بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است | صفحه ۱۸ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است

بریده‌هایی از کتاب مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است

۴٫۲
(۱۹۱)
یک ملکه تا زمانی بر سر قدرت می‌ماند که مردم قلمروی او از بحث و جدل بترسند.
ܦ߭ܝ‌ܝܝ݅ܝࡅߺ߳ܣ 🕊
مامان‌بزرگ همیشه می‌گفت: «فقط آدم‌های متفاوت می‌تونن دنیا رو عوض کنن. آدم‌های عادی عرضۀ تغییر دادن هیچ کوفتی رو ندارن.»
ܦ߭ܝ‌ܝܝ݅ܝࡅߺ߳ܣ 🕊
مامان‌بزرگ همیشه می‌گوید آدم باید دشمنانش را بهتر از خودش بشناسد.
ܦ߭ܝ‌ܝܝ݅ܝࡅߺ߳ܣ 🕊
وقتی مادربزرگ داری، انگار یک ارتش پشت‌سرت داری. این بزرگ‌ترین امتیاز یک نوه است: اینکه بدانی یک نفر همیشه طرف تو است، هر چه پیش بیاید. حتی وقتی اشتباه می‌کنی. درواقع، مخصوصاً وقتی اشتباه می‌کنی.
ܦ߭ܝ‌ܝܝ݅ܝࡅߺ߳ܣ 🕊
نکتۀ خاصی که در مورد خانۀ مادربزرگ‌ها وجود دارد این است که هیچ‌وقت بویش را فراموش نمی‌کنید.
ܦ߭ܝ‌ܝܝ݅ܝࡅߺ߳ܣ 🕊
«گمونم عوض کردن خاطره‌ها یه نیروی فراطبیعی باشه.»
ܦ߭ܝ‌ܝܝ݅ܝࡅߺ߳ܣ 🕊
«اگر نتونی از شر خاطره‌های بد خلاص بشی، مجبوری اون‌ها را با چیزهای شیرینی‌تر بپوشونی.»
ܦ߭ܝ‌ܝܝ݅ܝࡅߺ߳ܣ 🕊
وقتی آدم‌ها به انتهای روزهایشان می‌رسند باید بروند و آدم‌هایی که هنوز روزهایشان تمام نشده باید بدون آدم‌هایی که رفته‌اند زندگی کنند. و خیلی‌خیلی سخت است مجبور باشی بقیۀ روزهایت را بدون آن‌ها که رفته‌اند سر کنی.
فاطمه
«اگر نتونی از شر خاطره‌های بد خلاص بشی، مجبوری اون‌ها را با چیزهای شیرینی‌تر بپوشونی.
ژنرالیسم
این کاری است که او انجام می‌دهد. روزبه‌روز پیش می‌رود، و فردا را به حال خودش می‌گذارد. و هر روز به رؤیای همان روز می‌پردازد. شاید این کار از نظر یکی درست باشد و از نظر یکی غلط. و احتمالاً هر دو حق دارند، چون زندگی در آن واحد هم ساده است و هم پیچیده.
سعید احمدی
با خودم می‌برمت به سرزمین نیمه‌بیداری، با هم رؤیا می‌خوریم و می‌رقصیم و می‌خندیم و گریه می‌کنیم و شجاع می‌مونیم و آدم‌ها رو می‌بخشیم، بعد با حیوون‌های ابری پرواز می‌کنیم. مامان‌بزرگ تو میاماس روی نیمکت نشسته، سیگار می‌کشه و انتظار ما رو می‌کشه. یه روز پدربزرگم هم می‌آد. صداش رو از دور می‌شنویم، چون اون با همۀ وجودش می‌خنده. اون‌قدر می‌خنده که خیال می‌کنم باید هشتمین قلمرو رو برای اون بسازیم. باید از گرگ‌دل بپرسم "من می‌خندم" به زبون مادری اون چی می‌شه. وورس هم اونجا تو سرزمین نیمه‌بیداریه. از وورس خوشت می‌آد. تو دنیا دوستی بهتر از یه وورس وجود نداره!»
سعید احمدی
یک نمایشنامه‌نویس روس یک بار گفته اگر در پردۀ اول هفت‌تیری به دیوار آویزان باشد، باید قبل از پایان آخرین پرده با این هفت‌تیر گلوله‌ای شلیک شود.
سعید احمدی
افرادی که به او شلیک می‌کردند پسربچه بودند. درست مثل همان بچه‌هایی که سربازها تلاش می‌کردند جانشان را نجات دهند. دوست سَم زمانی که بالاسر جنازه‌هایشان ایستاده بود و دست‌هایش از خون آن‌ها سرخ شده بود این را فهمید. و او دیگر هیچ‌وقت آدم سابق نشد.
سعید احمدی
اینجا بود که دو شوالیۀ طلایی پیدایشان شد. همه تلاش کردند در مورد بالا رفتن از کوه به آن‌ها هشدار بدهند، اما خب آن‌ها گوش به حرف کسی ندادند. شوالیه‌ها بعضی وقت‌ها حسابی کله‌شق‌اند. اما وقتی آن‌ها از کوه بالا رفتند و همۀ ترس‌ها از غار بیرون جهیدند، شوالیه‌های طلایی مبارزه نکردند. فریاد نزدند و مثل باقی جنگجوها فحش ندادند. در عوض، همان کاری را کردند که می‌شود با ترس‌ها انجام داد: بهشان خندیدند. خنده‌ای بلند و بی‌اعتنا. و همۀ ترس‌ها یکی‌یکی به سنگ تبدیل شدند.
سعید احمدی
این‌طور نیست که همۀ هیولاها در ظاهر هم هیولا باشند. بعضی‌هایشان از درون هیولا هستند.
negi
  چند دقیقه بعد که وورس روی قالیچۀ آشپزخانه
کاربر ۵۲۱۱۱۲۳
«بهش می‌گفتن نمی‌تونه دکتر باشه؟ چون دختره؟» آلف چیزی را تو جعبه‌ابزار جابه‌جا می‌کند و آن را میان لباس می‌چپاند. «احتمالاً خیلی چرت‌وپرت‌های دیگه هم بهش می‌گفتن، به دلایل مختلف. اما اون لعنتی کار خودش رو می‌کرد. چند سال بعد از اینکه اون متولد شد، مردم هنوز می‌گفتن دخترها حق ندارن تو انتخابات لعنتی رأی بدن، اما حالا دخترها همه کار می‌کنن. تو هم باید همین‌طوری جلوی اون عوضی‌ها دربیای، همون عوضی‌هایی که بهت می‌گن چه‌کار باید بکنی و چه‌کار نباید بکنی. تو باید بتونی هر کاری دلت می‌خواد بکنی.»
غزال
گمونم مادربزرگت تو موقعیت‌های آشوب‌زده خوب عمل می‌کرد، چون خودش آدم آشوبگری بود. همیشه تو اوج بلاها و بدبختی‌ها عالی کار می‌کرد. فقط تو زندگی روزمره و موقعیت‌های عادی بود که نمی‌دونست چطوری باید رفتار کنه.
غزال
مامان‌بزرگ می‌گوید آدم‌های کندذهن همیشه تیزهوش‌ها را به مشکلات تمرکزی متهم می‌کنند. «احمق‌ها نمی‌فهمن که باهوش‌ها خیلی قبل‌تر از اونکه این‌ها روی یه مسئله فکر کنن اون مسئله رو حل کردن و رفتن سروقت بعدی. همینه که احمق‌ها همیشه این‌قدر ترسو و پرخاشگر هستن، چون هیچ‌چیزی بیشتر از یه دختر باهوش احمق‌ها رو نمی‌ترسونه.»
غزال
السا بچه‌ای است که خیلی زود یاد گرفت اگر می‌خواهد در زندگی پیشرفت کند و به جایی برسد، باید موسیقی متن زندگی‌اش را خودش انتخاب کند.
غزال

حجم

۴۷۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۸۰ صفحه

حجم

۴۷۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۸۰ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان