بریدههایی از کتاب طیب: زندگینامه و خاطرات حر نهضت امام خمینی (رحمهالله) شهید طیب حاجرضایی
۴٫۵
(۵۳)
آقا سید مهدی میگه: «ما میخوایم مثل شما داش مشتی بشیم. قانونش رو برای ما بگو!»
مصطفی میگه: «قانونش اینه که هر جا نمک خوردی، نمکدون رو نشکنی».
آقا سید مهدی نگاهی به مصطفی میکنه و میگه: «خوب، این که قانون ما هم هست. اما شما حرف میزنی یا عمل میکنی!؟»
مصطفی سکوت میکنه. آقا سید مهدی میگه: «شما این همه نمک خدا رو خوردی؛ چرا نمکدون میشکنی!؟
میگن این حرف، مصطفی رو زیر و رو میکنه و عوض میشه. مصطفی از همانجا با آقا سید مهدی قوام رفیق و عاقبت به خیر میشه.
هیئت محبان الزهرا (س) تو محلهی پاچنار تهران، یادگار ایشونه؛ «یادگار کسی که دیوانهی اهل بیت (ع) شد و بعد از آن شد مصطفی دیونه».
او در
zahra.n
تیر باران
ساعت چهار و پنجاه دقیقهی صبح خبرنگاران به سالن مخصوص آمدند. نمایندهی دادستان و قاضی عسگر در انتظار متهمان بودند. دقایقی بعد طیب را آوردند.
یک مأمور جلو و دو نفر پشت سرش بودند. طیب در بین آنها با کفش سیاه و کت و شلوار طوسی مشخص بود. یقهی پیراهن سفید او باز و موهایش ژولیده بود.
درحالیکه با دست، دور دهان خود را پاک میکرد در کنار درب ورودی روی صندلی نشست. بعد حاضران در اتاق را برانداز کردند.
قاضی عسکر، که عبای سیاهی داشت، کنار طیب، روی صندلی، نشست. کاغذ و قلم را برداشت و نوشت: در ساعت پنج صبح روز ۱۳۴۲/۸/۱۱ با حضور نمایندهی دادستان و...
طیب به کاغذ او نگاه میکرد و جملاتش را میدید. بعد سرش را بالا آورد و به خبرنگاران خیره شد.
قاضی عسگر آرام به او گفت: اگر وصیتی داری، بگو و او شروع به صحبت کرد...
کاربر ۹۱۳۶۹۲
بسیاری از بزرگان مملکتی در مراسم عزاداری طیب شرکت میکردند. از اسدالله عَلَم و امینی، نخست وزیر ایران تا برخی وزرا و نمایندگان مجلس و...
خادم المهدی
گلریزان یکی از سنتهای قدیمی و متأسفانه فراموششدهی دیار ماست. از روزگار قدیم تا همین اواخر، برای هر کس که ورشکست شده بودند یا میخواست کاسبی خود را آغاز کند و یا دچار مشکل شده بود مراسم گلریزان برگزار میشد.
به این ترتیب که جمعی از بزرگان و معتمدان شهر در زورخانه جمع میشدند و مراسم ورزش باستانی برگزار میشد. بعد از پایان ورزش، توسط یکی از بزرگان حاضر در جلسه، گلدانی را میچرخاندند و هر کس بنا به توانایی خود کمکهایش را داخل گلدان میریخت.
meysam
اما مهم این است که ایشان به تبعیت از یک عالم دینی چنین عملی انجام میدهد.
جالب اینجاست که شعبان جعفری در آن روز به اندازهی یک صدم طیب برای سرنگونی دولت تلاش نکرد.
اما ملت ایران پس از گذشت شصت سال هنوز از شعبان بیمخ تنفر دارند. اما تلاش طیب برای سرنگونی دولت ملی را فراموش کردهاند.
باران
حتی در برابر بعضی اعتراضات مادرم در بارهی خرجهای عزاداریاش میگفت: من زندگیام و پولی را که به دست میآورم دو قسمت میکنم! یک قسمت آن را خرج خودم و مردم میکنم. و قسمت دیگر را خرج امام حسین (ع)، حالا یا برای او عزاداری میکنم یا در راه او خرج میدهم.»
Sobhan Naghizadeh
همین جناب طیب حاج رضایی که در حرم حضرت عبدالعظیم (ع) دفن شده.
همین شهید هم مانند حر است. بنده شاهد بودم که برخی از بزرگان و علما سر قبر این آقا میآمدند و با حاجات روا شده باز میگشتند!
ایشان ادامه داد: خود بنده وقتی از خدا چیزی بخواهم به زیارت مزار این بزرگوار میروم.
از ایشان میخواهم که واسطه شود تا مشکلات ما برطرف شود و خدا شاهد است هر بار که میروم با حاجات روا شده بر میگردم.
هادیiman2
حضرت امام بعد از اینکه فاتحه خواندند به سمت قبر طیب اشاره کردند و گفتند:
طیب، تو که عاقبت به خیر شدی، دعا کن خمینی هم عاقبت به خیر بشه
هادیiman2
پدر درس بزرگی به من داد. اینکه اگر کسی مثل طیب خان هم شدی زود تصمیم نگیر، اینکه افتادگی داشته باش و اشتباهت را قبول کن.
اینکه عذر خواستن از اشتباه، انسان را کوچک نمیکند و هزاران درس دیگر. آن شب با سختی بسیار و در آخرین ساعات شب به خانه رسیدیم اما برای من یک شب به یاد ماندنی شد.
هادیiman2
برای من جالب بود. طیب خان با برخی مأموران دولتی اینگونه برخورد میکرد و به تعبیری حال آنها را میگرفت.
اما همین انسان وقتی در مقابل یک پیرمرد ریش سفید و یا یکی از سادات قرار می گرفت خالصانه از جای خود به احترام آنها بلند می شد.
هادیiman2
یادم هست که ما پسرها یکبار در خانه خیلی اذیت کردیم. خُب ما چند برادر بودیم و حسابی خانه را به هم ریختیم.
ظهر بود که پدر وارد خانه شد. حسابی ترسیدیم.
مادر ما با عصبانیت گفت: یه چیزی به اینها بگو. من دیگه خسته شدم.
پدر یکباره رفت سراغ بیژن. با خودم گفتم که الان ...
ایشان جلو آمد و باعصبانیت دستش را بالا برد. اما لحظاتی مکث کرد. نَفس در سینه همه ما حبس شده بود.
پدر نگاهی به چهره بیژن انداخت. بعد دستش را زد به دیوار و گفت: آخه بچه، من اگه تو رو بزنم که میمیری. چرا مامانت رو اذیت میکنی؟
هادیiman2
اینها بگو. من دیگه خسته شدم.
پدر یکباره رفت سراغ بیژن. با خودم گفتم که الان ...
ایشان جلو آمد و باعصبانیت دستش را بالا برد. اما لحظاتی مکث کرد. نَفس در سینه همه ما حبس شده بود.
پدر نگاهی به چهره بیژن انداخت. بعد دستش را زد به دیوار و گفت: آخه بچه، من اگه تو رو بزنم که میمیری. چرا مامانت رو اذیت میکنی؟ چرا حرف گوش نمیکنی؟
هادیiman2
محمد آقا، اگه یک روز خمینی رو دیدی، سلام منو بهش برسون و بگو خیلیها شما رو دیدند و خریدند، ما ندیده شما رو خریدیم.
ایلیا
محمد آقا، اگه یک روز خمینی رو دیدی، سلام منو بهش برسون و بگو خیلیها شما رو دیدند و خریدند، ما ندیده شما رو خریدیم.
ایلیا
زمانی نام طیب و شعبان جعفری بر سر زبان مردم تهران بود. برخی نیز آن دو را مثل هم میدانستند. اما روزگار سرانجامی متفاوت برای آنها داشت.
یکی از آنها در گوشهای از آمریکا بی نام و نشان به خاک سپرده شد. اما دیگری سر به عشق سیدی از اولاد امام حسین (ع) نهاد.
او زیر بار ننگ نرفت و با پیکری خونآلود و با ردای شهادت در جوار حرم عبدالعظیم حسنی (ع) آرمید.
مزار او زیارتگاه اهل یقین شد و نقل جوانمردیاش گوش به گوش و سینه به سینه در تاریخ آزادگی نقل میشود.
این همان قانونی است که حرّ ابن یزید را از عمر سعدها جدا کرد و آنچه در تاریخ میماند رسم جوانمردی و آزادگی و در یک کلمه خوبیهاست.
Elahe
همین کسی که حضرت امام به او لقب حر نهضت را دادند.
همین جناب طیب حاج رضایی که در حرم حضرت عبدالعظیم (ع) دفن شده.
همین شهید هم مانند حر است. بنده شاهد بودم که برخی از بزرگان و علما سر قبر این آقا میآمدند و با حاجات روا شده باز میگشتند!
Elahe
حاج آقای عراقی، ببخشید یه سوال؟
حاج مهدی کلام خودش را قطع کرد و گفت: بفرمایید؟!
من هم بی مقدمه گفتم: حضرت امام بعد فاتحه سر قبر طیب چیزی گفتند؟
حاجی نگاهی به صورت من انداخت وگفت: بله، آقا جمله عجیبی گفتند که برای من هم جای تعجب داشت!
حضرت امام بعد از اینکه فاتحه خواندند به سمت قبر طیب اشاره کردند و گفتند:
طیب، تو که عاقبت به خیر شدی، دعا کن خمینی هم عاقبت به خیر بشه
Elahe
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
Elahe
شاهحسینی در مصاحبهاش میگوید: «من فکر میکنم علت اصلی دستگیری حاج اسماعیل همان مقابله با بهاییان در قضیه پپسیکولا و تأسیس مسجد صاحبالزمان (عج) در خیابان آزادی بود.
این امر منشأ کینهی بهائیان شد که در دستگاه حاکم حضور داشتند و آنها از او انتقام گرفتند
Elahe
برادر، اگر مرا زیر شکنجه وادار به هر کاری کنند، حاضر نخواهم شد به آبروی این پسر فاطمه (س) لطمه بزنم حتی اگر به قیمت جانم تمام بشود...»
Elahe
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۹۴ صفحه
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۹۴ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰۵۰%
تومان