بریدههایی از کتاب بلندیهای بادگیر
۳٫۶
(۲۶۶)
تو جوانتر هستی و در عین حال، برایم مسلم است که بلندتری و عرض شانههایت دوبرابر او است. تو در چشم به هم زدنی میتوانی او را نقش بر زمین کنی. این طور فکر نمیکنی؟» صورت هیتکلیف برای لحظهای شاد شد، پس از آن دوباره غمگین شد و آه کشید.
«اما نلی، اگرمن بیست بار هم او را به زمین بکوبم، او جذابیتش کمتر نمیشود و من هم جذابتر نمیشوم. ای کاش موهایم بلوند بودند و پوستم روشن و لباس و رفتارم هم به همان خوبی بود و شانس پولدارشدن را همانند او میداشتم.»
Zeinab
کاترین راههایی برای اذیت کردن سراغ داشت که من هرگز قبل از این ندیده بودم بچهای چنین کارهایی بکند، او روزی پنجاه بار، بلکه بیشتر کاسهی صبرمان را لبریز میکرد. از ساعتی که از پلهها پایین میآمد تا ساعتی که به رختخواب میرفت، لحظهای از اذیت و آزار او آسایش نداشتیم. همیشه پرشور و نشاط بود، زبانش هم همواره کار میکرد. آواز میخواند، میخندید و کاری را که از او میخواستند، انجام نمیداد. دردسر درست میکرد. سرکش و شرور بود. اما زیباترین چشمان و شیرینترین لبخند و دلنشینترین و ظریفترین حرکات را در این منطقه داشت و از آن گذشته قصد آزار نداشت
Zeinab
آقای لاک وود، ما عموماً این جا از بیگانگان خوشمان نمیآید، مگر این که خودشان پیشقدم شوند و به طرف ما بیایند.
Zeinab
«کتی، چرا نمیتوانی همیشه دختر خوبی باشی؟» و کتی صورتش را رو به بالا به طرف پدرش برگرداند، خندید و جواب داد: «پدر، چرا شما نمیتوانی همیشه مرد خوبی باشی؟»
مهدی
«آخر شب بود
بچهها میگریستند
مادرانشان از زیر خاک
صدای آنها را میشنیدند.»
misa_kim00
اگر سیاه پوست هم باشی، خوش قلبی به تو کمک خواهد کرد که صورتی نیکو داشته باشی و بد بودن، زیباترین فرد را هم زشتترین میکند.
ف_حسنپوردکان
مردم مغرور حزن و اندوه برای خودشان به بار میآورند،
Sara
«من هم همین حال را دارم. تا وقتی که هوا روشن شود در حیاط قدم میزنم و بعد هم از اینجا میروم، و نیازی نیست که شما نگران باشید که مبادا برایتان مزاحمت ایجاد کنم. اکنون من از این بیماری که لذت خود را در بودن در اجتماع جستجو کنم، کاملا" شفا یافتهام. خواه این حضور در روستا باشد و یا در شهر. مرد عاقل باید در وجود خودش مصاحب مناسبی بیابد.»
shamim
من به حکم غریزه میدانم که خشکی و سردی او به این خاطر است که از تظاهر به احساسات و یا هیجانهای ناشی از صمیمیت متقابل بیزار است. او قادر است که قلباً دوست بدارد و یا از کسی متنفر باشد اما مایل نیست که متقابلا" نسبت به او اظهار دوستی یا تنفر شود چرا که آن را گستاخانه میداند. اوه نه! من خیلی تند رفتهام و خصوصیات خودم را به او نسبت میدهم. بعید نیست که آقای هیتکلیف برای رفتار بخصوصش در برابر افرادی که ممکن است با او دوست شوند، دلایل کاملا"متفاوتی داشته باشد، نه آنچه که من در مورد او فکر میکردم. از کجا معلوم این نوع قضاوت، خاص خود من نباشد.
shamim
بیا جلو آینه. من به تو نشان میدهم که باید چه آرزویی بکنی. آیا به آن دو خط بین چشمانت توجه کردهای، و آن ابروان کلفت که به جای قوسهای رو به بالا، در وسط، پایین آمدهاند. و آن دیوهای سیاه که در اعماق آن پنهان شدهاند و همچون جاسوسان شیطانند؟ آرزو کن و یاد بگیر که چین و چروکهای حاصل از بدخلقی را صاف کنی، با سادگی پلکهایت را بالا ببری و دیوها را به فرشتههای پاک و آکنده از اعتماد بدل کنی که به هیچ چیز مظنون و مشکوک نیستند و سعی کن این فرشتگان وقتی از دشمنی کسی اطمینان ندارند، او را به شکل یک دوست ببینند. حالت یک سگ ولگرد را نداشته باش که انگار هر لگدی که میخورد حقش است و از تمام دنیا به اندازهی کسی که لگدش میزند متنفر است، چون باعث عذاب اوست
زهرا۵۸
حجم
۳۴۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۴
تعداد صفحهها
۴۸۴ صفحه
حجم
۳۴۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۴
تعداد صفحهها
۴۸۴ صفحه
قیمت:
۷۳,۰۰۰
۳۶,۵۰۰۵۰%
تومان