بریدههایی از کتاب مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است
۴٫۲
(۱۹۰)
«ما میخواهیم دوست داشته شویم؛ اگرنه، مورد تحسین قرار بگیریم؛ اگرنه، ازمان بترسند؛ اگرنه، مورد نفرت و تحقیر واقع شویم. ما به هر قیمتی میخواهیم حسی را در دیگران برانگیزیم. روح ما از تهی بودن گریزان است؛ و به هر بهایی طالب ارتباط با دیگران است.»
shima mousavi
یک بار السا پرسید چرا اینهمه از آدمهایی که کمتر نکبت هستند میمیرند و اینهمه از نکبتها نمیمیرند. اصلاً چرا باید همه بمیرند، گیرم نکبت باشند یا نباشند. مامانبزرگ سعی کرد با بستنی حواس السا را پرت کند و موضوع را عوض کند، چون مامانبزرگ بستنی را به مرگ ترجیح میداد. اما السا این قابلیت را داشت که بهطرز شگفتانگیزی کلهشق باشد، بنابراین مامانبزرگ تسلیم شد و اعتراف کرد تصور میکند بعضی چیزها باید کنار بروند تا فضا باز شود و چیزهای دیگری جایشان را بگیرند.
shima mousavi
السا با خودش فکر میکند حتی اگر کسانی که دوستشان دارد قبلاً آدمهای مزخرفی بوده باشند، باید یاد بگیرد همچنان آنها را دوست داشته باشد. اگر همۀ آنهایی را که در گذشته مزخرف بودهاند از زندگیات کنار بگذاری، خیلی زود دیگر هیچ آدمی باقی نمیمانَد. السا حدس میزند پیام اخلاقی این قصه همین است. قصههای کریسمس همیشه یک پیام اخلاقی دارند.
shima mousavi
در دنیای واقعی مردم همیشه میگویند وقتی اتفاق وحشتناکی میافتد اندوه و درماندگی و دردی که در قلبمان حس میکنیم «با گذشت زمان کمتر میشود»، اما این حقیقت ندارد. اندوه و دردِ از دست دادن همیشگی است، اما اگر قرار باشد برای همۀ عمر آنها را با خودمان حمل کنیم، طاقتمان تمام میشود. غم و اندوه فلجمان میکند. بنابراین، درنهایت، اندوههایمان را بستهبندی میکنیم و جایی میگذاریم.
shima mousavi
بزرگترین توانایی مرگ میراندنِ آدمها نیست، بزرگترین تواناییاش این است که میتواند کاری کند بازماندهها آرزو کنند زندگیشان متوقف شود
shima mousavi
«یه بار تو یه فیلم یکی رو دیدم که میگفت ایمان میتونه کوهها رو جابهجا کنه.»
shima mousavi
اگر آدمها را دوست نداشته باشی، نمیتوانند اذیتت کنند.
shima mousavi
مامانبزرگ همیشه میگفت: «فقط آدمهای متفاوت میتونن دنیا رو عوض کنن. آدمهای عادی عرضۀ تغییر دادن هیچ کوفتی رو ندارن.»
shima mousavi
السا بچهای است که خیلی زود یاد گرفت اگر میخواهد در زندگی پیشرفت کند و به جایی برسد، باید موسیقی متن زندگیاش را خودش انتخاب کند.
shima mousavi
در عمق وجودش امید دارد مامانبزرگ خشمگین و با مشتهای گرهکرده از در وارد شود، مثل صحنۀ مسابقات بوکس در یک فیلم قدیمی. آخرین باری که السا به دفتر مدیر احضار شده بود فقط از مادر و پدر دعوت شده بود ولی مامانبزرگ هم همراهشان آمد.
Rasta (:
بعد حدود یک دقیقه در سکوت به بازی ادامه میدهند، چون این بیشترین زمانی است که میتوانند طاقت بیاورند و با هم قهر بمانند.
Rasta (:
هر آدم هفت سالهای باید یک ابَرقهرمان داشته باشد. همین است که هست.
هر کس با این قضیه مخالف است باید خودش را به دکتر نشان بدهد.
دستکم این چیزی است که مادربزرگ اِلسا میگوید.
السا هفت ساله است، چیزی نمانده هشت ساله شود. خودش میداند هفت سالۀ چندان خوبی نیست.
•°•(TF)•°•
«آدمها باید قصههاشون رو تعریف کنن، السا. وگرنه خفه میشن.»
farahani
«چون عاشق وقتهایی هستم که اسمم رو فریاد میزنه.»
farahani
در دنیای واقعی مردم همیشه میگویند وقتی اتفاق وحشتناکی میافتد اندوه و درماندگی و دردی که در قلبمان حس میکنیم «با گذشت زمان کمتر میشود»، اما این حقیقت ندارد. اندوه و دردِ از دست دادن همیشگی است، اما اگر قرار باشد برای همۀ عمر آنها را با خودمان حمل کنیم، طاقتمان تمام میشود. غم و اندوه فلجمان میکند. بنابراین، درنهایت، اندوههایمان را بستهبندی میکنیم و جایی میگذاریم.
farahani
«اگر نتونی از شر خاطرههای بد خلاص بشی، مجبوری اونها را با چیزهای شیرینیتر بپوشونی.»
قاصدک
«بعضی چیزها رو باید به حال خودشون رها کرد.»
farahani
بزرگترین توانایی مرگ میراندنِ آدمها نیست، بزرگترین تواناییاش این است که میتواند کاری کند بازماندهها آرزو کنند زندگیشان متوقف شود، السا با خودش فکر میکند،
I.s
حجم
۴۷۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۸۰ صفحه
حجم
۴۷۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۸۰ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان