بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب درباره معنی زندگی | صفحه ۱۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب درباره معنی زندگی

بریده‌هایی از کتاب درباره معنی زندگی

۳٫۷
(۵۸۳)
بزرگ‌ترین اشتباه در تاریخ بشر، کشف حقیقت بود. کشف حقیقت، ما را آزاد نکرد مگر از پندارهایی که تسلی‌مان می‌دادند و از قیدهایی که حفظ‌مان می‌کردند. کشف حقیقت ما را خوشبخت نکرد، چون حقیقت زیبا نیست و شایستگی آن را ندارد که با این‌همه شور و اشتیاق دنبال شود. حالا که به آن نگاه می‌کنیم حیرت می‌کنیم که چرا اینقدر برای یافتنش بی‌تاب بوده‌ایم
کاربر ۶۴۴۳۲۰۲
بزرگ‌ترین پرسش روزگار ما، نه کمونیسم در برابر فردگرایی است، و نه اروپا در برابر آمریکا و نه حتی شرق در برابر غرب؛ بزرگ‌ترین پرسش این است که آیا انسان‌ها می‌توانند زندگی بدون خدا را تاب بیاورند؟
کاربر ۷۰۲۶۸۱۱
زمانی بود که انتظار داشتم پیش از مردن، کاری را به سرانجام برسانم. می‌خواستم ببینم این جهان به سبب گفته‌ها و کرده‌هایم تغییری کرده است. من چنین امیدی داشتم همان‌طور که حالا امید دارم این سیاره، چند میلیون سال دیگر باقی باشد. اما نه، چشم‌های من روزی به روی جهان بسته خواهد شد همان‌طور که روزی به روی آن باز شده بودند. اما در این بین، نیروی آفرینندهٔ زندگی، مانند رودخانه‌ای به سوی غایتی نادیده در حرکت است و زندگی من نه ذره‌ای بی‌مقدار بلکه قطره‌ای از این سیلاب عظیم است و به سوی تقدیر رازآمیز خود پیش می‌رود.
Hasti.hdd
ارسطو می‌گوید همه‌چیز بارها و بارها کشف شده و از یاد رفته است.
یک‌کهکشآن-
تمام زندگی «هیاهو» است، پس کمی دیگران را بخندان و بهترین کاری را که می‌توانی انجام بده و چیزی را جدی نگیر، چون هیچ چیزی نیست که وابسته به این نسل باشد. هر نسلی قواعد خودش را دارد و به رغم نسل قبلی زندگی می‌کند نه به علت آن. و به «جستجوی معرفت» نرو چون هر چه بیشتر جستجو کنی به «تیمارستان» نزدیکتر می‌شوی.
Hnikmli
آدم‌ها در ابتدا یکدیگر را با چوب و سنگ می‌کشتند، بعد با تیر و نیزه، بعد با فالانکس و دسته‌های نظامی، بعد با توپ و تفنگ، بعد با کشتی توپدار و زیردریایی، بعد با تانک و هواپیما. میزان و بزرگی ساختن و پیشرفت، برابر می‌شود با میزان و وحشتِ ویرانی و جنگ. ملت‌ها، یکی‌یکی، سرشان را با غرور بالا می‌گیرند، و جنگ آن‌ها را گردن می‌زند.
عرفان
ارسطو می‌گوید همه‌چیز بارها و بارها کشف شده و از یاد رفته است. او به ما اطمینان خاطر می‌دهد که پیشرفت، یک توهم است؛ امور انسان مانند دریاست که در سطحِ خود هزاران حرکت و آشفتگی دارد و این‌طور به نظر می‌رسد که به سوی جایی پیش می‌رود، درحالی‌که در تهِ خود کم و بیش بی‌تغییر و آرام باقی می‌ماند.
عرفان
هر اختراعی قدرتمندان را قوی‌تر می‌کند و ضعیفان را ضعیف‌تر
کاربر ۸۵۰۵۲۶۵
شاید چیزی به اسم ارادهٔ معطوف به زندگی وجود ندارد بلکه فقط ترس از مرگ هست؛ همان‌طور که هیچ «غریزهٔ اجتماعی» وجود ندارد بلکه فقط وحشت از تنهایی در میان است.
Oryx & Crake
نمی‌دانم تقدیر ما را به چه مقصد بزرگی هدایت می‌کند؛ اهمیت چندانی هم برایم ندارد. مدت‌ها پیش از رسیدن به آن نقطه، من نقشم را بازی کرده‌ام و حرف‌هایم را زده‌ام و از دنیا رفته‌ام. تمام دل‌مشغولی من این است که نقش خودم را چطور ایفا کنم. تسلی‌خاطرم، الهامم، و گنجینه‌ام، در علم به این نکته نهفته است که من جزئی جایگزین‌ناپذیر از این حرکت هستم، حرکت بزرگ و حیرت‌انگیز و پیش‌رونده‌ای که زندگی نام دارد.
Oryx & Crake
شاید چیزی به اسم ارادهٔ معطوف به زندگی وجود ندارد بلکه فقط ترس از مرگ هست؛ همان‌طور که هیچ «غریزهٔ اجتماعی» وجود ندارد بلکه فقط وحشت از تنهایی در میان است.
Zeinab
یکی از سؤال‌های نامه شما از من این بود: «به ما بگویید تسلی‌ها و خوشی‌هایتان را از کجا پیدا می‌کنید و دست آخر، گنجتان در کجا نهفته است؟» من خوشی و سعادت شخصی‌ام را در دو چیز می‌یابم: هنر و خانواده‌ام. اما آیا نسل‌های آینده همچنان از این گنجینه‌ها برخوردار خواهند بود؟ سؤال این است! زیبایی هنر ـ زیبایی آن‌طور که من می‌فهمم ـ دارد به طور نظام‌مند در مقابل چشمان ما نابود می‌شود، و احساسات‌گرایی‌های نازل جای آن را می‌گیرد. آنان که می‌خواهند پیام‌آوران هنری جدید باشند، برای ما موعظه می‌کنند که زیبایی دیگر هدف اصلی هنر نیست.
Zeinab
هیچ‌کس حق ندارد اعتقاد بورزد مگر آنکه شاگردی شک را کرده باشد
reza.m.1001
به نظرم راست است که انسان نمی‌تواند بدون قاعده‌ها زندگی کند. اما غریزه او را از چنین مصیبتی نجات می‌دهد؛ به محض اینکه شبکه‌ای از قوانین و اخلاقیات از او گرفته می‌شوند، غریزه شبکهٔ دیگری برای حمایت او می‌بافد. غریزه گاهی از دل فرمان‌های خدا چنین شبکه‌ای می‌سازد، گاهی از توصیه‌های علم، و گاهی هم از دستورات یک پادشاه زمینی. این‌ها چه فرقی با هم دارند؟
عاطفه
عرف و سنت باعث شده‌اند حقیقت را با اعتقاداتمان اشتباه بگیریم. عرف، سنت، و سبک زندگی‌مان ما را به آنجا سوق داده‌اند که باور کنیم نمی‌توانیم خوشبخت باشیم مگر تحت شرایط خاصی که با آسودگی‌های مادی خاصی همراه هستند. این حقیقت نیست، اعتقاد است. حقیقت به ما می‌گوید که خوشبختی، حالتی از رضایتمندی ذهنی‌روانی است. رضایتمندی را می‌توان در جزیره‌ای دورافتاده، در شهری کوچک، یا در خانه‌های اجاره‌ای شهرهای بزرگ یافت. می‌توان آن را در کاخ‌های ثروتمندان یا کوخ‌های فقیران یافت.
🌿sepidar🌿
دنبال ایده‌آل و این جور چیزها نباش. این مثل تاختن به طرف سراب است. وقتی به آن می‌رسی، نیست. به چیزی برای جهان دیگر اعتقاد داشته باش، ولی خودت را نکش که از آن سر در بیاوری و دچار یأس و سرخوردگی شوی. جوری زندگی کن که هر وقت از دستش دادی جلو باشی.
کاربر ۵۱۹۵۴۷۴
«نمی‌توانیم امید به فهم داشته باشیم مگر اینکه اول ایمان داشته باشیم.»
بہــــار
آدمی هرچه کمتر بداند، خوشبخت‌تر است.
بہــــار
احتمالاً روزی، ایمان که هیچ‌وقت برای شنیده‌شدن هیاهو نمی‌کند، تردیدهای مرا درهم می‌شکند
SaNaZ
باید کل چشم‌انداز زندگی را نهایتاً همچون رؤیایی در دل رؤیایی بشماریم که همچنان ممکن است مرگ، ما را از آن بیدار کند
SaNaZ

حجم

۴٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۴۹ صفحه

حجم

۴٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۴۹ صفحه

قیمت:
۸۲,۰۰۰
۴۱,۰۰۰
۵۰%
تومان