بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب وضعیت آخر | صفحه ۲۵ | طاقچه
۴٫۲
(۲۶۶)
«بالغ» شخصیت انسان، دیرتر از «والد» و «کودک» ظاهر می‌شود، و در بسیاری از اشخاص در تمام عمرشان نمی‌تواند به آنها برسد.
نیکو👷‍♀️
در بررسی رفتار متقابل بین مردم، ما توانسته‌ایم شش نوع تجربه یا مشغولیات را تشخیص دهیم که تقریبآ تمامی رفتار انسانی را در بر می‌گیرند. این شش نوع عبارتند از: کناره‌گیریها، مراسم، فعالیتها، وقت گذرانیها، بازیها، و صمیمیت.
Arash
شخصی که در درون خود تحت تسلط وضعیت «غیرخوب» است، همیشه از ساده‌ترین جمله‌ها، کنایه‌های دوپهلویی برداشت می‌کند که در متن نیست. «این گوشت را از کجا خریدی؟» «مگر چه عیبی دارد؟»...
Arash
وقتی از کسی عیب می‌گیریم یا او را مقصر می‌دانیم، در حقیقت مشغول بازنواختن نوار عیبجویی و مقصر شمردنی هستیم که در «والد» ما ضبط است، و این بازنواختن به ما احساس «خوب» می‌دهد چون «والد» «خوب» است، و ما داریم «والد» را اجرا می‌کنیم.
Arash
بیمار همان هیجانی را که در موقعیت اصلی تجربه کرده بود دوباره احساس می‌کند و آگاهانه می‌تواند تعبیری را که درست یا غلط از آن موقعیت داشت دوباره به یاد بیاورد. بنابراین در مغز انسان خاطره‌هایی که بر اثر تحریک به یاد می‌آیند، فقط پدیده‌های تصویری یا صوتی، مانند یک تصویر یا یک نوار صوتی، از رویدادهای گذشته نیستند، بلکه این خاطره تولید مجددی است از آنچه بیمار در موقعیت اصلی دیده و شنیده و احساس کرده و فهمیده است.
کاربر ۱۴۶۱۰۷۸
«برای بیشتر مردم نوعی «اخلاق مذهبی» جانشین لطف و محبت ــ که آزاد کننده آنها است ــ می‌شود. بنابراین آنها این ترس ناآگاهانه دائمی را دارند که نکند دارند در هر کار اشتباه می‌کنند.»
کاربر saeed mk
آدمی می‌تواند در آنِ واحد در دو حال وجود داشته باشد
Megacurly
تضاد بین خوبی و بدی، بین طبیعت فرومایه و طبیعت عالی، بین انسان درون و انسان برون.
Megacurly
«بالغ» با «کودک» نیز فرق دارد بدینگونه که «کودک» ناگهانی و بی‌دلیل و برهان عمل می‌کند، و اصولا تابع احساسات است.» از طریق «بالغ» است که انسان کوچک کم‌کم می‌تواند فرق بین زندگی را آنگونه که به او یاد داده و نشان داده بودند (یعنی «والد») و آنگونه که خودش آن را احساس کرده است (یعنی «کودک») و بالاخره آنگونه که خودش کشف و استنباط کرده است («بالغ») متوجه شود.
فریبا صفایی
فیلسوف معاصر التون تروبلاد (Elton Trueblood) می‌گوید: این حقیقت که ما در مورد بسیاری از نتیجه‌گیریهای انسانی اطمینان مطلق نداریم دلیل آن نمی‌شود که وظایف تحقیق ما بی‌ثمر مانده باشد. حقیقت این است که ما باید همیشه بر پایه احتمالات پیش برویم. اما داشتن احتمالات هم خودش چیزی است. آنچه ما جستجو می‌کنیم اطمینان مطلق نیست (زیرا این از ما فرزندان آدم انکار شده است) بلکه راه میانه‌ای است که در آن بتوانیم روشهای قابل اعتمادی را برای تعیین درجات احتمالات به دست آوریم.( ۲ )
Havisht
اگر این کلام سقراط را که گفته است «یک زندگی مطالعه نشده ارزش زیستن ندارد» طور دیگری بیان کنیم می‌توانیم بگوییم که یک «والد» بررسی نشده ارزش آن را ندارد که شخص زندگی خود را براساس آن بنا کند: زیرا ممکن است صحیح نباشد.
Havisht
برای بچه امن‌تر است که حرف پدر دزدش را قبول و باور کند تا دیده و شنیده چشم و گوش خود را. بنابراین ما با منطق نمی‌توانیم تعصب را از «بالغ» ــ به‌خاطر تعصبی که آنجاست! ــ خارج کنیم. تنها راه خارج کردن تعصب این است که او خودش کشف کند دیگر برایش خطرناک نیست که با پدر و مادرش اختلاف نظر داشته باشد، و بفهمد که او امروز می‌تواند آن اطلاعات را توسط «بالغ» خود تصحیح کند و با واقعیت روز تطبیق دهد
Havisht
«بالغ» حق انتخاب دارد که چگونه به یک انگیزه به طریقی پاسخ دهد که هم وضع ارتباط خود با دیگران و هم شخصیت آنها را حمایت کند
sam
یک زن سیاهپوست، پس از شورشهای واتس در لوس آنجلس، در پاسخ اینکه چرا این همه ماجرای رقت‌بار برای آنها اتفاق افتاد (حملات پلیس، بیکاری، فقر، تظاهرات، خونریزی، و غیره) گفت: «اگر لازم باشد که بپرسید چرا تا بفهمید، پس هیچوقت نخواهید فهمید.»
Mary Adib
تیلیش می‌گوید: «برای بیشتر مردم مفهوم لطف و محبت مسیح یعنی «... یک پادشاه یا پدر الهی که جایی در آسمانها است و مایل است تمام خطاها و حماقتهای ما بچه‌ها و بندگان ضعیفش را دوباره و دوباره ببخشاید»... ما باید چنین مفهوم و طرز فکری را دور بریزیم، چون فقط یک نوع نابودسازی احمقانه شرافت انسانی است» ( ۱۶ ). چنین نگرشی به خداوند و هستی تنها به وضعیت «غیر خوب» ما می‌افزاید.
Mary Adib
مدتهاست که این واقعیت شناخته و مشخص شده است که امروزه بهترین ازدواجها، ازدواجهایی هستند که در هر دو طرف زمینه و وضع اجتماعی و گذشته مشابه است، و هر دو طرف خودشان هم در تشخیص واقعیت و علاقه به واقعیت نظر مشابه دارند.
Mähi
چنین انسان کوچکی خشونت هولناکی را تجربه کرده است، ولی زنده ماندن را هم تجربه می‌کند. آنچه اتفاق افتاده است می‌تواند دوباره اتفاق بیفتد. من زنده ماندم. من زنده می‌مانم. از تسلیم‌شدن خودداری می‌کند. و بتدریج که سنش بالا می‌رود، به زدن ضربه متقابل می‌پردازد. خشونت را دیده است و می‌داند که چطور می‌شود خشن بود. این اجازه را دارد (در «والد» خودش) که خشونت نشان دهد و ظالمانه رفتار کند. نفرت در او باقی می‌ماند، اگرچه ممکن است این نفرت را تا حدی زیر نقاب ادب حساب شده مخفی نگه دارد.
sara.m.shzi
زندگی، راحتیهایی را که در سال اول داشت، اکنون دیگر ندارد. نوازش ناپدید شده است. اگر این وضع رهاشدگی و سخت ادامه پیدا کند و در طول دوسالگی تسکین نیابد، طفل این نتیجه‌گیری را خواهد داشت که «من "خوب" نیستم ـ شما "خوب" نیستید». در این وضعیت رشد «بالغ» متوقف می‌شود زیرا یکی از ابتدایی‌ترین وظایفش ــ یعنی دریافت نوازش ــ مختل شده است، و ممکن است این احساس بوجود آید که منشأ نوازش دیگر وجود ندارد. شخصی که در این وضعیت قرار دارد به هیچ چیز اهمیت نمی‌دهد. امیدی وجود ندارد. او زندگی را فقط می‌گذراند و بالاخره ممکن است با وضع اعتزال حاد و رفتار و حالتی قهقرایی در گوشه یک تیمارستان بیفتد، و آنچنان به درون تلخ خودش فرو برود
sara.m.shzi
این مورد همان مورد «پسر بد» است. می‌گویید من بدم، خوب من هم ثابت می‌کنم بدم! این شخص بی‌شک تمام عمر لگد می‌زند، تف می‌اندازد، پنجول می‌کشد، تا فقط این درستی فریب‌آمیز را نشان بدهد که «من "خوب" نیستم ـ شما "خوب" هستید». جنبه بدبختی رقت‌انگیزی که در این مورد وجود دارد، آن است که درستی وضعیت حفظ می‌شود، ولی به‌طور کلی به نومیدی می‌انجامد. نهایت این وضعیت تسلیم شدن یا خودکشی است.
sara.m.shzi
«برای کسی که عادت به بینش عظمت ندارد، آموزش اخلاقی محال است.»
میکائیل

حجم

۳٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۴۴ صفحه

حجم

۳٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۴۴ صفحه

قیمت:
۱۴۰,۰۰۰
۹۸,۰۰۰
۳۰%
تومان