بریدههایی از کتاب مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است
۴٫۲
(۱۹۱)
بعد حدود یک دقیقه در سکوت به بازی ادامه میدهند، چون این بیشترین زمانی است که میتوانند طاقت بیاورند و با هم قهر بمانند.
キラキラ
ماد پشت میز مینشیند. قیافهاش نگران است، چون ماد از درگیری و کشمکش خوشش نمیآید. به همین دلیل است که اینقدر کلوچه درست میکند، چون با وجود اینهمه کلوچه دعوا کردن کار سختی است.
キラキラ
اگر آدمها را دوست نداشته باشی، نمیتوانند اذیتت کنند.
امیرمحمد قرائی
بدیهی است که این جلسهها بهشدت خستهکنندهاند. اولش همه در مورد موضوعی بحث میکنند که در جلسۀ قبل در موردش بحث کرده بودند، بعد همه به تقویمهایشان نگاه میکنند و تصمیم میگیرند که جلسۀ بعدی کی برگزار شود، و بعد جلسه تمام میشود
キラキラ
مامانبزرگ چند لحظه ساکت شد و گفت: «بعضی چیزها رو باید به حال خودشون رها کرد.»
キラキラ
«گمونم عوض کردن خاطرهها یه نیروی فراطبیعی باشه.»
مامانبزرگ شانه بالا میاندازد.
«اگر نتونی از شر خاطرههای بد خلاص بشی، مجبوری اونها را با چیزهای شیرینیتر بپوشونی.»
キラキラ
اگر برای مدت طولانی به یه گودال نگاه کنی، گودال هم به تو نگاه میکنه.»
groad
کابوسها را نمیشود کُشت، اما میشود ترساند
groad
اگر آدمها را دوست نداشته باشی، نمیتوانند اذیتت کنند.
زهرا رحیمی
«فقط آدمهای متفاوت میتونن دنیا رو عوض کنن. آدمهای عادی عرضۀ تغییر دادن هیچ کوفتی رو ندارن.»
HANNAH
مخزن را با شیر پر میکند و یک کلوچه تو خشاب جلوی نوار لاستیکی تفنگ کلوچهپرتابکن میگذارد.
کابوسها را نمیشود کُشت، اما میشود ترساند. و کابوسها از هیچی بیشتر از شیر و کلوچه نمیترسند.
1984
هیچ «فقط» کابوسی وجود ندارد؛ کابوسها موجودات زنده هستند، ابرهای سیاه و کوچکِ ناامنی و اندوه که شبها وقتی همه خواباند یواشکی بین خانهها رفت و آمد میکنند، همۀ در و پنجرهها را امتحان میکنند تا راه ورودی پیدا کنند و اضطراب به بار بیاورند. همین است که شکارچیهای کابوس وجود دارند. و هر کس دانشی داشته باشد میداند آدم برای تعقیب کابوسها به یک تفنگ شیرپاش نیاز دارد. کسی که بهتر نمیداند شاید بهاشتباه فکر کند تفنگ شیرپاش یک تفنگ پینتبال معمولی است که مامانبزرگِ آدم دستکاریاش کرده و یک مخزن شیر یک طرفش قرار داده و یک منجنیق هم به بالایش چسبانده. اما السا میداند چیزی که تو دستش دارد یک تفنگ شیرپاش است.
1984
دلیل آوردن برای مرگ کار سختی است. و از دست دادن کسی که دوستش داری از آن هم سختتر.
کاربر mim_ alf
بزرگترین توانایی مرگ میراندنِ آدمها نیست، بزرگترین تواناییاش این است که میتواند کاری کند بازماندهها آرزو کنند زندگیشان متوقف شود
غزل
بزرگترین توانایی مرگ میراندنِ آدمها نیست، بزرگترین تواناییاش این است که میتواند کاری کند بازماندهها آرزو کنند زندگیشان متوقف شود،
sima
شاید این کار از نظر یکی درست باشد و از نظر یکی غلط. و احتمالاً هر دو حق دارند، چون زندگی در آن واحد هم ساده است و هم پیچیده.
غزل
اگر آدمها را دوست نداشته باشی، نمیتوانند اذیتت کنند.
غزل
السا با خودش فکر میکند حتی اگر کسانی که دوستشان دارد قبلاً آدمهای مزخرفی بوده باشند، باید یاد بگیرد همچنان آنها را دوست داشته باشد. اگر همۀ آنهایی را که در گذشته مزخرف بودهاند از زندگیات کنار بگذاری، خیلی زود دیگر هیچ آدمی باقی نمیمانَد
(:Ne´gar:)
«تو چرا با کسی نیستی؟»
«اون لعنتی رو بیخیال شو.»
«تا حالا عاشق کسی شدی؟»
«من خیر سرم یه آدمبزرگم. معلومه که عاشق شدم. هر جزجگرگرفتهای یه وقتی عاشق بوده.»
(:Ne´gar:)
اگر آدمها را دوست نداشته باشی، نمیتوانند اذیتت کنند
(:Ne´gar:)
حجم
۴۷۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۸۰ صفحه
حجم
۴۷۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۸۰ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان