بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دیوان اشعار امیر خسرو دهلوی | صفحه ۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دیوان اشعار امیر خسرو دهلوی

بریده‌هایی از کتاب دیوان اشعار امیر خسرو دهلوی

انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۶از ۲۵ رأی
۴٫۶
(۲۵)
مرا غمی ست که پیدا نمی توانم کرد حکایت دل شیدا نمی توانم کرد
: )
کسی که یار وفادار و مهربان دارد سعادت ابد و عمر جاودان دارد
: )
کسی که شمع جمال تو در نظر دارد ز آتش دل پروانه کی خبر دارد
: )
دلم ز دست برفته ست و پیش باز نیابد
: )
تو مست بودی و خسرو خراب تو سحری گذشت عمر و هنوزم خمار آن سحر است
اسب دریایی
هیچ یاد آمدت ای فتنه که وقتی زین پیش عاشق سوختهٔ دربدری بود مرا
اسب دریایی
وای بر ریشی که آنرا از نمک مرهم کنند
اسب دریایی
ترسم از بوی دل سوخته ناخوش گردد مرسانی به وی ای باد صبا بوی مرا
کتابخوار
نا خوانده سویت آمدم ناگفته رفتی از برم یعنی سیاست این بود فرمان نافرموده را
کتابخوار
چو بگشایی لب شکر شکن را لبا لب در شکرگیری سخن را لبت گوید دلیری کن به بوسی مرا زهره نباشد، صد چو من را به دل آتش زدی و می دمی دم بخواهی سوخت جان ممتحن را شدی در بوستان روزی به گل گشت نمودی روی خوبان چمن را دو دیده نیست نرگس را که بیند از آن گه باز روی یاسمن را دلی از سنگ نبود چون دل تو بت سنگین یغما و ختن را دل خسرو شکستی آه، گرمن کنم آگاه شاه بت شکن را
saber
می شکفد گل به چمن تا ز نسیم سحری وه چه خوشی گر نفسی پهلوی من باده خوری گر ز خرابی منت نیست خبر رنجه مشو مستی حسن ترا شاید اگر بی خبری آهن و سنگ آب شود ز آه دل غم خور من نرم نگردد دل تو وه چه عجب جانوری هر کسی از پیرهنت رشک برد در برتو من ز زمینی که تو آن زیر قدم می سپری من به رهت خاک شدم بو که ته پا کنیم سوی دگر پرشکنی کرده تو خوش می گذری تا ستدی دل ز تنم ماند تنم خسته ز غم باز دهد خسرو اگر جان ز تنش تو ببری
کیوان
ای رویت آفتاب و لبت ش و ک ور شکر شد از خجالت لعل تو آب ور
منمشتعلعشقعلیمچکنم

حجم

۲٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۳۰۰ صفحه

حجم

۲٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۳۰۰ صفحه

قیمت:
رایگان
صفحه قبل۱
...
۸
۹
صفحه بعد