بریدههایی از کتاب لالایی
۴٫۲
(۲۲)
اجدادمان- حتی اگر قمارباز، نالایق، خشن و خرابکار هم بودند- همگی به محض فوت و قرار گرفتن عکسشان روی محراب در کنار عود و چای و میوه، محترم و غیرقابللمس میشدند.
SaraKu
من هر یکشنبه به دریاچهٔ نیلوفر آبی در حومهٔ هانوی میرفتم. آنجا همیشه دو سه زن با پشتهای خمیده و دستهای لرزان روی قایق گرد کوچکی مینشستند و از چوبی برای حرکت دادن قایق استفاده میکردند تا بتوانند بستههای چای را درون غنچههای بازشدهٔ نیلوفر قرار دهند. آنها فردای آن روز برمیگشتند تا بستههای چای را یکییکی قبل از پژمرده شدن گلبرگها و بعد از اینکه برگهای چای عطر مادگیِ گل را در طول شب به خود گرفتند، جمع کنند. آنها به من گفتند هر کدام از آن برگهای چای روح گلهای نیلوفر را که عمر کوتاهی دارند در خود حفظ میکنند.
امیر
در این دورهٔ صلح پرهرج و مرج، کاملاً عادی بود که گرسنگی جایگزین منطق و بیاخلاقیها جایگزین انسانیت شود، ولی برعکس آن خیلی نادر بود.
Mitir
بعضی وقتها بهتر است بعضی چیزها را ندانیم.
Mitir
شاید جریان آب او را بهخاطر برگشتن و به عقب نگاه کردن مجازات کرده و در خود بلعیده بود تا به ما یادآوری کند که هرگز نباید بهخاطر آنچه پشت سر گذاشتهایم احساس پشیمانی کنیم.
مریم
یادم میآید که بعضی دانشآموزان در دبیرستان در مورد کلاسهای اجباری تاریخ اعتراض میکردند. جوان بودیم و نمیفهمیدیم این درس امتیازی بود که فقط کشورها در زمان صلح میتوانستند داشته باشند. در غیر این صورت، مردم آنقدر درگیر تلاش برای زنده ماندن روزانه بودند که نمیتوانستند زمانی را به نوشتن تاریخ دستهجمعیِ خود اختصاص دهند.
SaraKu
هیچوقت هیچ سؤالی نداشتم بهجز یکی: در مورد زمانی که میتوانستم بمیرم. باید قبل از بهدنیا آمدن بچههایم آن زمان را انتخاب میکردم چون از آن زمان به بعد دیگر امکان مردن را از دست داده بودم. بوی تیز موهای آفتابخوردهشان، بوی عرق پشتشان وقتی بهخاطر کابوس از خواب میپریدند، بوی دستان گچآلودشان وقتی کلاس درس را ترک میکردند، همه و همه به این معنا بود که من باید زندگی میکردم و باید در سایهٔ مژههایشان محو میشدم و با اشک روی گونههایشان به هم میریختم. بچههایم به من قدرت انحصاری بخشیده بودند که به کمک آن میتوانستم زخمی را ببوسم تا التیام یابد، واژههایی که درست تلفظ نشده بودند را متوجه شوم، مالک حقیقی جهان شوم و یک فرشته باشم؛ یک فرشتهٔ محبوس در حصار عطر آنها.
SaraKu
با اینکه رابطهها با خنده و شادی شکل میگیرند، ولی با تقسیم داشتهها و تحمل سختیهای ناشی از این اشتراکگذاری مستحکم میشوند.
SaraKu
صلحی که با توپ و تانک ایجاد شود ناگزیر باعث خلق صدها و هزاران حکایت در مورد شجاعتها و دلاوریهای قهرمانان میشود.
SaraKu
ما اغلب فراموش میکنیم زنانی بودند که ویتنام را روی دوششان حمل میکردند؛ همانطور که شوهرها و پسرهایشان سلاحها را روی دوش خود حمل میکردند. ما آنها را فراموش میکنیم، چون آنها زیر کلاههای حصیریشان به آسمان نگاه نمیکنند. آنها فقط منتظر میمانند تا خورشید غروب کند و بتوانند بهجای خوابیدن بیهوش شوند
جواد
حجم
۱۴۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۱۴۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
قیمت:
۲۹,۵۰۰
۲۰,۶۵۰۳۰%
تومان