بریدههایی از کتاب وضعیت آخر
۴٫۲
(۲۶۷)
من با خود در تعارضم. من عظیمم. من شامل چندینم.
Martha'e Dark
اگر اشخاص بتوانند تغییر کنند، دنیا میتواند تغییر کند. این امیدی است که ما در دل میپرورانیم.
Martha'e Dark
«مردی که واقعآ علم دارد لغات مشکل زیادی بکار نمیبرد... لغات مشکل و بزرگ مشکلات بزرگ را حل نمیکنند.»
Martha'e Dark
نتیجه جنبی و تسخیرکننده این مراحل ــ این ادب کردنهای بیهوده و خسته کننده ــ ایجاد احساسهای منفی در «کودک» است. بر پایه این احساسهای منفی، انسان کوچک در سالهای اولیه زندگیاش به این نتیجه میرسد که «من "خوب" نیستم.»
سورینام
در «والد» هشداری نظیر «به چاقو دست نزن!» ضبط شده است، که در کودکی فرمانی صاعقهآسا است. در همان موقع نیز خطر وجود داشت، زیرا از نظر بچه، اگر او به چاقو دست میزد، مادر بیتردید به باد کتکش میگرفت، یا دستکم با صورتی اخمآلود و نهیکننده به او مینگریست. مخاطره بزرگتر این بود که امکان داشت او جاییش را با چاقو ببرد و از فرط خونریزی بمیرد. مادر ممکن است این را به او گوشزد کند. بچه این را نمیفهمد. او اطلاعات کافی برای درک و جذب مخاطره ندارد. بنابراین دستورهای ضبط شده پدر و مادر جزء لاینفک احکام زنده ماندن است. هم از نظر بقای جسمانی و هم از نظر بقای اجتماعی.
سورینام
بچه در ابتدا معنی این ارتباطات را بدون مفهوم کلمات، و فقط از طریق حالات صدا، حالات صورت، بغل کردن، یا بغل نکردن و بعدها به مرور ــ وقتی این انسان کوچک قادر به فهم کلمات میشود ــ از طریق کلمات و دستورات، تفهیم و کسب و ضبط میکند. در این مجموعه نوارهای ضبط شده در مغز بچه، هزاران هزار «نه!» هایی ضبط شده است که به بچه گفته میشود. همچنین هزاران هزار «نکن!» هایی که مثل بمبارانهای مداوم بر سر او فرو میبارد، و آن حالت دردناک و دهشتبار صورت مادر وقتی که بچه گلدان آنتیک و نازنین خاله خانم را انداخت و شکست، همه ضبط میشوند.
سورینام
در طی یک ساعت روانکاوی این مادر به سه حالت کاملا مختلف و جدا از هم تغییر کرد: یکی حالت کودک کوچکی که احساس نومیدی روح او را تسخیر کرده بود. دوم مادری که به حق خود آگاهی داشت. و سوم زن بالغی که با دلیل و برهان حرف میزد و مادر سه بچه بود.
تجربیات و مطالعات مداوم ثابت کرده است که این سه حالت در تمام اشخاص وجود دارند.
سورینام
ظاهرآ علم فقط قلمرو علماست، فضا متعلق به فضانوردان است، روان و رفتار انسانی در تسلط فکری روانشناسان و روانکاوان است، قانونگذاری در دست نمایندگان مجلس است، و حتی شعور اینکه ما باید بچهدار بشویم یا نشویم در اختیار متألهین است.
🪶🪺
این سؤال که آیا اطلاعات ضبط شده در «والد» مفید است یا بر شخصیت فرد سنگینی میکند، بستگی به همین دارد که آثار آن چگونه در زندگی کنونی مشاهده میشوند؛ به عبارت دیگر بستگی به آن دارد که جنبه «بالغ» شخصیت آن آثار را بپذیرد، تصحیح کند یا رد کند
احسان رضاپور
بچهای که اوتیسم دارد هرگز تولد روانی پیدا نمیکند. اوتیسم طفولیت ظاهرآ عکسالعملی در مقابل یک نوع ارگانیزم نارس بر اثر فشار مصیبتبار فقدان نوازش است. به عبارت دیگر، طفل اوتیسمی بچهای است که طی اولین هفتههای زندگی خود این احساس را داشته که او را هرگز بلند نکردند و نجات ندادند. ظاهرآ او پس از تولد، پس از ورود فاجعهآمیزش به این جهان، کسی را برای کمک خودش در آنجا نیافته است.
نغمه میلانی
آزمایشهای پنفیلد نشان داد که عمل خاطره (که غالبآ یک اصطلاح روانشناختی محسوب میشود) یک عمل زیستشناختی هم هست.
amirbh
ما همه آگاهیم که چگونه گاهی یک بو، یک صدا، یا یک نگاه زودگذر، میتواند حالت لذتی وصفناپذیر در انسان بیافریند ــ حالتی آنچنان موقتی و زودگذر که اغلب ممکن است بدون توجه بگذرد، مگر اینکه عمدآ ما صبر کنیم و سعی کنیم و به یاد بیاوریم. در غیر اینصورت نمیتوانیم آن بو، آن صدا، یا آن منظره را به خاطر بیاوریم. اما احساس آن واقعی است.
amirbh
در زندگی روزمره نیز خاطرههای رویدادها و موقعیتهای گذشته، به همان طرزی که نوک الکترود پنفیلد کار میکرد، در ما دوباره تکرار میشوند. در هر دو مورد، از تجربه زنده شده میتوان با لفظ «باز زیستن» یاد کرد که به مراتب از لفظ «یادآوری» دقیقتر است.
amirbh
«چه حماقتی! ما از اینکه نکند تمام زندگیمان به هدر برود وحشت داریم، اما هر روز از تکهتکه دورریختن آن ابائی نداریم.»
زهرا
«بالغ» گاهی آنچنان با سیل علائم «خبرهای بد» غرق میشود که ناگهان فقط به صورت تماشاچی رفتار و حرکات خود درمیآید. در چنین موقعیتی شخص ممکن است بگوید: «میدانستم کاری که داشتم میکردم غلط است، اما نمیتوانستم جلو خودم را بگیرم...»
دختر بارون
ما میگوییم: «آزادی چیز لذیذی است»، همانطور که مادر به بچه میگوید: «اسفناج آبپز چیز لذیذی است.» از اول به ما اجازه نمیدهند که خودمان چیزی را بچشیم و قضاوت کنیم. هزاران موقعیت و رفتار دیگر نظیر این هست که ما را مجبور میکردند به احساس خود اعتماد نکنیم، و عواطف خود را به زبان نیاوریم. آیا مادر وقتی خودش بچه بود واقعآ اسفناج آبپز همین قدر برایش «لذیذ» بود؟
me
بقول پل تورنیر (Paul Tournir): «برای بیشتر مردم نوعی «اخلاق مذهبی» جانشین لطف و محبت ــ که آزاد کننده آنها است ــ میشود. بنابراین آنها این ترس ناآگاهانه دائمی را دارند که نکند دارند در هر کار اشتباه میکنند.» ( ۱۵ )
me
«چه حماقتی! ما از اینکه نکند تمام زندگیمان به هدر برود وحشت داریم، اما هر روز از تکهتکه دورریختن آن ابائی نداریم.»
m.ghasemi
من احساس میکنم که اغلب روانکاوان و روانشناسان امروز نیز دچار همین دید درمانی «یک نقطه ثابت» شدهاند ــ به این معنا که تمام وقت خود را وقف پرداختن به یک واقعیت کردهاند که همان تاریخچه قبلی بیمار است ــ بیمار چکار کرد؟ چطور شد؟ و به این ترتیب اکثرآ بررسی انواع دیگر واقعیتها را که ممکن است کمککننده باشند نادیده میگیرند. مثلا واقعیتی در این جهت که بیمار چه باید بکند؟ و چطور میشود؟
me
اطلاعات درونی که برای این تصمیمگیریها به کار میرود از کجا میآید؟ از «والد»، از «بالغ»، و از «کودک». بعد از آنکه تمام اطلاعات ضبط شده در «والد» را بررسی کردید ــ یعنی برخی از آنها را پذیرفتید و برخی را دور ریختید ــ اگر دیدید برای انجام کاری اطلاعات کافی ندارید چه میکنید؟ آن کار را رها میکنید؟ وقتی که یک «بالغ» آزاد شده داشتید با آن چه کارهایی میتوانید بکنید؟ در موضوعهای اخلاقی آیا میتوانید خودتان شخصآ تصمیم بگیرید؟
me
حجم
۳٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه
حجم
۳٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه
قیمت:
۱۴۰,۰۰۰
۹۸,۰۰۰۳۰%
تومان