بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بلندی‌های بادگیر | صفحه ۲ | طاقچه
۳٫۶
(۲۶۶)
تو مثل شاهزاده‌ای در لباس مبدل هستی. کسی چه می‌داند، شاید پدرت امپراطور چین بود و مادرت ملکه‌ی هندی که هر کدامشان می‌توانستند با درآمد یک هفته‌ی خود وودرینگ‌هایتز و تراش کراس گرینج را با هم بخرند. و تو توسط ملوانان شرور ربوده شدی و به انگلستان آمدی. اگر من جای تو بودم، تصورات بالایی از تولدم می‌داشتم و تصورات مربوط به این‌که من که بوده‌ام به من شجاعت و وقار می‌داد که ظلم و ستم‌های یک کشاورز کوچک را تحمل کنم.
زهرا۵۸
اگر سیاه پوست هم باشی، خوش قلبی به تو کمک خواهد کرد که صورتی نیکو داشته باشی و بد بودن، زیباترین فرد را هم زشت‌ترین می‌کند.
زهرا۵۸
«می‌دانم بدذات است. هرچه باشد پسر توست. اما خوشحالم که من ذات بهتری دارم و او را می‌بخشم. می‌دانم که عاشق من است و به همین خاطر به او عشق می‌ورزم. آقای هیت‌کلیف کسی عاشق شما نیست و هر چه سعی کنید ما را به بدبختی بکشانید و عذابمان بدهید، ما هم برای تلافی دستاویز داریم، چون می‌دانیم که این قساوت، از بدبختی بزرگ‌تری ناشی می‌شود که در درون شماست.
rana
حتی اگر او شیفته‌ام بود، ذات شیطانی‌اش بالاخره خودش را نشان می‌داد. کاترین چقدر بی‌سلیقه بود که او را آن قدر عزیز داشت، در حالی‌که خوب می‌شناختش، دیو! کاش می‌شد از صفحه‌ی روزگار محو شود و از یادم برود.» گفتم: «هیس! هیس! او یک انسان است. رحم داشته باشید. مردانی بدتر از او هم هستند.» ایزابلا با خشم گفت: «او انسان نیست و من نسبت به او مهر و محبتی ندارم. من قلبم را به او دادم و او آن را خرد کرد و به سویم پرتابش کرد. مردم با قلبشان حس می‌کنند، الن، و از آن‌جایی که او قلب مرا ویران کرد، قدرت حس کردن ندارم و نخواهم داشت. حتی اگر از این بابت تا روز مرگش ناله کند و برای کاترین خون بگرید، نه، براستی نه!»
esrafil aslani
«عجیب است، از این متحیرم که چگونه عادت، باعث شکل‌گیری سلیقه‌ها و عقاید مختلف می‌شود.
nastaran84
یکی مثل طلایی است که از آن به جای تکه سنگ کف پیاده‌رو استفاده شده و دیگری تکه‌ای حلبی است که جلا داده شده تا به جای نقره مورد استفاده قرار گیرد
زهرا۵۸
حالت یک سگ ولگرد را نداشته باش که انگار هر لگدی که می‌خورد حقش است و از تمام دنیا به اندازه‌ی کسی که لگدش می‌زند متنفر است، چون باعث عذاب اوست
آبـــــان🍊
به صدای باد ملایم گوش سپردم که در میان علف‌ها می‌وزید و در فکر فرو رفتم که اصلا" چطور می‌شود کسی فکر کند کسانی که در آن زمین ساکت و آرام خفته بودند، خواب ناآرامی داشته باشند.
Rasta (:
«ساعت یازده است آقا.» «مهم نیست. عادت ندارم که زود به بستر بروم. ساعت یک یا دو شب هم برای کسی که تا ۱۰ صبح می‌خوابد، زود است.» «شما نباید تا ساعت ۱۰ بخوابید. بهترین زمان صبحگاه را از دست می‌دهید. کسی که تا ساعت ۱۰ صبح نیمی از کارهایش را به انجام نرسانده باشد، شانس انجام نیمه‌ی دیگرش را از دست می‌دهد.»
Zeinab
شاید بعضی‌ها او را تا حدی مغرور و متکبر بدانند، اما حسی درونی به من می‌گوید که این طور نیست. من به حکم غریزه می‌دانم که خشکی و سردی او به این خاطر است که از تظاهر به احساسات و یا هیجان‌های ناشی از صمیمیت متقابل بیزار است. او قادر است که قلباً دوست بدارد و یا از کسی متنفر باشد اما مایل نیست که متقابلا" نسبت به او اظهار دوستی یا تنفر شود چرا که آن را گستاخانه می‌داند. اوه نه! من خیلی تند رفته‌ام و خصوصیات خودم را به او نسبت می‌دهم.
Ali Salehi
اما حالا مثل کسی هستم که در یک قدمی ساحل برای نجات خود دست و پا می‌زند و تو از چنین کسی می‌خواهی آرام بگیرد. اگر پایم به ساحل برسد، آرام می‌شوم
Rasta (:
خانم کاترین. شما آقای ادگار را عاشقانه دوست دارید، چون خوش تیپ، جوان، سرزنده و ثروتمند است و عاشق شماست. بهرحال این آخری هیچ اهمیتی ندارد. تو بدون آن هم عاشق او می‌شدی و با داشتن آن، بدون چهارتای قبلی، عشق او را از یاد می‌بردی.»
زهرا۵۸
مردم مغرور حزن و اندوه برای خودشان به بار می‌آورند
زهرا۵۸
مرد عاقل باید در وجود خودش مصاحب مناسبی بیابد.
زهرا۵۸
خانم کتی در عمرش مفهوم بدجنسی و شرارت را نفهمیده بود و فکر می‌کرد بدی؛ یعنی همان شیطنت‌های بی‌اهمیت که خودش مرتکب می‌شد. لجبازی و نافرمانی او فقط از بدخلقی و بی‌فکری‌اش بود و هر بار هم که کار بدی می‌کرد، همان روز پشیمان می‌شد و حالا که حرف‌های پدرش را می‌شنید، متحیر بود که چطور می‌شود کسی آن قدر بدجنس باشد که سال‌ها در فکر انتقام باشد و نقشه بکشد بدون این‌که پشیمان شود.
Zeinab
اوه، هیت‌کلیف چه روح ضعیفی از خودت نشان می‌دهی. بیا جلو آینه. من به تو نشان می‌دهم که باید چه آرزویی بکنی. آیا به آن دو خط بین چشمانت توجه کرده‌ای، و آن ابروان کلفت که به جای قوس‌های رو به بالا، در وسط، پایین آمده‌اند. و آن دیوهای سیاه که در اعماق آن پنهان شده‌اند و همچون جاسوسان شیطانند؟ آرزو کن و یاد بگیر که چین و چروک‌های حاصل از بدخلقی را صاف کنی، با سادگی پلک‌هایت را بالا ببری و دیوها را به فرشته‌های پاک و آکنده از اعتماد بدل کنی که به هیچ چیز مظنون و مشکوک نیستند و سعی کن این فرشتگان وقتی از دشمنی کسی اطمینان ندارند، او را به شکل یک دوست ببینند. حالت یک سگ ولگرد را نداشته باش که انگار هر لگدی که می‌خورد حقش است و از تمام دنیا به اندازه‌ی کسی که لگدش می‌زند متنفر است، چون باعث عذاب اوست».
rana
رهایم کنی کشته می‌شوم
.ً..
خیانت و خشونت، نیزه‌هایی هستند که از دو سر تیزند و کسانی را که به آن‌ها پناه ببرند، بدتر از دشمنان‌شان زخمی می‌کنند.»
مهدی
«او انسان نیست و من نسبت به او مهر و محبتی ندارم. من قلبم را به او دادم و او آن را خرد کرد و به سویم پرتابش کرد. مردم با قلبشان حس می‌کنند، الن، و از آن‌جایی که او قلب مرا ویران کرد، قدرت حس کردن ندارم و نخواهم داشت. حتی اگر از این بابت تا روز مرگش ناله کند و برای کاترین خون بگرید، نه، براستی نه!» و شروع کرد به گریه کردن. اما بلافاصله اشک‌هایش را پاک کرد
esrafil aslani
کسی که تا ساعت ۱۰ صبح نیمی از کارهایش را به انجام نرسانده باشد، شانس انجام نیمه‌ی دیگرش را از دست می‌دهد.
کاربر ۴۹۶۱۳۷۴

حجم

۳۴۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۴۸۴ صفحه

حجم

۳۴۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۴۸۴ صفحه

قیمت:
۷۳,۰۰۰
۳۶,۵۰۰
۵۰%
تومان