بریدههایی از کتاب بیچارگان
۴٫۱
(۵۵)
بهتر است یکبار دیگر و با دقت کافی این کتاب را مطالعه کنی، برایت مفید است
شیلا در جستجوی خوشبختی
چه اشکالی دارد، برای خودش کار میکند
مَه
وارنکا، بیپولی مرا آزار نمیدهد اما بدبختیها، نیشخندها، شوخیها و اشارات دیگران مرا میکشد.
بهنام
چه کسی میتواند ساعت مرگش را پیشبینی کند؟ امروز زندهایم و فردا دیگر در این جهان نیستیم!
zohrehch
آه، دوست من، بدبختی مسری است. آدمهای فقیر و غمگین باید از دیگران کنارهگیری کنند.
Babak Z
رنجهای ما پایانی ندارد، بیانتهاست!
zohrehch
از نظر اصول اخلاقی یک انسان نباید سربار دیگران باشد و من نیز سربار کسی نیستم. تکه نانی، گرچه بیات، دارم که با کار شرافتمندانه به دست میآورم و آن را با رعایت قوانین مصرف میکنم.
میـمْ.سَتّـ'ارے
وقتی فقرا از سرنوشت شوم خود شکوه میکنند ثروتمندان ناراحت میشوند و میگویند آنها مزاحم و بیملاحظهاند. آیا نالههای گرسنگان در شب خواب آنها را آشفته میکند؟
نون صات
هرگز مرتکب گناه بزرگی نشدهام. اما چه کسی است که از گناهان کوچک بری باشد؟
Faezeh.A
چرا سرنوشت باید به روی یک نفر لبخند بزند و نسبت به کودکی که در خانهای محقر متولد میشود چنین ظالم و ستمگر باشد؟
جو گُلدبِرگ
ادبیات چیز فوقالعاده خوبی است. این را پریروز از آنها آموختم. کتابها سرشار از مطالب عمیق، کمالبخش و تهذیبکننده است. ادبیات تصویر و در حقیقت آینهایست که احساسات را نشان میدهد، انتقاد میکند، آموزش میدهد و در حقیقت ثبت برگی از کتاب زندگانی است
میـمْ.سَتّـ'ارے
باید ظاهری آراسته داشته باشم، چون در مورد آدمها از روی ظاهرشان قضاوت میشود.
فاطیما
وارنکا! رنجهای ما پایانی ندارد، بیانتهاست!
ماکار دیووشکین
Zeinab
وقتی آدم چیزی برای خوردن ندارد فایدۀ شرافت چیست؟ مهمتر از همهچیز پول است
جو گُلدبِرگ
چه خواهد شد؟ چه سرنوشتی انتظارم را میکشد؟ بلاتکلیفی رنجم میدهد. هیچ نمایی از آینده یا حداقل ایدۀ ضعیفی از آنچه روی خواهد داد وجود ندارد. گذشتهام چنان وحشتانگیز است که یادآوری آن قلبم را میشکند. تا پایان عمر از نامردمانی که زندگیم را به تباهی کشیدهاند گله خواهم داشت.
شیلا در جستجوی خوشبختی
انسان گاهی موجود غریبی است؛ بیهوده سخن میگوید و تا آنجا به یاوههایش ادامه میدهد که... و در پایان چه حاصل؟ هیچ، فقط مهملاتی باقی میماند که خداوند ما را از شر آن حفظ کند.
zhrrnj
امروز روز کسلکننده و غمگین و ناگواری بود؛ مثل دیگر روزهای زندگی.
Saeid Ghorbani
چه خواهد شد؟ چه سرنوشتی انتظارم را میکشد؟ بلاتکلیفی رنجم میدهد.
Saeid Ghorbani
وارنکا! رنجهای ما پایانی ندارد، بیانتهاست!
فاطیما
این چیزها برایم مهم نیست. حتی میتوانم بدون کت و با پای برهنه در یخبندان راه بروم. تحمل میکنم، همه چیز را تاب میآورم، چه اهمیتی دارد؟ من فقط یک مرد حقیر و عادی هستم ولی مردم چه میگویند؟ اگر دشمنانم مرا بدون کت ببینند چه کلمات رکیکی بر زبان میآورند. اصلاً شاید به همین دلیل است که انسان کت و چکمه میپوشد. وارنکا، شاید از این نوشته متوجه شده باشی که چکمهها برای حفظ آبرو و حیثیت من لازم است. انسان با چکمههای پاره خود و دیگران را از دست میدهد. عزیزم، باور کن حقیقت دارد. این را طی سالیان بسیار تجربه کردهام
Zeinab
حجم
۱۴۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۱۴۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰۵۰%
تومان