- طاقچه
- دفاع مقدس
- کتاب سفیر بیداری
- بریدهها
بریدههایی از کتاب سفیر بیداری
۴٫۵
(۸)
به پیکر سید، که درون قبر بود و به او تلقین میخواندند، خیره شدم. چشمانی که سالها از بیخوابی رنج میکشید حالا به آرامیروی هم گذاشته شده بود. لبخند زیبایی بر لبانش نقش بسته بود.
Sajjad Nikmoradi
منطقهای که تصادف رخ داده بود رسیدیم. یک دستگاه خاور و یک پیکان به هم برخورد کرده بودند. عمو جلال و سید مصطفی داخل پیکان بودند.
عمو کاملاً سالم بود، ولی سید مصطفی و راننده درجا تمام کرده بودند. پیکر سید را در کنار جاده قرار داده بودند.
تا صبح فردا کارهای پلیس و اورژانس و ... را انجام دادیم. بعد پیکر سید را به بیمارستان منتقل کردیم.
Sajjad Nikmoradi
اولین جلسهی تشکیل سپاه برقرار شد. با نظر اعضای جلسه سید مصطفی جزء شورای ششنفرهی فرماندهی سپاه در همدان انتخاب شد.
Sajjad Nikmoradi
سید مصطفی مُبّلغی بسیار وارسته بود. در اولین روزهای بهمن سال ۱۳۵۷ خبر بازگشت امام به کشور در همهی دنیا پیچید. آن روزها خبر اول همهی رسانههای دنیا انقلاب ایران بود.
سید بلافاصله از شبهقاره خودش را به افغانستان رساند. برای ورود به ایران لحظهشماری میکرد. اما چون نام او در لیست سیاه ساواک بود میترسید وارد ایران شود.
انقلاب پیروز شد. در روز ۲۲ بهمن با اعلام این خبر خودش را مهیا کرد تا از طریق مرز قانونی وارد ایران شود. در منطقهی مرزی افغانستان سید مصطفی بازداشت شد! او یک شب را در پاسگاه مرزی زندانی بود.
میگفتند: نام شما به عنوان خرابکار فراری اعلام شده! اما سید میگفت: من نیروی انقلابی بودم و به خاطر انقلاب فرار کرده ام.
Sajjad Nikmoradi
به واسطهی اخلاص سید مصطفی و زحماتی که در آنجا کشید برخی از اهالی سریلانکا شیعه شدند.
حتی ما با همکاری دوستان، حمامی با نام مبارک حضرت امام خمینی; در آنجا ساختیم که هنوز هم بعد از گذشت چندین سال پابرجاست.
Sajjad Nikmoradi
سید مصطفی را زمانی که در سوریه و لبنان بودیم ملاقات کردم. ایشان دورههای چریکی را در مصر و لبنان دیده بود. در پاکستان هم با او بودم.
منزلی را به همراه چند تن از دوستان برای مبارزات اجاره کردیم. سید بسیار مقید به مسائل شرعی بود؛ نماز اول وقت، نماز جماعت، نماز شب و ...
سید مصطفی خیلی جنب و جوش داشت. اصلاً خستگی برای او واژهای ناآشنا بود. زیاد مسافرت میکرد و اینطرف و آنطرف میرفت.
Sajjad Nikmoradi
نامه را به اشخاص مختلف میداد و میگفت: به آدرس ما در همدان بروید. خانهی ما تحت نظر است. یک آمپول بردارید و بروید! اگر کسی جلوی شما را گرفت، بگویید برای تزریقات آمدهایم!
Sajjad Nikmoradi
او به هر جایی که تشخیص میداد باید در آنجا اسلام انقلابی را تبلیغ کند مسافرت میکرد. لذا پس از پاکستان راهی هند و از آنجا به سریلانکا رفت.
Sajjad Nikmoradi
سید احساس کرد که وظیفهاش را انجام داده لذا راهی پاکستان شد. آنجا در منزل یکی از شیعیان مستقر شد و با جلسات قرآن حرکت خود را آغاز کرد.
سید در این مدت به جز زبان عربی که در حوزهی علمیه به آن مسلط شده بود، به زبانهای انگلیسی، اردو و لهجههای خاص افغانها کاملاً مسلط شد.
Sajjad Nikmoradi
بنا بر اطلاعات به دست آمده؛ مدتی بعد به کوبا، که یک کشور انقلابی بود، رفت. در کوبا، که مهد کمونیست بود، سید مصطفی، انجمن اسلامی تشکیل داد!
او پرچم اسلام را در آن کشور کمونیستی به اهتزار درآورد. و بسیار در این کار موفق بود. مردم انقلابی کوبا جوانی را میدیدند که با آموزههای دینی آنها را به مبارزه با امپریالیست دعوت میکرد.
کارهایی که سید در مدت سه سال در کشورهای مختلف انجام داده آنقدر گسترده و وسیع است که برای مکتوب کردن آن به چندین کتاب احتیاج داریم. اما چون معمولاً کسی با او همراه نبوده و همهی این کارها در خفا انجام میشده اطلاعات زیادی در دست نیست.
Sajjad Nikmoradi
سپس راهی دیگر کشورهای اسلامیشد. سید مدتی در الجزایر بود و سپس به لیبی رفت. در جریان این سفرها بود که با امام موسی صدر، رهبر بزرگ مردم لبنان، آشنا شد و با ایشان رفت و آمد داشت.
سید بسیار تحت تأثیر روحیات و رفتار امام موسی قرار گرفت. در سوریه و لبنان با شهیدان چمران و محمد منتظری آشنا شد و ارتباط پیدا کرد.
Sajjad Nikmoradi
در مدت سه سالی که تا پیروزی انقلاب مانده بود دائماً با سفر به کشورهای مختلف کار تبلیغ را انجام میداد.
در کویت مدت کوتاهی ماند و با اولین پرواز راهی مصر شد. دورههای نظامیرا در اردوگاههای فلسطینی جنبش فتح گذراند. بعد راهی سوریه و لبنان شد. هنوز مدتی از حضورش در میان رزمندگان فلسطینی و لبنانی نگذشته بود که مشغول آموزش به نیروهای مقاومت شد!
Sajjad Nikmoradi
وقتی سید مصطفی میخواست از کشور خارج شود من پیگیر شدم که برای ایشان شناسنامه جعلی با اسم مستعار (عبدالله کلامی) بگیرم. کارمند آنجا از ما مبلغی را به عنوان رشوه خواست.
چون سید مصطفی تحت تعقیب بود مجبور بودیم این مبلغ را بدهیم. اما سید راضی نشد. گفت برویم پیش یک عالم و از او کسب تکلیف کنیم.
Sajjad Nikmoradi
فردا صبح آقا جلیل پس از خداحافظی رهسپار دوگنبدان شد. من و آن برادر با نام مستعار عبدالله کلامی ماندیم.
ما مدت چند ماه هماتاق شدیم. آنطور که شناختم آقا سید مصطفی جوانی مؤمن و از بهترین مبارزان و یکی از سربازان راستین اسلام بود.
بر تمام ایدئولوژیهای حاکم بر جهان مسلط بود. با استدلال دقیق همه را محکوم و تنها عامل نجات بشریت را از منجلاب طبیعت «اسلام ناب» میدانست.
Sajjad Nikmoradi
مشغول فعالیتهای انقلابی در گچساران بودم. یکی از دوستان، سید مصطفی را آورد پیش من، میخواست او را از مرز خارج کنیم.
شنیدم به علت فعالیتهای سیاسی تحت تعقیب است. اگر دستگیر شود، یا حبس ابد دارد یا اعدام میشود. سید مصطفی چند روز در منزل ما مهمان بود. البته به صورت مخفی و هیچ کس حتی خانوادهی خودم خبر نداشتند.
چند روز مهمان من بود. بسیار جوان مؤدبی بود. حرف بیهوده نمیزد. نمازهایش همیشه به موقع و سر وقت بود. بسیار جذاب سخن میگفت. مشخص بود خیلی خودسازی کرده که این همه جاذبه دارد. قرار شد من سید مصطفی را برای خروج از کشور تحویل یکی از دوستان بدهم.
Sajjad Nikmoradi
گفتم: «مصطفی جان از طرف من و پدرت خیالت راحت باشد، اگر در این دنیا همدیگر را دیدیم چه بهتر، اگر هم قسمت نشد، انشاءالله در آخرت میبینمت.»
Sajjad Nikmoradi
گفت: «همین که گفتم، مغازهی شما روبهروی منزل آنهاست. حواست را خوب جمع کن هر وقت آمد فقط زنگ بزن ما را خبردار کن؟ این هم شمارهی من، فهمیدی؟!»
بعد صدایش را پایین آورد و با لحنی مهربان گفت: «کار سختی از تو نمیخواهیم، آنوقت میبینی که چقدر زندگیات زیر و رو میشود. حقوق، امکانات، بیمه، خلاصه زندگیات توپ میشود.»
من هم چارهای نداشتم. با سرم حرفهایش را تأیید کردم. گفت: «میتوانی بروی.»
از اتاق که خواستم بروم بیرون گفت: «شتر دیدی ندیدیها! فهمیدی! حالا برو ببینم چه کار میکنی!»
Sajjad Nikmoradi
جمع دوستان ما در دوران ورزش و فوتبال خیلی جالب بود؛ قمارباز، کفترباز، جوجه کمونیست، نماز شب خوان و ...
اما همهی آنها به سید مصطفی ارادت داشتند. همه او را قبول داشتند.
Sajjad Nikmoradi
ارتباط بسیار قوی با همهی اقشار جامعه داشت. حتی با آن جوانهایی که مذهبی نبودند. من دیده بودم که سید در جیبش، سیگار و آدامس گذاشته بود!! درحالیکه خودش به هیچ وجه اهل سیگار نبود.
اما چون آن زمان، اکثر مردم و جوانها اهل سیگار بودند سید مصطفی با تعارف یک سیگار رفاقتش را شروع میکرد و طرف مقابل را جذب میکرد. بعدها میدیدیم که همین فرد، در دوران رفاقت با سید، سیگار را ترک میکرد!
Sajjad Nikmoradi
زمانی که امام در عراق در تبعید بودند چندین بار با سختی زیاد به دیدن ایشان رفت. آن هم زمانی که دانشآموز دبیرستانی بود!
Sajjad Nikmoradi
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۷۹ صفحه
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۷۹ صفحه
قیمت:
۱۲,۰۰۰
تومان