بریدههایی از کتاب بلندیهای بادگیر
۳٫۶
(۲۶۶)
«شما نباید تا ساعت ۱۰ بخوابید. بهترین زمان صبحگاه را از دست میدهید. کسی که تا ساعت ۱۰ صبح نیمی از کارهایش را به انجام نرسانده باشد، شانس انجام نیمهی دیگرش را از دست میدهد.»
شاهین امانی
شما نباید تا ساعت ۱۰ بخوابید. بهترین زمان صبحگاه را از دست میدهید. کسی که تا ساعت ۱۰ صبح نیمی از کارهایش را به انجام نرسانده باشد، شانس انجام نیمهی دیگرش را از دست میدهد.»
hodsan
ما گاهی اوقات به حال کسانی دلسوزی میکنیم که نه برای خودشان و نه برای دیگران، احساساتی به خرج نمیدهند.
javid
اگر من در بهشت بودم خیلی بدبخت میشدم.»
جواب دادم:
«چون سزاوار آن نیستی. همهی گناهکاران در بهشت بدبخت میشوند.»
armdamani
من از این بیماری که لذت خود را در بودن در اجتماع جستجو کنم، کاملا" شفا یافتهام.
زهرا۵۸
(عشق هرگز نمیمیرد)
نویسنده: امیلی برونته
ᶜʳᶻ
حالت یک سگ ولگرد را نداشته باش که انگار هر لگدی که میخورد حقش است و از تمام دنیا به اندازهی کسی که لگدش میزند متنفر است، چون باعث عذاب اوست
𝑬𝒍𝒏𝒂𝒛
این خیلی بد است که کسی که از ابتدا خوب بوده، بد بشود، حتی بدتر از اینکه کسی از اول بد باشد.
hiba
ما گاهی اوقات به حال کسانی دلسوزی میکنیم که نه برای خودشان و نه برای دیگران، احساساتی به خرج نمیدهند.
hiba
گفتم: «خجالت بکش، هیت کلیف. جزای آدمهای شرور برعهدهی خداست. ما باید بخشش را بیاموزیم.»
او پاسخ داد: «نه، خداوند رضایتی را که من حاصل میکنم نخواهد داشت.
💜ghazal💜
ما گاهی اوقات به حال کسانی دلسوزی میکنیم که نه برای خودشان و نه برای دیگران، احساساتی به خرج نمیدهند.
˙·٠•●Fateme●•٠·˙
ما گاهی اوقات به حال کسانی دلسوزی میکنیم که نه برای خودشان و نه برای دیگران، احساساتی به خرج نمیدهند.
زهرا۵۸
عبارت «بیایید تو» را با دندانهای کلید شده ادا کرد. گویی که میخواست بگوید: «گورت را گم کن.» حتی دروازهی باغ هم که او به آن تکیه داده بود، طوری بود که از خشونت کلمات کم نمیکرد. فکر میکنم همین شرایط بود که باعث شد دعوتش را قبول کنم. احساس میکردم به این مرد که محتاطانهتر از من رفتار میکرد علاقهمند شدهام.
Ali431
«به او بگویید وسیلهای برای نوشتن ندارم. حتی کتابی ندارم که برگی از آن بکنم و نامه بنویسم.»
گفتم:
«هیچ کتابی؟ میشود بپرسم پس چطور این جا زندگی میکنید؟ من در گرنج کتابخانهی بزرگی دارم ولی باز هم بیکارم. اگر کتابهای مرا از من بگیرند، زندگی برایم لطفی ندارد.»
Sahar Tusani
اگر کتابهای مرا از من بگیرند، زندگی برایم لطفی ندارد.
ف_حسنپوردکان
کاش در آن دنیا با رنج و عذاب برخیزد! آخر او تا لحظهی مرگ دروغ میگفت! او کجاست؟ آنجا نیست، در بهشت نیست. غیب که نشده! پس کجاست؟ اوه، تو که گفتی رنج من برایت مهم نیست و من دعایم را آن قدر تکرار میکنم تا زبانم خشک شود! کاترین ارنشاو، امیدوارم تا من زندهام نیاسایی! گفتی من تو را کشتم، پس مرتب پیش چشمانم ظاهر شو. باور دارم که مقتولین، مرتب به دیدن قاتلانشان میروند. میدانم که این ارواح همیشه سرگردانند. همیشه با من باش! در هر حالتی که هستی! مرا دیوانه کن. فقط در این ورطه رهایم نکن، نمیتوانم پیدایت کنم. اوه، خدایا این قابل تحمل نیست. نمیتوانم بدون زندگیم، زندگی کنم. نمیتوانم بدون روحم زندگی کنم.»
rana
تو از من خیلی شادتری پس باید مهربانتر باشی.
Wimpykid
خیانت و خشونت، نیزههایی هستند که از دو سر تیزند و کسانی را که به آنها پناه ببرند، بدتر از دشمنانشان زخمی میکنند
زهرا۵۸
من عاشق قاتلم هستم
shogun
این یکی بهخاطر کسی است که احساساتم متعلق به اوست. نمیتوانم آن را تفسیر کنم، اما مطمئناً تو و هر کس دیگری تصور و عقیدهای دارید مبنی بر این که انسان وجود ماورایی دارد و این طور هم باید باشد. اگر من تماماً به این وجود محصور بودم، فایدهی خلقت من چه بوده؟ بدبختیهای بزرگ من در این دنیا، بدبختیهای هیتکلیف بودهاند و من هر کدام را از ابتدا دیده و حس کردهام. اندیشهی بزرگ من در زندگی اوست. اگر همه از بین بروند و او باقی بماند، من هم زنده میمانم و اگر همه باشند و او نابود شود، دنیا برایم ناآشنا و وحشتناک است، انگار که من به آن تعلق ندارم. عشق من به لنیتون مثل شاخ و برگ در جنگل است، زمان آن را عوض میکند. خوب میدانم. همان طور که زمستان، درختان را عوض میکند. عشق من به هیتکلیف مثل صخرههای فناناپذیر زیرین است که ظاهراً شادی آفرین نیست اما وجودش لازم است. نلی، من هیتکلیف هستم. او همیشه و همیشه در ذهن من است. نه به عنوان یک منبع خوشی و لذت. نه، او بیش از من مایهی شادیام نیست. بلکه او خود من است. پس دیگر از جدایی ما حرف نزن. این عملی نیست و...»
rana
حجم
۳۴۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۴
تعداد صفحهها
۴۸۴ صفحه
حجم
۳۴۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۴
تعداد صفحهها
۴۸۴ صفحه
قیمت:
۷۳,۰۰۰
۳۶,۵۰۰۵۰%
تومان