بیاینکه متوجه شوم، کمی تغییر هویت میدهم، تا اینکه سرانجام یک روز، انقلابی واقعی شکل میگیرد. همین باعث شده که زندگیام متغیر و ازهمگسیخته به نظر برسد
agape
تعجب میکنم که چطور میشود دروغ گفت و قیافهٔ حقبهجانب گرفت.
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
تمام گذشتهٔ جهان به هیچ دردی نمیخورد.
Saeid
پس تهوع همین است: این قطعیت کورکننده؟ چقدر فکرم را خسته کردم! دربارهاش نوشتم! حالا میدانم که وجود دارم ــ جهان وجود دارد ــ و من میدانم که جهان وجود دارد. همین و بس. ولی برایم فرقی نمیکند. عجیب است که نسبت به هر چیز اینقدر بیتفاوت باشم. این مرا میترساند
sobhanesi
چرند میگویم، حرفی ندارم بزنم. باید از همین پرهیز کرد. وقتی حرفی برای گفتن نداریم، نباید پرتوپلا بگوییم.
نارون
وقتی حرفی برای گفتن نداریم، نباید پرتوپلا بگوییم. به نظر من، وقتی دفتر خاطرات مینویسیم، این کار خطرناک است؛ چراکه در بیان هر چیز اغراق میکنیم، گوشبهزنگیم و مدام حقیقت را جعل میکنیم.
amir
لحظهای میرسد که باید از روی پرتگاهی پرید. اگر بهش فکر کنی، نمیپری. میدانم که من دیگر هیچوقت نخواهم پرید.
sobhanesi
هر لحظه فقط میآید تا لحظههای بعد را بیاورد. با تمام وجود به هر لحظه میچسبم. میدانم که یگانه است و جایگزین نداردـ بااینحال، هیچ کاری نمیکنم تا جلوی نابودیاش را بگیرم
sobhanesi
آنقدر احساس تنهایی وحشتناکی میکردم که به فکر خودکشی افتادم. چیزی که جلوی این کار را گرفت این فکر بود که هیچکس از مرگم ناراحت نمیشود و موقع مرگم بیشتر از زمان زنده بودنم تنها هستم.
Saeid
وقتی آدم تنها زندگی میکند، دیگر حتی تعریف کردن را هم بلد نیست.
Saeid