بریدههایی از کتاب عشاقنامه
۴٫۵
(۲۲)
تا دلم را هوای باطل بود
جانم از ذوق عشق عاطل شد
mahdie
ای ملامتکنان بیحاصل
سعی کمتر کنید در باطل
روژینا
عشق در هر دلی که سر بر زد
خیمه از عقل و علم برتر زد
mobina nazarpoor
هر زبانی سخن نداند گفت
هر بصیری گهر نداند سفت
همه را نیست، گر چه جان و تن است
ʀ.ʙ.ʙ
ای ز روی تو آفتاب خجل
وز لبت آب زندگی حاصل
عاشقان را خیال عارض تو
در شب تیره نور دیده و دل
زانکه روی تو را ز غایت لطف
برگ گل شرمسار و لاله خجل
ز آرزوی قد تو سرو سهی
خشک بر جای مانده پا در گل
ای لبت را اسیر آب حیات
وی رخت را غلام شمع چگل
از برای کمند گیسویت
رشتهی جان عاشقان مگسل
رمقی بود باقی از جانم
که تو ناگه بدو شدی واصل
وای اگر خاطرت به جانب ما
لحظهای دیرتر شدی مایل
اتفاقی عجب: عراقی و وصل!
زانکه آشفته گم کند منزل
helya.B
به طلب در جهان چه میپویی؟
چو تو گم گشتهای، چه میجویی؟
دیده بگشای، ای که در خوابی
خویشتن را طلب، مگر یابی
stare.m
تا کی آخر به بند برهانی؟
خویشتن را ز بند نرهانی؟
بستر الواح این طبایع را
کن رقم ابجد شرایع را
stare.m
دل ما، چون چراغ عشق افروخت
خرمن خویشتن به عشق بسوخت
انجم افروز اندرون عشق است
علت حکم کاف و نون عشق است
روژینا
بیجمال تو، ای جهان افروز
چشم عشاق تیره بیند روز
دل به ایوان عشق بار نیافت
تا به کلی ز خود نکرد بروز
در بیابان عشق ره نبرد
خانه پرورد «لایجوز» و «یجوز»
روژینا
دوست آنجا نظر چو بر ما کرد
اثر آن ظهور پیدا کرد
این صفا زان نظر پدید آمد
عشق را آنجا مگر پدید آمد
روژینا
عاشقان ره به عشق میپویند
درس تنزیل عشق میگویند
از می عشق اگر چه بیخبرند
راه جانان به جان همیسپرند
از شراب الست مستاناند
تا ابد جمله می پرستانند
روژینا
از تو مهرم چو در نهاد بود
من کیم؟ تا مرا مراد بود؟
جز مرادت مرا مرادی نیست
غیر ازین خاطری و یادی نیست
هر که او در غم تو دل بنهاد
آرزوها به آرزوی تو داد
شوق دلها ارادت تو بود
ذوق جانها عبادت تو بود
تا که خاک درت پناه من است
آستان تو سجدهگاه من است
من ز کویت بدر ندانم رفت
زانکه زین در کجا توانم رفت؟
زین سخنها خلاصه دانی چیست؟
آنکه دور از تو من ندانم زیست
گرچه داری چو من هزار هزار
ختم گشت این سخن برین گفتار
helya.B
آفت عاشقی نه از سر ماست
این بلا خود ز انبیا برخاست
داشت بر یوسف و زلیخا دست
در جهان خود ز دست عشق که رست؟
تا دلم را هوای باطل بود
جانم از ذوق عشق عاطل شد
چون ز سیمرغ دید شهپر عشق
همچو داود میزند در عشق
با دلش مهر خود بیامیزد
پس به مویی دلش بیاویزد
عشق چون دستبرد بنماید
انبیا را ز کیش برباید
اندرین کوی از آرزوی غزال
خوکبانی همیکنند ابدال
helya.B
جز حدیث تو من نمیدانم
خامشی از سخن نمیدانم
در کمند غم تو پا بستم
وز می اشتیاق تو مستم
دیدهی ما، اگر چه بینور است
لیک نزدیک بین هر دور است
ساکن است او، مگر تو بشتابی
در نیابد، مگر تو دریابی
گرچه ما خود نه مرد عشق توایم
لیک جویان درد عشق توایم
طالبان را ره طلب بگشای
راه مقصود را به ما بنمای
دل و دنیای خویش در کویت
همه دادم به دیدن رویت
یارب، این دولتم میسر باد
که به دیدار دوست گردم شاد
helya.B
نقد جود وجود اوست روان
عرش در جنب قدرتش موری
عقل نزدیک وحدتش دوری
بر درش عالمان عامل خوی
«رب انی ظلمت نفسی»
اناهیتا الهه اب
نور خورشید در جهان فاش است
گنه از دیدههای خفاش است
آفتابی چنین، که میتابد
چشم خفاش در نمییابد
دیدهی ما، اگرچه بینور است
دان که نزدیک بین هر دور است
ساکن است او، مگر تو بشتابی
در نیابد، مگر تو دریابی
کربلایی
چون رقم بر وجود انسان راند
«اعملوا صالحاً» بر ایشان خواند
ما همه ناقصیم و اوست تمام
ابداً ذوالجلال و الاکرام
کربلایی
گرچه دردی است، عشق، بیدرمان
هست درمان درد ما جانان
nedsalehani
خواب خواهم من از خدا به دعا
تا ببینم مگر به خواب تو را
hoda.amer
ای هوای تو مونس جانم
مایهی درد و اصل درمانم
hoda.amer
حجم
۴۳٫۲ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۲۵۰ صفحه
حجم
۴۳٫۲ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۲۵۰ صفحه
قیمت:
رایگان