بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آکواریوم‌ های پیونگ یانگ | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب آکواریوم‌ های پیونگ یانگ

بریده‌هایی از کتاب آکواریوم‌ های پیونگ یانگ

۴٫۲
(۱۸۶)
در کره شمالی امروزی تمامی اعضای خانواده به خاطر جرمی که یکی از اعضای خانواده مرتکب شده، مجازات می‌شوند. در این نظام حتا کودک نوزاد هم مجرم و مقصر است چرا که تصور می‌شود خون ضد انقلابی در رگ‌هایش جاری است.
mghf
«تئوری و عمل کمونیسم هر دو ضد بشری است».
Asmouse
ظرفیت انسان‌ها برای رذالت و پستی بی‌انتهاست.
بابایِ نهال
صحنه مردن پدرم، برداشت و درک مرا از مرگ تغییر داد. تصور قبلی‌ام این بود که مرگ همیشه نقابی از وحشت و ترس بر چهره خود دارد. هرگز تصورش را هم نمی‌کردم که مرگ می‌تواند آرام و عاری از وحشت اتفاق بیفتد. بعد از مرگ پدرم، مرگ دیگر مرا نمی‌ترساند. پدرم با مرگ خود نشان داد که لحظه مرگ را می‌توان به لحظه‌ای برای خندیدن تبدیل کرد.
احسان فتاحی
رفتار دیگر آن‌ها که باعث ناراحتی‌ام می‌شد بی‌احترامیشان به بزرگ‌ترها بود. برای مثال جلو من پایشان را دراز می‌کردند و چپ و راست سیگار می‌کشیدند و خلاصه عین خیالشان نبود که بزرگ‌تری گفتند کوچک‌تری گفتند.
AS4438
مشکل اصلی، یا بهتر بگویم اصلی‌ترین مشکل، کمبود مواد غذایی بود. همیشه گرسنه بودم و آن اندک غذایی هم که به دست می‌آوردم به سختی هضم می‌کردم. تنوع غذایی وجود نداشت. همیشه یک جور غذای ثابت می‌خوردم و همین باعث مریضی‌ام شد.
S.ms
در زندگی‌ای این‌چنین تلخ و سیاه، مرگ بهترین حادثه‌ای بود که امکان داشت رخ بدهد.
S.ms
تنها درسی که من از اردوگاه یودوک یاد گرفتم این بود که ظرفیت انسان‌ها برای رذالت و پستی بی‌انتهاست.
Book
مردان کره جنوبی معتقدند خوردن گوشت مار باعث افزایش قوای جنسی می‌شود و اصولا چیزهای مشابهی مثل مارماهی، گیاه جنسینگ، عصاره شاخ گوزن، صفرای خرس و بیضه سگ‌ماهی نیز طرفداران بسیاری بین مردان شهوت‌پرست کره جنوبی دارد.
مهدی نادریان
رودخانه یالو این دو دنیای متفاوت را از هم جدا کرده بود. آن طرف، دوزخِ خاموش ِ کره شمالی بود، و این طرف بهشت درخشان چین.
مهدی نادریان
یک زندانی بعد از یکی دو سال اقامت در اردوگاه، دیگر هیچ حرمتی برای حزب قائل نمی‌شد. زندانیانی بودند که تا قبل از ورود به اردوگاه به حزب و حکومت صمیمانه احترام می‌گذاشتند اما همین افراد بعد از یکی دو سال زندگی در اردوگاه از همه مظاهر حکومتی متنفر می‌شدند
مهدی نادریان
من که تا دیروز زندانی سیاسی بودم که برای زنده ماندن موش و سمندر می‌خوردم حالا با ثروتمندترین اهالی شهر سئول نشست و برخاست می‌کردم و در گران‌ترین رستوران‌ها می‌خوردم و می‌نوشیدم. از آن هنگام که آن زن جوان چینی به من پیشنهاد رقص کرده بود و من از فرط خجالت سرخ و سفید شده بودم، زمانِ زیادی گذشته بود. حالا همه دختران زیبای شهر را می‌خواستم. و جالب این‌که، در این دوران همچنان دانشجو بودم. شب‌ها زندگی شاهانه و پرعیش و نوشی داشتم و روزها سرم به درس و مشق مشغول بود. یواش یواش به جایی رسیدم که دیگر این نوع زندگی راضی‌ام نمی‌کرد. احساس می‌کردم این پول زیاد دارد تباهم می‌کند. نمی‌دانستم چه کاره‌ام و چه جایگاهی در این دنیا دارم.
منصوره جعفری
گه‌گاه از دست دانشجویان چپ‌گرای دانشگاه حسابی عصبانی می‌شدم. آن‌ها همیشه سعی می‌کردند توجه مرا به کمبودها و نقایص نظام حکومتی کره جنوبی معطوف کنند. آن‌ها می‌گفتند شمال هر عیبی داشته باشد حداقل از مفاسد سرمایه‌داری و نبرد پایان‌ناپذیر و بی‌رحمانه‌اش برای کسب سود بیش‌تر در امان مانده است! من با وجودی که آشنایی زیادی با مباحث تئوریک و روشنفکرانه نداشتم، تحت تأثیر این‌جور حرف‌ها قرار نمی‌گرفتم. تنها حرفی که به دانشجویان چپ‌گرا می‌زدم این بود: «اگر خیلی دوستدار حکومت کره شمالی هستید، خوب تشریف ببرید شمال! چند روز که آن‌جا بمانید آن‌وقت بعید می‌دانم مثل حالا خطاهای کیم ایل‌سونگ را توجیه کنید.»
منصوره جعفری
در کره شمالی رابطه زن و مرد بسیار محدود و مقید و ماجراهای رمانتیک اساسآ غیر قابل تصور است. حتا در فیلم‌های کره شمالی هم این مردها هستند که برای برقراری رابطه مشروع با جنس مخالف باید پیشقدم بشوند؛ آن هم کاملا بر اساس سُنت‌ها. رابطه عاشقانه در کره شمالی یک امر ارتجاعی به شمار می‌رود و به دوران سپری‌شده تعلق دارد. و عشق نیز در چنین جامعه‌ای اساسآ یک موضوع غیر واقعی به شمار می‌رود. با این‌همه، مردان در کره شمالی مختارند زنان را به پذیرش خواسته‌های نفسانی خود وادار کنند.
منصوره جعفری
زندانیانی بودند که تا قبل از ورود به اردوگاه به حزب و حکومت صمیمانه احترام می‌گذاشتند اما همین افراد بعد از یکی دو سال زندگی در اردوگاه از همه مظاهر حکومتی متنفر می‌شدند و تنفر ما همچون بیماری قانقاریا به تدریج گسترش می‌یافت. ما ابتدا از نگهبان‌ها متنفر می‌شدیم اما روزبروز بر میزان تنفرمان اضافه می‌شد تا آن‌جا که احساس می‌کردیم از رهبران حزب و حکومت نیز به شدت متنفریم.
منصوره جعفری
پدربزرگ وقتی از ژاپن وارد کره شمالی شد همه ثروت خود را دو دستی تحویل حکومت داده بود. او همه چیزش را، حتا اتومبیل ولووی محبوبش را، به حزب بخشیده بود. اما رهبران حزب و حکومت هرگز به وی اعتماد نکردند.
منصوره جعفری
در بخشی از اردوگاه که من در آن زندگی می‌کردم زندانیان همچنان امیدوار بودند که عاقبت روزی آزاد خواهند شد. آن‌ها سختی‌ها را تحمل می‌کردند، در سکوت رنج می‌بردند، و سعی می‌کردند پایداری کنند. به نظر می‌رسید قدرت تفکرشان را از دست داده‌اند اما امید را هرگز. اما زندانیان اصلاح‌ناپذیری که در منطقه فوق امنیتی نگهداری می‌شدند هیچ امیدی نداشتند که عاقبت روزی به زندگی عادی بازگردند. دلیلی نداشت چیزی را تحمل کنند و صبور و شکیبا باشند. تحمل و شکیبایی برای چه؟ این زندانیان احتمالا همان‌گونه می‌اندیشیدند که کارل مارکس در باره پرولتاریا می‌اندیشید: آن‌ها چیزی نداشتند از دست بدهند بجز زنجیرهای پاهایشان. در زندگی‌ای این‌چنین تلخ و سیاه، مرگ بهترین حادثه‌ای بود که امکان داشت رخ بدهد.
summer girl
با این حال مهم‌ترین عامل آزادی ما مرگ پدربزرگم بود. البته ما هرگز از تاریخ دقیق مرگ پدربزرگ باخبر نشدیم. اما روال معمول این‌گونه است که حکومت تا زمانی که زندانی سیاسی زنده است خانواده او را از زندان آزاد نمی‌کند. آن‌ها آن‌قدر منتظر می‌مانند تا زندانی سیاسی بمیرد. تنها بعد از مرگ زندانی سیاسی است که اجازه آزادی خانواده‌اش صادر می‌شود.
m est
از میزبانمان پرسیدم: «مگر شما فردا صبح زود نباید سر کار بروید؟» جوابی که داد بیش‌تر باعث تعجبم شد: «رفیق، عمر ما کوتاه است؛ کار چیز مهمی نیست؛ مهم این است که از زندگی‌ات لذت ببری.»
tomorrow
فقط آلمانی‌ها قادرند که به کنه هراس مردم کره از این دو پارگی پی ببرند. مردم این دو کشور با هراس‌ها و خطرات عبور غیر قانونی از مرز آشنا و مأنوسند. آن‌ها خوب می‌دانند که تقسیمِ مصنوعی کشور و وادار کردن مردم به ابراز تنفر از هموطنانشان یعنی چه. با این حال حتا بین آلمان شرقی و غربی گذرگاه‌های معدودی وجود داشت و تبادل‌های مختصری امکان‌پذیر بود.
Soheyla

حجم

۳۳۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۴۰ صفحه

حجم

۳۳۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۴۰ صفحه

قیمت:
۱۷۰,۰۰۰
۱۳۶,۰۰۰
۲۰%
تومان