بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دیوان اشعار امیر خسرو دهلوی | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دیوان اشعار امیر خسرو دهلوی

بریده‌هایی از کتاب دیوان اشعار امیر خسرو دهلوی

انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۶از ۲۵ رأی
۴٫۶
(۲۵)
منال خسرو، اگر عاشقی، ز دوست، ازآنک نیافت کحل وفا چشم هیچ غمزه زنی
دختر دریا
گذشت آن کین دل زارم شکیبا بود یک چندی پریشانی زلفش آمد و زد راه خرسندی
دختر دریا
گذشت آن کین دل زارم شکیبا بود یک چندی پریشانی زلفش آمد و زد راه خرسندی جز این شیرینی اندر عیش تلخ خود نمی بینم که گه گه می کنی بر گریه تلخم شکرخندی گواران باد بر جان و دلم زهر فراق تو نبخشیدند آن کامم که از وصلت خورم قندی چه می خندی، برین سامان جان من تو، ای بی غم دل و صبری تو داری و مرا هم بود یک چندی پدر دارم همه در پند و من دنبال کار خود مبادا هیچ مادر را چنین بدروز فرزندی بگو، ای پندگو، نامش که باشد مرهم جانم که خسرو را ز بهر ترک او تیری ست هر پندی
دختر دریا
نسیما، گر به ره آید مرا، وه کز کجا جستی؟ که این بو از تو می آید، بر آن مهمان من بودی
دختر دریا
کدام گل ته او بود تا دو دیده خویش برفتمی و به بالای خار داشتمی
دختر دریا
به قهر می کشدم عشق و این همان خصم است که پیش ازین من نادانش خوار داشتمی
دختر دریا
نبود یار من آن را که یار داشتمی گهی به دیده و گه در کنار داشتمی
دختر دریا
ای که به غمزه می کنی قصد شکار دیگری غیر هلاک ما مکن میل به کار دیگری
دختر دریا
باز روی تو خون آلوده و جعد تو تر است زلف مشکین ترا باد صبا جلوه گر است گل دمد در چمن حسن تو از خندیدن مگر اندر سر زلف تو نسیم سحر است تا بزیر و زبر رخ گل و سنبل داری سنبل و گل شده از روی تو زیر و زبر است هر که دید آن خط تو غالیه دارند از اشک خال مشکین تو خود غالیه دان دگر است نگشاید مگر آن لحظه که لب بگشایی جعد شکر که گره بر گره از نیشکر است وصل تو هیچ فراموش ز دل می نشود گوییا لطف ملک زاده خورشید فر است
دختر دریا
تیغ خود را گو که جان خصم و دشت کربلاست گر توانی در بیابانی چنین پرواز کن
دختر دریا
فتح می آید در دهلیز دولت باز کن بارگاه فخر خود با آسمان همراز کن
دختر دریا
خسرو بی خبرم تا به غمت افتادم خبرت هست ازین واقعه مشکل من
دختر دریا
لب تو آب حیات ست و خطت ظلمت شب جز همه تنگی و تاریکی ازو حاصل من
دختر دریا
کارم از شکل سر زلف تو مشکل شده است مشکل امروز که بگشاید ازو مشکل من
دختر دریا
این چنین در هم و پیچان ز چه گشته ست دلم سایه زلف تو افتاد مگر در دل من
دختر دریا
ای به هر موی شده بسته زلف دل من وی به هر کوی شده در طلبت منزل من
دختر دریا
پیش نه آینه آشوب جهانی بنگر تا بدانی صنما موجب حیرانی من
دختر دریا
سوی تو دیدم ریختی خون دلم را بی گنه از چشم خود می بینم این ای روی چشم من سیه
دختر دریا
نشدت دل که به این دل شده مهمان آیی کعبه دل شوی و در حرم جان آیی ای مسیح من و جان همه آخر تا کی یک نفس بر سر این کشته هجران آیی خاک آن راه همه قند مکرر گردد بر زمینی که تو زان لب شکر افشانی آیی چند گویی که شب آیم ز رقیبان پنهان آفتابی تو، محالست که پنهان آیی بخت را مانی و خسرو به ته فرمانت بخت خسرو تو اگر در ته فرمان آیی
دختر دریا
جفا کنی وز من عذرخواهی از شوخی چه می کنی و چه می خواهی از گرفتاری
دختر دریا

حجم

۲٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۳۰۰ صفحه

حجم

۲٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۳۰۰ صفحه

قیمت:
رایگان