بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ‌‫طیب‮‬‌‫: زندگی‌نامه و خاطرات حر نهضت امام خمینی (رحمه‌الله) شهید طیب حاج‌رضایی | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ‌‫طیب‮‬‌‫: زندگی‌نامه و خاطرات حر نهضت امام خمینی (رحمه‌الله) شهید طیب حاج‌رضایی

بریده‌هایی از کتاب ‌‫طیب‮‬‌‫: زندگی‌نامه و خاطرات حر نهضت امام خمینی (رحمه‌الله) شهید طیب حاج‌رضایی

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۵۳ رأی
۴٫۵
(۵۳)
بعد از زندان کمیته‌ی مشترک و شکنجه‌های طاقت‌فرسای آن دوران، طیب و حاج اسماعیل را به زندان دیگری منتقل کردند. آنجا هم زیر سخت ترین شکنجه‌ها بودند. از دیگر کارهایی که در آن زندان انجام شد شورش زندانیان ضد طیب بود! یک روز طیب را در زندان عمومی قرار می‌دهند و بعد زندانیان را ضد او تحریک می‌کنند و درگیری ایجاد می‌شود. ساواک همه‌ی این روش‌ها را به کار برد تا بتواند از او اقرار بگیرد اما موفق نبود.
Elahe
بعد مادر درحالی‌که ناراحتی در چهره‌اش موج می‌زد گفت: خُب چرا این حرف رو زدی؟ تو که ما و خودت رو بدبخت کردی. فکر این بچه‌های قد و نیم‌قد رو کردی؟! پدر ادامه داد: «فکر این‌ها رو خدایی که بالای سرشونه کرده. من افتخارم اینه که یه عمر فدایی امام حسین (ع) بودم و تدارک هیئت می‌دیدم. حالا بیایم و به فرزند همین امام تهمت بزنم!؟ مگه دنیا چقدر ارزش داره؟ این حرف‌ها می‌گذره، دنیا هم برای کسی نمی‌مونه».
Elahe
حالا بعد از سال‌ها و نیم قرن که از شهادت طیب گذشته وقتی مردم را که از نسل‌های مختلف بر سر مزار او می‌آیند مشاهده می‌کنم به حقانیت راه و عمل او پی می‌برم. راهی که از شهید کربلا آغاز شد و تا قیام منجی آخرالزمان ادامه دارد. من همیشه این نیت زیبا در ذهنم نقش می‌بندد. هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما
علی میم
پیامبر اسلام فرمودند: هر که حاجت برادر مؤمنش را روا کند روز قیامت کنار ترازوی اعمالش می‌ایستم، اگر (اعمالش خوب نبود و) موفق نشود، من از او شفاعت خواهم کرد.
#انسان_بمانیم
محمد آقا، اگه یک روز خمینی رو دیدی، سلام منو بهش برسون و بگو خیلی‌ها شما رو دیدند و خریدند، ما ندیده شما رو خریدیم.
باران
روزهای سختی بود. اما به قول پدرم: ما هم خدایی داریم که ما را فراموش نکرده.
z.gh
«آخرین برگ کتاب زندگی آدم، تعیین‌کننده است؛ ببین در آخرین صفحه‌ی کتابت چه می‌نویسی»
z.gh
بیژن حاج رضایی که در آن زمان شاهد بسیاری از رفتارهای پدرش بوده از علاقه‌مندی پدرش به امام حسین (ع) می‌گوید: «پدرم، عجیب حساسیت و علاقه به خاندان عصمت و طهارت به خصوص امام حسین (ع) داشت. این را واقعاً می‌گویم که او عاشق بود. حتی در برابر بعضی اعتراضات مادرم در باره‌ی خرج‌های عزاداری‌اش می‌گفت: من زندگی‌ام و پولی را که به دست می‌آورم دو قسمت می‌کنم! یک قسمت آن را خرج خودم و مردم می‌کنم. و قسمت دیگر را خرج امام حسین (ع)، حالا یا برای او عزاداری می‌کنم یا در راه او خرج می‌دهم.»
z.gh
«خصوصیات بارز طیب عشق و محبتش به حضرت سیدالشهدا (ع) بود. مجلس روضه‌خوانی و دسته‌ی سینه‌زنی او در ایام محرم از شلوغ‌ترین مجالس بود. آن پیراهن مشکی که تنش می‌کرد، به خاطر اعتقادش بود. او در عاشورا پابرهنه راه می‌رفت یا فرض کنید سه روز آخر را آب نمی‌خورد و نذر داشت که در اوج عزاداری تشنه باشد.»
z.gh
«هر کس مشکل برادر دینی خود حل کرده و رفع کند، خداوند متعال در مقابلش هفتاد مشکل او را در دنیا و آخرت رفع می‌کند.»
z.gh
پیامبر اسلام فرمودند: هر که حاجت برادر مؤمنش را روا کند روز قیامت کنار ترازوی اعمالش می‌ایستم، اگر (اعمالش خوب نبود و) موفق نشود، من از او شفاعت خواهم کرد.
z.gh
طیب از طریق خانواده‌اش در دوران زندان به امام پیامی فرستاد که مضمون آن عدم تهمت زدن به ایشان و پایبندی به اصول بود. پاسخ امام، افکار او را که حالا مدتی است دگرگون شده، به سمت روشنایی سوق می‌دهد. طیب در این پیام ضمن بیان زندگی و بدکرداری‌هایش قسم می‌خورد که به امام خیانت نکرده و امام نیز در پاسخ می‌فرماید: «آخرین برگ کتاب زندگی آدم، تعیین‌کننده است؛ ببین در آخرین صفحه‌ی کتابت چه می‌نویسی».
نسیم
خداوند اصحاب کهف که نخواستند زیر بار حکومت ظالمان بروند را جوانمرد می‌خواند؛ صفتی که مؤمنان واقعی را با این صفت آراسته‌اند. بعضی دیگر گفته‌اند: جوانمرد یعنی بخشش و سخاوت است و خودداری از آزار دیگران و ترک شکایت از حوادث و مشکلات روزگار و پرهیز از گناهان و به کار گرفتن فضائل انسانی. و همه‌ی این صفات برازنده‌ی اوست؛ برازنده‌ی کسی که دلیری و استقامت او برای عیاران و لوطی‌صفتان این مرز و بوم سرافرازی را به ارمغان آورد. واپسین لحظات حیات افتخارآفرینش تجسمی شد از زندگی بزرگانی مثل حُر و زهیر. آن‌ها که دیر آمدند ولی خوب آمدند.
کاربر ۷۱۹۹۵۸
«طیب، حُرّ دیگری بود
شهاب
با چشمانی گردشده از تعجب و با گلویی بغض‌کرده به پدرم خیره شدم. همان آدم پرابهت، که بزرگان تهران احترامش را داشتند، حالا ساکت و آرام روی سنگ غسالی خوابیده بود. دیدن این صحنه کافی بود تا زانوهای من سُست شود. سیل اشک از چشمان من و همه‌ی مردانی که در آنجا بودند جاری بود. پدر با همان کُت و شلوار طوسی آرام و پراُبهت خوابیده بود. هنوز صلابت در چهره‌اش موج می‌زد. وقتی پدر را آماده‌ی غسل کردند تازه به عمق فاجعه پی بردیم. تمام بدن او سوراخ‌سوراخ و غرق خون بود.
Elahe
شکنجه‌ش داده بودند. بیشتر برای اینکه بگوید از امام پول گرفته تا ۱۵ خرداد رو راه بیندازد. طیب هم می‌گفت: من همه کاری کرده‌ام اما تا حالا به کسی تهمت نزدم. همه کاری کردم، همه خلافی کردم اما تهمت اونم به پسر فاطمه (س) نمی‌زنم. من نه خمینی رو دیدم نه می‌شناسم. اما عاشق سیاست این آقا هستم. عاشق این هستم که مَرده و وایستاده جلو این تشکیلات فاسد.»
Elahe
آقای ملکی از اهالی شهر ری و پدر دو شهید است. ایشان هم‌زمان با طیب در زندان بود. ایشان می‌گفت: «زندانی‌ها را به صف کرده بودند. به مرحوم طیب، دست‌بند قپونی زدند. به این ترتیب که یک دست از عقب و یک دست هم از روی شانه می‌آید و دو تا مچ را از پشت سر با چیزی به هم می‌بندند. بعد مثل ساعت کوک می‌کنند و دو دست، تحت فشار قرار می‌گیرد و استخوان سینه، بیرون می‌زند. عرق از بدن مرحوم طیب می‌ریخت و او را از جلوی ما عبور می‌دادند تا ما عبرت بگیریم. مرحوم طیب، تمام این سختی‌ها را به جان خرید؛ ولی حاضر نشد به امام خمینی تهمت بزند.
Elahe
امام هم فرمودند: «طیب، حُرّ دیگری بود.»
Akbar Aghaii
«آخرین برگ کتاب زندگی آدم، تعیین‌کننده است؛ ببین در آخرین صفحه‌ی کتابت چه می‌نویسی».
Akbar Aghaii
دکتر فاطمی، وزیر خارجه، توسط شعبان جعفری دستگیر و پس از دادگاهی نمایشی اعدام می‌شود.
Akbar Aghaii

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۹۴ صفحه

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۹۴ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان