتی یک دقیقه نتوانم تنها باشم!
سپیده اسکندری
انسان موجودی پُرطاقت است! به همهچیز عادت میکند، و من گمان میکنم که این بهترین ویژگیِ اوست.
سپیده اسکندری
در زندان، برای آموختنِ شکیبایی، فرصتْ بسیار است.
سپیده اسکندری
دریافتم که زندگی در زندان راحتتر از آن است که در راهِ آمدن به آنجا تصور میکردم. زندانیها، با وجود غل و زنجیر، آزادانه به همهجای زندان میرفتند، با یکدیگر بگومگو میکردند، آواز میخواندند، برای خودشان کار میکردند، چپق میکشیدند، حتی مشروب میخوردند (البته نه زیاد)، و شبها هم برخی بساط بازی ورق را پهن میکردند. اعمال شاقه در نظرم چندان شاق و پُرزحمت نبود و مدتها بعد بود که دریافتم سختی و طاقتفرساییِ اعمال شاقه، نه در میزان و زمان آن، بلکه در اجباری و قهری بودنِ آن و در فشاری است که برای انجام دادنش وجود دارد.
vahidk
زندانیْ عاشقِ پول درآوردن است و برای پول ارزش بسیاری قایل است، ارزشی تقریباً برابر با آزادی؛ شنیدن صدای جرینگجرینگِ سکهها در جیبش به او دلگرمی میدهد؛ اما اگر پول نداشته باشد دلسرد و پریشان و نگران و ناامید میشود، آنوقت حاضر است برای بهدست آوردن آن دست به دزدی یا هر ترفند دیگری بزند.
1984
واسه چی اینجا زندگی میکنیم؟ ... آخه ما چی هستیم؟ نه طوری زندگی میکنیم که بگیم زندهایم و نه لااقل مُردیم که بگیم خاکمون کنن، هی!»
پویا پانا
بعضی از آدمهای بسیار باهوش، اغلب با سرسختیِ تمام، پای عقایدی میایستند که با عقاید عموم در تضاد است، اما بهخاطر این عقاید آنقدر در زندگیشان سختی میکشند و هزینههای سنگین میپردازند که دیگر دل کندن از آنها برایشان بسیار سخت و تقریباً ناممکن میشود.
پویا پانا
زندانی چهچیزهایی را که فدای آزادی نمیکند! کدام میلیونری هست که، وقتی بخواهند دارش بزنند، حاضر نباشد تمام ثروتش را بدهد تا کمی بیشتر نفس بکشد؟
پویا پانا
بهراستی که شناختن آدمها، حتی پس از سالها آشنایی، بسیار مشکل است!
پویا پانا
هنگامی که یک فرد تحصیلکرده بهحکمِ قانون مشمول مجازاتی برابر با یک فرد عادی میشود، بهمراتب چیزهای بیشتری را از دست میدهد و ناچار است نیازها و عادتهایش را در وجودش سرکوب کند و با محیطی که در شأنش نیست کنار بیاید و به زندگی و نفس کشیدن در هوای آن عادت کند ... او مانند ماهیای است که از آب بیرونش کشیده و روی شنها رهایش کرده باشند ... و اغلب در برابرِ مجازاتهایی یکسان، دهها بار بیشتر از سایرین عذاب میکشد. حتی اگر بنا را بر این بگذاریم که این محرومیت صرفاً شامل عادات مادی و جسمانیِ شخص میشود، باز هم محرومیتی بسیار دردناک است و این واقعیت را نمیتوان انکار کرد ...
پویا پانا
بهگمانم موجودی در دنیا پیدا نمیشد که بتواند بر او حکومت کند. چنان ساکت و آرام به همهچیز نگاه میکرد که انگار چیزی در این دنیا نیست که نظر او را جلب کند
پویا پانا
زندانیای که چند ماه آزگار، مثل گاوی که به گاوآهن بسته باشند، کار کرده و چند کوپکی جمع کرده تا در وقتی مناسب و روزی خاص همهاش را خرج مشروب کند. این کارگر فقیر از مدتها قبل خواب چنین روزی را میدیده و با افسونِ آن روز خاص و رؤیاهای شیرینِ پس از کار، روحیهاش را در این زندگی ملالآور حفظ کرده است. عاقبت صبحِ آن روزِ خاص از راه میرسد و زندانی اندوختهای را که از دست مأموران و از چنگ دزدان در امان مانده به میخانهدار میسپارد.
پویا پانا
حجم
۵۳۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۴۰۹ صفحه
حجم
۵۳۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۴۰۹ صفحه
قیمت:
۱۴۵,۰۰۰
۱۰۱,۵۰۰۳۰%
تومان