در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
S
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ
یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود
صدیقه
یا رب دعای خسته دلان مستجاب کن
بیسیمچی
فراغتی و کتابی و گوشه چمنی
من این مقام به دنیا و آخرت ندهم
آکسین :)
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
چوغوروک
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
بهرنگ
اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح
صلاح ما همه آن است کان تو راست صلاح
صدیقه
چنان زندگانی کن اندر جهان
که چون مرده باشی نگویند مرد
Variable
غم در دل تنگ من از آن است که نیست
یک دوست که با او غم دل بتوان گفت
سپیده دم اندیشه
با درد صبر کن که دوا میفرستمت
-Dny.͜.